بررسی سازگاری و سرکشی در کودکان

بررسی سازگاری و سرکشی در کودکان

بررسی سازگاری و سرکشی در کودکان

در این سال‌ها که بحث‌های بسیار درباره استقلال‌جویی و سرکشی جوانان در می‌گیرد، والدین سخت مایل و یا لااقل کنجکاوند بدانند که چگونه اینگونه اختلاف عقیده‌ها بوجود می‌آید. آنان نیز می‌خواهند آگاه شوند که آیا می‌توانند در گرایش اینده فرزند خود به سازگاری یا عدم سازگاری، به محافظه‌کاری یا مخالفت خوانی تاثیر داشته باشند یا خیر.

من زمانی، شاید به علت تجربه فردی، اعتقاد داشتم که بطور کلی جوانانی که در دوران کودکی با سختگیری‌های افراط‌آمیز پدر و مادر روبرو بوده‌اند گردنکش می‌شوند و یا هر پدیده به مخالفت می‌پردازند. اما مطالعاتی که درباره شورش طلبی جوانان بخصوص آنها که نقش رهبر را در طغیان‌ها بعهده می‌گیرند بعمل آمده نشان می‌دهد که این نظر در بسیاری موارد درست نیست.

رهبران طغیان‌ها، عموما کسانی بودند که والدین آنها در انضباط چندان سخت نمی‌گرفتند و خود از نظر عقاید سیاسی آزادی‌خواه بودند. ابته این نیز بدان معنی نیست که همه فرزندان افراد آزادی‌خواه در بزرگی رادیکال یا طرفدار اصلاحات اساسی و دگرگونی‌های ریشه‌دار می‌شوند. تنها پاره‌ای چنین‌اند. بیشترین آنان در شمار آزادی‌خواهان اعتدالی و یا محافظه‌کاران در می‌آیند.

البته در کودکانی که با خشونت و استبداد بار می‌آیند حس طغیانگری نیز بوجود می‌آید. آنها در جوانی افرادی گستاخ و جسور می‌شوند اما بعد، گروهی از آنان به فلسفه محافظه‌کارانه زندگی روی می‌آورند و به خود می‌گویند: «اینک برایم روشن است که پدر و مادرم در چه راهی می‌کوشیدند گام بردارند. باورش آنها موافقم.»

استثناهای فراوانی در اینکه والدین محافظه کار، آزادیخواه یا رادیکال فرزندانی همچون خود ببار آورند دیده می‌شود. سازگاری و استقلال جویی هر کدام ابعاد بسیار دارند و آمیزه‌های گوناگونی از هر دو امکان‌پذیر است. شخصی چون خود من می‌تواند در شیوه زندگی محافظه‌کار و در عقاید سیاسی رادیکال باشد. پدر و مادری ممکن است در اعتقادات مذهبی همرنگ جماعت نباشد و در تربیت فرزند کاملا مقتدرانه رفتار کند. تفاوت‌های ذاتی خوی و منش کودکی را در جهت سازش دوستانه پیش می‌برد و کودک دیگر را بر می‌انگیزد تا در هر قدم با والدین خویش به نزاع بپردازد.

مراحل مختلف پیشرفت موجب پیدایش روش‌های اخلاقی گوناگون می‌گردد. تقریبا همه اطفال در سن یک سالگی با رویی خوش سر سازگاری دارند. زندگی را به صورتی که هست می‌پذیرند و مگر هنگامی که والدین شدیدا در کارشان مداخله کنند و تسلط خود را بخواهند ثابت کنند، مخالفت و لجاجت نشان نمی‌دهند. اما بین یک تا سه سالگی در جهت مخالف قرار می‌گیرند؛ در این دوره آماده‌اند تا تقریبا نسبت به هر چیز اعتراض کنند- غذایی را که پیش از آن دوست می‌داشتند و یا لباس‌های که صبح هنگام مادر بخواهد بتن آنها بپوشاند کنار می‌زنند.

پدر مادران با تدبیر در این زمان مسائل را چنان جلوه‌گر می‌سازند که کودکان انگار کنند خود آنها هستند که تصمیم می‌گیرند و از این رو عموما ابراز همکاری می‌کنند. اما وقتی والدین اقتدار و اختیار خود را در تزلزل ببیند و در گفته و امر خویش اصرار ورزند، نتایج بدتری به دست خواهد آمد.

هرگاه والدین سرسختی نشان دهند ممکن است با ارعاب، کودک آرامی را به یک موجود بردبار سازگار بدل کنند. اما سرکوفت کردن میل کودک برای ابراز وجودش نتیجه‌ای منفی در بر خواهد داشت. هر گاه کودک لجوج باشد، آنچنان که بیشترین کودکان در این ایام هستند، و پدر و مادر در رفتار خویش مردد و دو دل باشند، یعنی مدتی برگفته خویش اصرار ورزند و چون فرزند دست از لجاجت برندارد بحرف او عمل کنند، وی را در راه سرسختی و سرکشی پرورش داده‌اند. چنین فردی در سراسر زندگی ممکن است با هر کس به جر و بحث بپردازد و در هر مورد «نه» بگوید.

وی چه محافظه‌کار باشد و چه رادیکال دست از لجاجت خود بر نمی‌دارد. کودکان در سنین بین سه تا شش سالگی بیشتر روی بسوی والدین می‌آورند. پسران در می‌یابند که اندک اندک مردی خواهند شد و از این رو می‌کوشند در رفتار و کردار پیرو پدر باشند. دختران نیز از مادر تقلید می‌کنند. در این سن کودکان تفاوتی بین سازگاری و عدم سازگاری قائل نمی‌شوند.

دختر خردسالی که مادرش نسبتا مطبیع و سربراه است شیوه اخلاقی او را حس می‌کند و کم وبیش تمایلی در او پیدا می‌شود که همین شیوه را دنبال کند. برعکس اگر مادرش خودسر و خودرای باشد وی نیز در همین جهت گرایش پیدا می‌کند. به همین سان هرگاه پدری آرام و خوددار باشد پسر او تا حدی دارای همین خصوصیت می‌شود و اگر پرهیاهوی و مخالف خوان باشد، این ویژگی در پسر وی نیز نفوذ می‌کند.

هیچیک از این مثال‌ها بمعنای آن نیست که هر فرزند نسخه عین پدر یا مادر خود خواهد شد. خوی ذاتی، صمیمیت و رابطه خاص بین هر کودک با پدر و مادر او، بیشک در شخصیت فرزند بی‌تاثیر نمی‌تواند باشد اما این فط بین سه تا شش سالگی کودک است که رفتار و اخلاق والدین بر او عمیق‌ترین تاثیر را دارد.

کودکان بار دیگر بین شش تا دوازده‌سالگی می‌کوشند نوعی استقلال درونی به چنگ آورند و با نافرمانی از قواعد و دستورات والدین از آنان فاصله بگیرند و همسالان خویش را مدل و نمونه رفتاری قرار دهند.بررسی سازگاری در کودکان

اما در دوران بلوغ و آغاز نوجوانی است که کوشش و تلاش پر حرارت برای کمال ازادی بسر حد خود می‌رسد. به نظر آنها آنچه در برابرش ایستادگی می‌کنند، تصمیم والدین در ادامه کنترل و نگهداری آنان است. برای چنین گمانی ممکن است علتی در میان باشد اما در واقع نیرویی قوی‌تر از این مقاومت، وابستگی نوجوانان به پدر و مادرشان است. در سراسر دوران کودکی، چنین وابستگی استوارترین پیوند آنها در زندگی بوده است و گریز از آن بی‌نهایت برایشان دشوار می‌نماید. بیاد دارم که دختر شانزده ساله‌ای پیوسته نزد من شکوه می‌کرد که والدینش با وی چون دخترک کوچکی رفتار می‌کنند و منکر آزادی و استقلالی هستند که مناسب سن و سال اوست. اما جالب آنکه بدترین شکایت او آن بود که وقتی برای ناهار از دبیرستان بخانه می‌آید، گاه می‌بیند مادرش که از منزل بیرون رفته، فراموش کرده ساندویچ و لیوان شیر او را آماده کند!

یک نوجوان نمی‌تواند بپذیرد که وجود او به دوران کودکی و زمان وابستگی‌اش کشش دارد. وی ناگریز است به دقت متوجه رفتار والدین خویش باشد تا از پیوستگی خود با آنان اطمینان حاصل کند. و چون نیاز دارد از معیارها و ارمان‌ها و امیال آنان خود را رها سازد، به نحوی که بتواند آرمان‌ها و خواسته‌های خویش را برگزیند، در انتظار آن است که نشانه‌هایی از دورنگی و دورویی در والدین خود پیدا کند. اگر بتواند متقاعد شود که پدر و مادرش به معیارهایی که به او شناسانده‌اند محکم نچسبیده‌اند، احساس آزادی را که به دنبال آن است بدست خواهد آورد.بررسی سازگاری و سرکشی در کودکان

در هر صورت نوجوانان برای آنهک رشد فکری خود را بروز دهند و نشان دهند که قدم در دنیای تازه‌ای گذرانده‌اند، باید بشکلی و تا حدی سرکشی کنند و به مخافت بپردازند. جالب است که در همین زمان از زندگی تمایلی در آنها پدید می‌آید که کاملا میعارها و شیوه اخلاق بعضی از دوستان خود را بپذیرند. بهرحال وقتی یک وابستگی را بدور می‌افکند باید به وابستگی دیگر چنگ بیاندازند.

اینکه در دوران بلوغ چه نوع گردنکشی و طغیانگری پدید می‌آید، چه مدت زمان بداراز می‌کشد و آیا بزودی فروکش می‌شود یا سال‌های پیاپی ادامه می‌یابد بستگی به عواملی چند دارد- خوی و منش، رابطه فرزند با پدر و مادر، و سطح آموزش. بهر تقدیر حاصل کار را نمی‌توان پیش‌بینی کرد.

در میان گروه‌هایی که چندان به معیارهای خانوادگی و اجتماعی، آموزش، یا رفتار و اخلاق فرزند اهمیت نمی‌دهند ممکن است نوجوانان پس از نزاعی خشم‌آمیز با والدین بسادگی خانه و خانواده را- گاه برای همیشه- ترک گویند و بدینسان حس آشوبگری خود را تسکین دهند.

از جانب دیگر جوانانی هستند که در خانواده‌های بسیار مبادی آداب با معیارهای عالی اخلاقی و آموزش بار آمده‌اند و بناچار از نظر مالی و همچنین روانی وابستگی خود را به والدین حفظ کرده‌اند. اینان ممکن است انگیزه گریز از خانه را کنترل کنند، با پدر و مادر درشتگویی نکنند و یا حتی از پوشیدن لباس‌های عجیب و غریب اجتناب ورزند.

از این رو میل درونی آنان به شورش و طغیان و ناسازگاری شکل ناخودآگاهانه‌ای بخود می‌گیرد مثلا نسبت به درس و مطالعه بی‌اعتنا و دلسرد می‌شوند و در خود فرو می‌روند.

در برابر این دو گروه، نوجوانان بسیار دیگری هستند که کم و بیش از خانه گریزان نیستند اما با فرم موها، لباس‌هایی که می‌پوشند، موزیکی که گوش می‌دهند، دوستانی که پیدا می‌کنند، و رفتاری که با جنس مخالف دارند آشوبگرانه خشم والدین را دامن می‌زنند.

اغلب، نوجوانی که متعلق به خانواده بسیار صمیمی می‌باشد مجبور است با شدت بیشتر ناسازگاری و سرکشی کند زیرا که وی برای چیرگی بر وابستگی پیشین و علایق مستحکم خود با اعضای خانواده باید سخت‌تر از دیگران تلاش و مبارزه نماید. و به همین سبب دوره اعتراض و مخالفت جویی او ممکن است طولانی‌تر باشد.

عامل دیگری که خاصه بهنگام مشورت با خانواده‌ها مرا درباره گردنکشی جوانان تحت تاثیر قرار می‌دهد میزان اطمینان و اعتمادیست که والدین بخود دارند. هرگاه والدین بدانند به چه چیز اعتقاد دارند، در بیان آن هیچگونه ناراحتی نداشته باشند، نیازی بدان نبینند که فرزندان خویش را بشدت زیر کنترل در آورند و بررویهم احترام خود و فرزندان خود را حفظ کنند، انگاه نوجوانان در نیل به استقلال بدون انکه برای والدین و خودشان دردسر و ناآسودگی تولید کنند، بسهولت موفق خواهند شد.

اما هرگاه پدران و مادران از اینکه مبادا فرزندان نوبالغ بخشم آیند یا بخاطر احساس گناهی که در پرورش آنها کوتاهی کرده‌اند از روبرشدن با نوجوانان عاجز بمانند، شیوه فروتنانه آنها فرزندان را بر می‌انگیزد که در غیابشان آنان را سرزنش کنند در جمع موجب سرافکندگی آنان شوند. هر چه والدین این نوع کیفر را به گمان اینکه رفتار فرزندان جملگی تقصیر تربیت غلط آنها و بخاطر کوتاهی در پرورش آنهاست بپذیرند فرزندان نیز ناخودآگاهانه احساس گناه بیشتری می‌کنند؛ اما هرچه احساس گناه نوجوانان بیشتر شود، بدتر رفتار خواهند کرد چه آنکه بدون اینکه خود آگاه باشند می‌کوشند تا والدین را در فرونشاندن آنها و جلوگیری از ناسازگاریشان تحریک کنند.

جنبه دیگر رفتار والدین که به رفتار فرزند اثر می‌گذارد اینست که آیا دارای اعتماد کافی برای کنترل فرزندان خویش هستند یا خیر. هرگاه دارای چنین اعتمادی باشند، فرزندان به آنها احترام می‌گذارند. ولی اگر والدین بدون داشتن اعتمادبنفس در این زمینه، پیوسته نسبت به فرزند مظنون گردند و بی‌جهت به آنان پرخاش کنند و ایراد بیمورد بگیرند، فرزندان نیز واکنش منفی نشان می‌دهند و به بدرفتاری می‌پردازند.بررسی سرکشی در کودکان

اگر از مبحثی که در این قسمت بدان پرداختیم بدین نکته معتقد شوید که ایجاد سازگاری یا ناسازگاری در کودک امری بسیاری پیچیده و غیرقابل پیش‌بینی است، آنچه را کوشیده‌ام بگویم بدرستی دریافته‌اید.

برای خواندن مقاله های بیشتر در رابطه با این موضوع به سایت ازدواج مراجعه کنید

هیچگونه روش معلوم و روشنی وجود ندارد که بتوان بیاری آن بطور قاطع یک گرایش اخلاقی را در این باره در کودک پدید آورد. از سوی دیگر لااقل یک نکته قابل تعمیم است که و آن اینکه کودکان در طول رشد می‌کوشند رفتاری مشابه رفتار والدین خود داشته باشند و این چیزیستکه بیشتر ما به‌عنوان پدر و مادر، چه بپذیریم و چه قبول نداشته باشیم، شاهد آنیم.

در پایان این مبحث مایلم که جهت تقریبا متفاوتی پیش گیرم. توصیه می‌کنم که نحوه رفتار پدر و مادر هر چه باشد، آنان نباید سعی کنند که فرزندشان یک فرد سازگار مطلق یا یک شخص ناسازگار مطلق بار آید.

زیرا که در هر دو قطب مخالف، ضعف‌هایی وجود دارد. کسی که بشدت در امور اجتماعی و رفتاری سنت‌پرست و در عقاید سیاسی محافظه‌کار است. هر گونه سخنی در باره دگرکونی وی را بخشم می‌آورد و در برابر هر نوع تغییر و تحولی بیمناک می‌گردد و محکوم به زندگی ناآرام و تا حدی ناکامیاب می‌شود. چرا که دنیا پیوسته در حال تغییر است.

و فردی دیگر، مثلا یک زن که شدیدا با شرایط جاری سرناسازگاری دارد، و پیوسته در لباس پوشیدن روشی غریب را پیروی می‌کند و خانه و خانواده‌اش را بشکلی عجیب و غیرمتعارف اداره می‌کند، بی شک مورد نفرت دوست و آشنا و همسایه قرار می‌گیرد و با اسارت در چنگان خواسته‌های خویش، برای خود ایجاد دردسر می‌کند. و یا مردی که چنان سرسختانه رادیکال است که با هر چه در مملکت روی دهد به تلخی دم از مخالفت زند هرگز خود نمی‌تواند عاملی برای تغییر بمنظور بهتر شدن وضع گردد.

بنظر من افراد با ارزش کسانی هستند که بین این دو قطب قرار دارند. اینگونه افراد به آن حد در درونس احساس ایمنی می‌کنند که با هر دگرگونی در شیوه زندگی، مثل پیدایش هیپی‌ها، خویشتن را در برابر تهدیدی جانکاه مشاهده نکنند و یا پیشنهادات معقولانه برای تغییرات سیاسی و اجتماعی آنآن را بوحشت واندارد. اینان در زمینه‌هایی مانند حقوق مدنی یا محیط زیست، چون مخاطره یا صدمه‌ای پیش آید فعالانه می‌کوشند و در روبرو شدن با واقعیت‌های پیرامون خود احساس آزادی بیشتری می‌کنند.

این چنین شخصیت‌پروری همراه با ایمنی و آسایش در کودکان بدست والدینی انجام می‌پذیرد که نه تنها از دام‌ها و گودال‌هایی که بدان‌ها اشاره رفت می‌گریزند بلکه در ایجاد ارتباط محبت‌آمیز و براساس احترام متقابل بین خود و فرزندانشان مدبرانه عمل می‌نمایند. و این چیزیست که پدران و مادران صرفنظر از عقاید فریشان باید درا جرای آن کوشا باشند.

منبع:سامانه پرسش و پاسخ مشاور

بررسی سازگاری و سرکشی در کودکان

 مشاوره در برترین مراکز مشاوره مورد تایید کانون مشاوران ایران

مرکز مشاوره ازدواج

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *