کسب تجربه در خانوادههای ایرانی
کسب تجربه در خانوادههای ایرانی
«پیادهروی برای زنان باردار خوب است.» همین دلیل ساده کافی بود تا چند صد زن باردار شاد و آوازخوان هفته گذشته در جشنوارهای سه روزه در مسکو پیاده چندین کیلومتر قدم بزنند. در آن سوی کره زمین و در مالزی و شهر کوالالامپور ۱۲۰۰ زوج این کشور که به اعتقاد آنها روز خوشبختی بوده، با یکدیگر ازدواج کردند. در لندن هم چند هنرمند نگران از گرمشدن کره زمین چیدمانهایی با موضوعیت پنگوئنها و خرسهای قطبی در یکی از خیابانهای این شهر در معرض دید همگان قرار داده بودند که در آنها پنگوئنها و خرسهای قطبی در حالت اعدام شده به صورت معلق قرار گرفته بودند. در حالی که دنیا تمام هوش و حواسش به نجات معدنچیان شیلیایی بود، اما در گوشه کنار دیگر آن، اتفاقات عجیب دیگری هم در حال اتفاق افتادن بود. اتفاقاتی که در این مقاله خواهید خواند، فقط قسمتی از رویدادهای عجیبی است که در طول این سالها رخ داده است.
۱
وقتی صحبت از لوکسترین خیابانهای ایران میشود، آدم ناخودآگاه یاد خیابان جردن، ایران زمین، بولوار میرداماد تهران و… میافتد. اما وقتی قرار باشد فهرستی از لوکسترین خیابانهای دنیا ارائه شود، آن وقت است که دیگر هیچ کدام از این خیابانها جایی در فهرست موردنظر نخواهند داشت. هفتهای که گذشت، یک نشریه آمریکایی نام ۵۰ خیابان لوکس و گرانقیمت جهان را رو کرد. اما هرچه آن را بالا و پایین کردیم، خبری از خیابانی ایرانی در آن نبود. طبیعتا اولین خیابان در این فهرست مترادف است با اند خیابان در دنیا. این مقام را «خیابان پنجم» در نیویورک به خود اختصاص داده است.
رتبههای دوم و سوم را اما نباید در کشورهای آمریکایی یا اروپایی انتظار داشته باشیم. خیابانهایی از هنگ کنگ و توکیو پیشتاز هستند. حتی بالاتر از خیابان معروفی مثل شانزلیزه پاریس. این خیابان معروف فرانسوی که امسال در این ردهبندی با یک پله سقوط در رده پنجم قرار گرفته، روزگاری نهچندان دور باکلاسترین خیابان در جهان محسوب میشده.
شهردار پاریس بعد از اعلام لوکسترین خیابانهای جهان در سال ۲۰۱۰ به نتایج این دوره اعتراض کرده و این نشاندهنده هیچ چیز نیست، جز تعصب آقای شهردار شانزلیزه. شاید دوست داشته باشید نام خیابانی را که این همه شانزلیزه و شهردار پاریس را منقلب کرده، بدانید؛ خیابان نیو باند در لندن. خیابانی که فقط اجاره آن در ماه، متری دو هزار و پانصد دلار است. یعنی به عنوان مثال، اجاره یک مغازه ۱۰ متری در ماه، به پول ما چیزی در حدود ۲۵ میلیون تومان ناقابل میشود. با این اوصاف دیگر لازم نیست زیاد لیلی به لالای خیابانهای لوکس شهرمان بگذاریم، چون هیچ کدامشان حتی در فهرست ۵۰ تایی لوکسترین خیابانهای جهان جایی ندارند.
در فیلمها گروههای نجات اغلب موفق به انجام ماموریتشان میشوند. اما برای لیندا نور گروو زن تبعه انگلستان، این اتفاق دقیقا بهطور برعکس اتفاق افتاد تا سوتی هفته در افغانستان رقم بخورد. برای آگاهی از داستان کمی به عقبتر برمیگردیم. لیندا که سابقه عضویت در نیروهای سازمان ملل متحد را داشت، به استخدام موسسه امدادی یو اساید در میآید و برای فعالیتهای انساندوستانه عازم افغانستان میشود. اما از بخت بدش یک روز به همراه سه زن افغان مستقر در دفترش توسط نیروهای طالبان اسیر میشود. نیروهای طالب برای آزادی لیندا مقدار زیادی پول درخواست میکنند. نیروهای آمریکایی و انگلیسی مستقر در افغانستان هم برای اینکه خبر به بیرون درز پیدا نکند تا مبادا طالبان مبلغ بیشتری درخواست کنند، قضیه را کاملا محرمانه نگه میدارند.
بالاخره محل نگهداری لیندا کشف میشود. گروه نجات با کلیه تجهیزات و امکانات برای رهایی لیندا عازم منطقه میشوند. طبق برآوردها همه چیز از موفق بودن عملیات خبر میداد و گروه نجات تقریبا مطمئن بود که اگر طبق نقشه پیش برود، در کمتر از چند دقیقه میتوانند لیندا را آزاد کنند. اما درست در آخرین لحظه عملیات یک نارنجک اشتباه از سوی یکی از اعضای گروه باعث میشود لیندا هم به همراه باقی سربازان طالبان عمرش را به شما بدهد. وقتی تمام این اخبار به انگلستان میرسد، قضیه تا آنجا پیش میرود که وزیر امور خارجه این کشور هم از مقامات نیروهای آمریکایی این عملیات توضیح میخواهد. اما چه فایده که هر توضیحی هم که داده شود، دیگر فایدهای ندارد و گروه نجات بعد از این همه نقشه و محاسبه حسابی خرابکاری کردهاند.
۳
اگر موافق باشید در همان افغانستان بمانیم تا کشف عجیبی را که اتفاقا در آنجا اتفاق افتاده مرور کنیم. همه چیز از شلیکهای چند نفر در شمال وزیرستان عراق به یک هواپیمای بدون سرنشین آمریکایی شروع شد. وقتی محل پنهان شدن آنها شناسایی میشود و نیروهای آمریکایی به هوای اینکه محل اختفای یک گروه از طالبان را پیدا کردهاند، به آنجا میروند و پناهگاهشان را به گلوله میبندند، چیزی میبینند که حسابی گیجشان میکند. وقتی چشمشان به اجساد میافتد، متوجه میشوند که چهرهها به افغان نمیخورد. آنها جوانانی بودند با پوست سفید و موهای بور که به اروپاییها بیشتر شبیه بودند تا طالبهای افغانی. وقتی مدارک شناسایی آنها کشف میشود، متوجه میشوند که این گروه ۹ نفره همگی آلمانی بودهاند و به صورت غیرقانونی به افغانستان آمدهاند و به گروه طالبان ملحق شدهاند. درست چند روز بعد از آن یک اتفاق دیگر باعث میشود دولت آلمان در معرض یک چالش بزرگ قرار بگیرد.
یک گروه ۷۰ نفری از جوانان آلمانی در مرز ترکیه در حالی که به صورت قاچاق قصد ورود به این کشور و رفتن به افغانستان را داشتند، شناسایی و دستگیر میشوند. آنها قصد داشتند برای پیوستن به طالبان و آموزش مهارتهای نظامی عازم این کشور شوند. دولت آلمان که به شدت از این اتفاق شوکه شده، از چند روز گذشته در حال بررسی آن است که متوجه شود دلیل اقدام این جوانان آلمانی برای این کار چیست و اینکه آیا باز هم در گذشته جوانانی از این کشور به نیروهای طالبان در افغانستان راه پیدا کردهاند یا نه؟ به نظر میرسد ارتش افغانستان و نیروهای ائتلاف از این به بعد باید آماده مقابله با جوانان خوشسیمای آلمانی این بار در لباس طالبان باشند.کسب تجربه کردن
۴
خبرنگاران بسیاری از رسانههای مطرح دنیا به همراه مسئولان ثبت رکورد گینس به شرق آسیا سفر کردند تا کوچکترین انسان دنیا را در تولد ۱۸ سالگیاش یک بار دیگر متر کنند و او را به دنیا بشناسانند.
کسب تجربه در خانوادههای ایرانی
اولین تصویری که از این پسر روی شبکههای تلویزیونی درسرتاسر دنیا میرود، هنگامی است که او در کنار یک بطری نوشابه کوکاکولا نشسته و قدی تقریبا هماندازه با آن دارد. و بعد در حالی که به دوربین نگاه میکند، میگوید: «سلام. من ماگار هستم. کوچکترین انسان دنیا.»
ماگار در حالی که برای خبرنگاران زیادی که برای دیدن او به دهکده آنها آمدهاند چای میآورد، آنقدر ذوق کرده که مدام در حال گرفتن ژستهای مختلف جلوی دوربینهای آنهاست. پدر ماگار میگوید او در طول ۱۸ سال گذشته هیچ وقت از ما نپرسیده که چرا اینقدر کوچک است و هیچ وقت بزرگ نمیشود. برادر ۱۳ ساله او اندامی طبیعی دارد، اما ماگار که پنج سال از برادرش بزرگتر است، فقط و فقط ۵۵ سانتیمتر طول دارد.
پدر و مادر ماگار که به نظر میرسد از دیدن این همه خبرنگار و مسئول در خانهشان ذوقزده شدهاند، میگویند به پسرشان افتخار میکنند. همسایههای آنها هم همگی از ماگار تعریف میکنند و به فکر خودشان کلی حساب همسایگی را جلوی مهمانان به جا میآورند، غافل از اینکه ماگار خودش به تنهایی آنقدر جذابیت دارد که نیازی به رعایت حسن همجواری آنها نباشد. اگر دولتهای مختلف، سرشناسترین چهرههای خود را به عنوان سفیر دوستی عازم کشورهای مختلف میکنند، مسئولان دولت نپال هم قصد دارند ماگار را به عنوان سفیر حسن نیت خود به کشورهای مختلف اعزام کنند.
تصور کنید اگر سفیران حسن نیت کشورهای آرژانتین، آمریکا، آفریقای جنوبی و نپال در کنار یکدیگر قرار بگیرند، چه ترکیب جالبی شکل خواهد گرفت: لیونل مسی، آنجلینا جولی، نلسون ماندلاو ماگار ۲۶ اینچی! خانواده های ایرانی
۵
اتفاق بعدی آنقدر عجیب است که شنیدنش خندهدار به نظر برسد. ایولالیا گارسیا پیرزنی بود که بعد از ۱۰۱ سال بالاخره موفق شد تابعیت آمریکایی را بگیرد. ماجرای این مادربزرگ خستگیناپذیر مکزیکی از زمانی آغاز میشود که در سال ۱۲ اکتبر ۱۹۰۹ وقتی تنها یک نوزاد شش ماهه بیش نبوده به همراه مادرش از مکزیک به آمریکا میآید و یک قرن را در این کشور بدون اینکه تابعیت آن را کسب کند زندگی میکند. او سالها بوده که برای گرفتن تابعیت آمریکایی تلاش میکرده، اما به طور کاملا اتفاقی همیشه درخواست او مورد تایید قرار نمیگرفته تا اینکه در صدمین سالگرد ورود او به آمریکا در ۱۲ اکتبر ۲۰۱۰ اداره مهاجرت و شهروندی آمریکا بالاخره رضایت میدهد و مادربزرگ را رسما آمریکایی اعلام میکند. یکی از بامزهترین سؤالاتی که از این مادربزرگ بعد از این اتفاق عجیب پرسیده شد، این بود که حالا میخواهید چهکار کنید؟ اما خانم گارسیا آنقدر حاضر جواب بود که در ۱۰۱ سالگی هم جوابی برای این سؤال داشته باشد. او میگوید: همیشه دلش میخواسته مانند سایر آمریکاییها در یک انتخابات رای دهد و حالا میتواند در انتخابات میاندورهای کنگره آمریکا شرکت کند و این خیلی او را خوشحال میکند. در سوی دیگر هم رئیس اداره مهاجرت آمریکا در حالی که اصلا به روی خودش نمیآورد به اندازه ۱۰ دهه در دادن تابعیت قصور کرده با لبی خندان جلوی دوربینهای تلویزیونی گفت: «باعث افتخار ماست که در سن ۱۰۱ سالگی تابعیت خانم گارسیا را اعطا میکنیم!» انگار نه انگار که این تابعیت دیگر کمکم تنها به درد قبر خانم گارسیا میخورد.
دولت کوبا سالهاست که تلاش میکند اسطوره افسانهای خود، ارنستو چهگوارا را به نسلهای جدیدترش بشناساند. برخلاف سایر کشورهای دیگر دنیا که عکسهای چهگوارا از درو دیوار تا روی تیشرتهای جوانان همواره دیده میشود و همه یک چه میگویند و هزار چه ازشان آویزان میشود، اما نسل جدید کوبا چندان با این چریک افسانهای حال نمیکند.
دولت کوبا هم برای این منظور هر ساله برنامههای ویژهای در نظر دارد. ۱۲۰ هزار دانشآموز کوبایی در مراسمی ویژه که به همین مناسبت برای آشنایی آنها تدارک دیده شده بود، دور هم جمع شده بودند. وقتی به تک تک آنها بروشورهایی حاوی اطلاعاتی درباره این قهرمان آرژانتینی – کوبایی را میدهند، مدت زیادی نمیگذرد که صدای خنده دانشآموزان بلند میشود. تمام کلمات به صورت برعکس تایپ شده بودند. اما هنرنمایی مسئولان برگزاری به همین جا هم ختم به خیر نشد. آنها هر ساله نشان ویژه چهگوارا را به تک تک دانشآموزان کوبایی میدهند تا همیشه به عنوان یادگار و فراموش نکردن این چهره سرشناس به همراه داشته باشند. اما وقتی بروشورشان آن بلا سرش میآید، دیگر خودتان پیشبینی کنید بر ۱۲۰ هزار نشان چه بلایی ممکن است بیاید. برای ساخت این نشانها بدون هماهنگی از فلز نقره که هزینه زیادی هم دارد، استفاده شده بوده و این نشانهای براق جلوی چشمان دانشآموزان کوبایی به تک تک آنها اهدا شد.
در این رابطه بخوانید :
احتمالا آنها هم که حسابی ذوقزده شده بودند، دعایی به جان «چه» کردند و به خانههایشان رفتند تا نشانهای با ارزش نقرهایشان را به خانوادههایشان نشان دهند. این بیهماهنگی در مراسم بزرگداشت ارنستو چهگوارا بازتاب زیادی در رسانههای اندک کشور کوبا داشت. اما این اتفاق لااقل باعث شد تا گاف و توفیق اجباری عجیب ما جنسش جور شود.
میتوانید برای کسب اطلاعات بیشتر به سایت مشاوره ازدواج مراجعه کنید
بازدید:۴۳۶۵۲۶
منبع:مرکزمشاوره ستاره ایرانیان
مشاوره در برترین مراکز مشاوره مورد تایید کانون مشاوران ایران