رَمال‌ها و سر كار گذاشتن مردم

رَمال‌ها و سر کار گذاشتن مردم

رمال نمایش جمشیدخان، با ریش بزی و قبای پشمی و کلاه دراز و شال بسته و نعلین و وسایل جن‌گیری روی تخت نمایش می‌آمد و با خودش وسایل جن‌گیری مثل طاس برنجی کنده‌کاری شده و آینه دعا نوشته و جانور خشک شده و طلسم و کتاب و شیشه و بطری می‌آورد و چند جور دودکردنی و دست آخر هم تقویم نجومی و کتاب تعبیر خواب… بعد هم می‌نشست به فیلم‌کردن اربابش و برای هر حرفش آینه‌ای نگاه می‌کرد و رملی می‌انداخت و توی تقویم سرک می‌کشید و از اجنه خبر می‌آورد و خلاصه مرد بدبخت را سرکیسه می‌کرد و می‌رفت پی کارش… قصه‌ای که انگار هزاران سال است توی تاریخ مردم ایران بازخوانی می‌شود، قصه آن ارباب ساده‌ای که فکر می‌کند؛ رمال و منجم مخصوصش علم لدنی می‌داند و از توی آینه با اجنه حرف می‌زند و دشمنش را سکته می‌دهد و قفل از کارش برمی‌دارد… تو از ساسانیان که منجم مخصوص و ستاره‌شناس داشتند بگیر تا همین صفویه که اتفاقا جعبه زایجه داشتند و پادشاهی‌شان را برحسب حرف و حدیث منجم باشی‌ها می‌چرخاندند تا ناصرالدین شاه خودمان که هرچند عاشق مدرنیته بود، همیشه می‌دانست مرگش در ماه ثور است و نوه‌اش محمدعلی شاه که داد به اندازه نماینده‌های مجلس گوسفند آتش زدند تا جادویشان کند و بعد هم روز به توپ بستن، روز در رفتن از ایران و روز خانه توی غربت خریدنش را هم با رمل و اسطرلاب حساب می‌کرد… حالا این که چقدر رمال بازی‌های شاهان ما و شازده بیکارهامان به درد بخور بود را با مراجعه به تاریخ می‌شود فهمید، اما گفتیم اگر شما شکر خدا اصلا از همین تاریخ و همان رمالی بی‌خبرید، در سالگرد ممنوعیت رمالی برویم سری به بساطشان بزنیم و قرعه‌ای بزنیم…

***

۱- «… معرکه‌گیری و مارگیری و تلکه‌گیری و کلاشی و رمالی و دعا نویسی و ولگردی ممنوع و عاملین آن در صورت مشاهده دستگیر و مجازات می‌شوند…»

***

۲- در بهار ۹۰ سال پیش، کابینه ۹۰ روزه سیدضیا حکمی وضع می‌کند، برای بهترشدن شرایط تهران و نانوا و خوراک فروش را مجبور به تمیز کردن دکان می‌کند و بساط رمالی و فالگیری را از گوشه و کنار خیابان جمع می‌کند، اما کابینه‌اش نصفه نیمه برچیده می‌شود و بساط رمال‌ها به کوچه‌های باریک و خلوت منتقل می‌شود و خانه‌های درب و داغان محله‌های فقیرنشین و الحق که کسب و کارشان رونق هم پیدا می‌کند این جوری… بعدتر حکومت پهلوی هم بساط سحر و جادو و جام‌های باطل سحر و چهل کلید توی حمام‌های زنانه را بر می‌چیند و لوح هاروت و ماروت را ممنوع می‌کند و همگی غافل از آن اعتقاد به خرافه‌ای که انگار در بند بند وجود مردم ما گیر کرده و پایان پذیر هم نیست.

***

۳- «حرفه فال‌بینی شقوق مختلف به اسامی فال‌بینی، کف‌بینی، حسابگری، رمالی، جن‌گیری، آینه‌بینی، سر طاس نشانی و تسخیرات و احکام نجوم و مانند آن داشت و عاملین همه را رمال و فال بین می‌گفتند و ضمائمشان دعانویسی و جادوگری که رواج فراوان داشته در هر گوشه و کنار دکان‌ها و خانه‌ها دیده می‌شد…»

***

۴- می‌گویند اعتقاد اجداد ما به سحر و جادو و رمالی چنان بود که هر کار مهمی را با منجم و ستاره‌شناس مشورت می‌کردند و آن ستاره‌شناس را، حتی اگر مثل ابوریحان بیرونی به خرافات نجوم اعتقاد نداشت یا چه می‌دانم از گفتن رازهایش می‌ترسید، هر روز مجبور می‌کردند سعدی و نحسی حساب کند و از آینده‌شان حرف بزند، حتی جایی در کتاب‌های قدیمی خواندم که مردم شوش دانیال نبی را هم با رمل پیدا کردند، آن هم با قرعه به تخته زدن و سوال پی در پی از تخته رمل… فکر کن که معتقد بودند با رمل می‌شود دنیا را تسخیر کرد، به دشمن پیروز شد، گنج پیدا کرد و سلطنت کرد و فلان و بهمان، سر همین هم رمال و زن و بچه‌اش حسابی دک و پز و برو بیا داشتند و شازده‌ها و فلان‌السلطنه‌ها پای بساطشان می‌نشستند و البته هم بیشتر اوقات رودست می‌خوردند و زمین و ملکشان را همین رمال زرنگ سر بساط رمالی از دستشان در می‌آورد و با حروف ابجد و کبیر و حروف صغیرش چنان بلایی به سرش می‌آورد که شازده تا ابد از اعتماد خودش به دسیسه و نیرنگ رمال منزجر می‌شد. حالا تو از دسیسه قدیمی سوت سوتک توی کفش بگیر تا قفلِ توی ظرف جن گیری و تلقین به بچه آینه به دست و تقویم نجومی پر چاخان پاخان..

چیزی که انگار تمامی نداشت و ندارد و با آمدن مدرنیته و هواپیما و اتول هم درست و راست نشد، نمونه‌اش فالگیر‌های مخصوص اشرف پهلوی یا آینه‌بین مادرش که موقع گم شدن علی‌رضا پهلوی و هواپیمایش، بساط راه انداخت و گفت: هرچی هست زیر سر همین فامیل است و اتفاقا راست هم گفته بود و گم و گور هم شد، چون زیادی حرف زده بود… خب دیگر همه را به یک چوب نرانیم، شاید بعضی‌ها رمل واسطرلاب می‌دانند و جفر و قیافه‌شناسی و کف‌شناسی و نجوم و علم حروف و علم اعداد و شناخت و نورانیات و ظلمات و جمالیات و جلالیات و ارواح و حواس پنجگانه و سعد و نحس و عدم و وجود و اتصال و انفصال و…. حرکت و سکون و…

***

۵- «از مجالست اخیار و ابرار منصرف و از تکمیل علوم و کمالات منحرف. با اشخاص رذل جلیس با ناکسان انیس. مردمان پست و شریر و اوباش و الواط را طرف وثوق و اعتماد خویش قرار داد. به کارهای زشت عادی شد. بعضی اشخاص هم پیدا شدند و او را به جادو معتقد کردند و اعتقاد غریبی برای اعمال سحر و جادو بر هم رسانده بود… در تبریز اداره خُفیه نگاری ]جاسوسی[ تشکیل داده بود که سالی چند هزار تومن خرج کسب اطلاعات می‌کرد… خفت و سفاهت و قساوت و بی‌رحمی را به قسمی درجه رسانیده بود…»

(قسمتی از نوشته ناظم‌الاسلام کرمانی، نویسنده تاریخ بیداری ایرانیان درباره محمدعلی شاه قاجار)

***

۶- صدای «‌آی فال‌بین، طالع‌بین، حسابگر، کف‌بین، رمل و اسطرلاب می‌بینیم» مدت‌هاست توی کوچه‌های شهر ما نمی‌پیچد، هرچند گوشه و کنار کوچه‌های پرت همه شهر‌ها هنوز هم آب چهل کلید می‌ریزند روی سر دختر دم بخت و گره به بخت هوو هم می‌زنند و رمال‌هایی هم هستند که با اسطرلابشان آینده را پیش‌بینی می‌کنند و از روزگاری می‌گویند که نیامده و نیست. اما گرچه هنوز هم طلسم سوسن غساله و چاقوی ابودجانه و خیار الخناس و سیاه‌بختی و سفیدبختی هست، اما اگر جلوی یک جوان دم بخت را که توی همان بساط می‌پلکد و طالعش را می‌پرسد و چه می‌دانم برای شروع کارش روز سعد می‌پرسد بگیری و بگویی رمال یعنی چه، نمی‌داند… حالا رمال یعنی چه؟ چی کاره است؟ صفحه اسطرلابش چی هست؟

***

۷- قدیمی‌ها می‌گفتند حضرت آدم(ع) که روی زمین فرود آمد، با دست روی زمین افتاد و اثر چهار انگشتش از سبابه تا انگشت کوچک، مثل چهار نقطه، روی زمین ماند، بعد شنید که جبرئیل می‌گوید: این چهار اثر همان ارکان آفرینش است و راه رسیدن به خوشبختی؛ نقطه اول آتش، نقطه دوم باد، نقطه سومی آب و چهارمی خاک است و از این چهار نقطه هم ۱۶ شکل ساخته شده؛ چهار تای اولی «امهات»، چهار تای دومی«بنات»، چهار تای سوم «متولدات»، و چهار تای آخر «زواید» که هر کدامشان هم عددی دارند و خانه‌ای از طالع و احوال خبرت می‌دهد… البته این جملات نقل کتاب‌های قدیمی است و من فقط پیدایشان کرده‌ام و آن صفحه اسطرلاب که روزی وسیله‌ای برای علوم ستاره‌شناسی بود و شناخت حرکت ستاره‌ها و نوشتن تقویم، دیگر بقیه بند و بساط همین خانه‌ها و احوال است که اگر خواستی رسمش را بدانی توی کتاب «علم در اسلام»، یا کتاب «طهران قدیم» آمده است.

***

۸- «از طالع خیر که در خانه اول است بگیر تا خانه معاش که در خانه دوم است و خواهر و برادر که در خانه سوم است و خانه چهارم که پدر است و ملک و زراعت و پنجم فرزند و عشق و عروسی و ششم بیماری و حمل زنان و جاسوسی و خیانت و هفتم نکاح و شرکت و هشتم خوف و خطر و دزدی و نهم سفر و علم و دین و خواب و دهم جاه و جلال، یازدهم دوستان و فامیل و دوازدهم چهارپایان دشمنان و زندان و سیزدهم شکست و پیروزی و آرزو و چهاردهم مطلب و مقصد و پانزدهم حاکم رمل و شانزدهم جمیع کارها…»

***

۹- روزی روزگاری سواد نبود، شعور کم بود، مردم نادان بودند، بساط جن‌گیر و آینه‌بین شلوغ بود، شمامه و دمامه هم دوتا جن بودند که ریش این دشمن و آن دشمن را می‌سوزاندند و برای اربابشان جاسوسی می‌کردند، بشقاب ۱۲ برجی هم بود که سال را به ۱۲ حیوان و شکل تقسیم می‌کرد و از اثرات خوب و بد ماه‌ها بر سرنوشت آدم خبر می‌داد، کاری که هزاران سال پیش در هند مرسوم بود و به ما که رسیده بود، سراسر خرافه شده بود، نه علم ستاره‌شناسی و نجوم. از آن طرف شیادانی هم بودند که خوب بلد بودند طالع بگویند و داستان ببافند و از حماقت مردم استفاده کنند و احمق‌هایی هم بودند که اتفاقا شاه می‌شدند و عین محمدعلی شاه برای کارروزمره سراغ این شیاد‌ها می‌رفتند و وقت دنیا آمدن بچه‌شان منجم باشی دربار را که حتی شاید مهندس فرنگ رفته‌ای هم بود مجبور می‌کردند طالع محاسبه کند و زایجه بنویسد و الی آخر…

***

۱۰- «به هر تقدیر سر جن‌گیرها و آینه‌بین‌ها بسیار شلوغ و کارشان رواج بود و دسته دسته به مراجعه می‌آمدند و بیماران غشی و صرع که به طبیب و دوا اعتقاد نداشتند مرضشان را از طرف جن‌ها دانسته که باید به جن‌گیر مراجعه کنند و سر طاسشان بنشانند و برایش دعای رفع جن بگیرند و و اگر با دانشی هم یافت می‌شد که می‌خواست برای معالجه به طبیب مراجعه کند، برایش ده‌ها نه و نو و عذر و مسئله تراشیده… و مانعشان می‌شدند. مخصوصا سر آینه‌بین که از سر جن‌گیر‌ها شلوغ‌تر بود.. به‌خصوص دزد زده‌ها که به کمیسری و نظمیه و تامینات اعتقاد نداشتند.»

***

۱۱- ارقام کوکب، طبایع بروج، وبال کوکب، رقوم ماه، درجات فلک، درجات شرف، احتراق و نظرات، ارباب نهاری، ارباب لیلی، ساقط و ناطق و صامت.. همه اصطلاحات نجوم قدیمی‌اند که مثل همه علوم قدیمی هم جای خودش را دارد هم با داستان و اسطوره آمیخته شده، حالا که ازآن جمشید رمال و نمایشش گفتیم، حیف است اسم ابوریحان بیرونی و خواجه نصیرطوسی و عمرخیام را نبریم که علم نجوم قدیمی می‌دانستند و تقویم محاسبه می‌کردند و وقتی مردم جنوب دنیا سوسمار می‌خوردند و مردم غرب دنیا لنگ به کمر می‌بستند جای لباس، داشتند خسوف و کسوف احتمالی محاسبه می‌کردند. بعد هم واقعا حیف است از اسطرلاب پرعشقی نام نبریم که به قول حافظ اسرار خدا را هویدا می‌کرد و روزی عصای دست همین عالمان بود… به قول مادربزرگم نمی‌شود گفت همه این داستان‌ها و اسرار قدیمی دروغ بودند و علوم قدیمی ایران بیراهه رفته بود، فقط می‌شود گفت: «آن را که خبر شد خبری باز نیامد»، یعنی آقا جان، دانشمند واقعی که جن نمی‌فرسته سراغ مردم!

برای کسب اطلاعات بیشتر به سایت مشاوره ازدواج رجوع کنید

منبع:کانون مشاوران ایران

مشاوره در برترین مراکز مشاوره مورد تایید کانون مشاوران ایران

مرکز مشاوره ازدواج

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *