مسائل زناشویی
مسائل زناشویی
یکی از بزرگترین تفاوتهای زن و مرد در این است که بعضی از مردها گرایش دارند که رابطه بعدی را خیلی زود آغاز کنند، در حالی که زنها بیش از حد برای ایجاد رابطه جدید صبر میکنند. مردی که از یک رابطه سرخورده، بلافاصله به سوی رابطه دیگری حرکت میکند و به این حقیقت توجه ندارد که با این کار فرصت التیام یافتن را به قلبش نمیدهد، با ایجاد رابطه بلافاصله بعد از یک فقدان یا شکست، ممکن است دردش را تسکین دهد، اما برای بهبودی¬اش کاری انجام نمیدهد. در نبود درک صحیح از چگونگی ماتم گرفتن برای یک فقدان یا شکست، مرد فقط دردش را لمس میکند و آنگاه برای حل مسئله¬اش به معاشرت میپردازد. مردها اصولا حلال مسائل هستند و با نشستن و «احساساتشان را حس کردن» راحت نمیشوند. مثلا مردی که از نداشتن پول در رنج است، به جایی میرود که بتواند پول درآورد. به همین ترتیب هم، اگر در از دست دادن عشق یک زن عذاب میکشد، به جایی میرسد که زنی را بیابد که او را دوست داشته باشد. مرد سرخورده درک نمیکند که عشق یک زن دیگر قلبش را التیام نمیبخشد، بلکه فقط روح او را تسکین میدهد و احساسات جریحهدار شده اش را برای التیام یافتن پیش میکشد. مرد باید به جای فرار، مسئولیت دردهای خود را قبول کند و تا زمانی که ادامه دارند، چهار احساس التیام را حس کند. البته این بدان معنا نیست که او باید این کار را بهتنهایی انجام دهد. بلکه باید دست کمک به سوی خانواده و دوستانش دراز کند. بهترین زمان برای درگیری عاطفی دوباره، هنگامی است که اجباری به این کار ندارد. تا زمانی که فکر میکند باید چنین رابطهای داشته باشد، هنوز آمادگی قبول تعهد ندارد. مرد سرخورده به سختی میتواند به تعهدی عمل کند و بالاخره یا قادر به تصمیم گرفتن نخواهد بود و یا به این نتیجه میرسد که زوجی که انتخاب کرده است برای او مناسب نیست. اکثر روابطی که پس از سر خوردن برقرار میشوند، پایدار نیستند.
یک مرد گرسنه تقریبا هر چیزی را جلویش بگذارند میخورد و تنها پس از آنکه گرسنگی اولیهاش ارضا شد، میتواند نسبت به چیزی که نمیخواهد دقت بیشتری بکند. مردی که از یک رابطه عشقی سرخورده است، مانند مردی است که از گرسنگی در حال مرگ است. او میتواند عاشق زنی بشود که فقط ذرهای علاقه به او نشان دهد، اما به محض آن که این نیازش ارضا شود، مشکل پسندتر میشود. امروزه برای مردان قبول تعهد به اندازه کافی مشکل آفرین است؛ اما درگیر شدن در یک رابطه عشقی بلافاصله پس از یک شکست وخامت مسئله را صدچندان میکند. پس از خاتمه یک رابطه مرد ممکن است احساس شکست بکند و برای آن که مردانگی و لیاقت خود را اثبات کند، به دنبال زوجی میگردد که بتواند با برقراری رابطه، قدرت جنسی خود را تثبیت کند.
این کار در حالی که او را ارضا میکند، فرصتی عالی برای التیام بخشیدن به احساساتی است که پدیدار میشود. عشق یک زن میتواند هم برای مرد ارضاکننده باشد و هم او را در مراحل مختلف التیام حمایت کند اما باید مراقب باشد که قبول تعهد نکند. هنگامی که رابطهای پایان میپذیرد، مرد نیاز به صرف وقت برای رهایی از تعهد دارد و قدرت و موفقیتش در آینده، براساس تواناییاش در احساس خوبی که به خود دارد بدون اتکایش به رابطهای تعهدزا، پایهگذاری میشود.پرسش و پاسخ زناشویی
ایجاد رابطه در زمان مناسب
زمان مناسب ایجاد رابطه برای مرد، هنگامی است که نیازش به محبت کردن بیشتر از محبت دیدن است. رابطهای که در آن مرد بیشتر از آنچه میپردازد، دریافت میکند، باعث ضعف او میشود و او را پرتوقع¬تر و خودبین¬تر میسازد. او باید اطمینان حاصل کند که از موضع قدرت به رابطه ای قدم میگذارد. باید احساس کند که قدرت ایجاد خوشبختی برای زن را دارد، نه فقط این که زن توانایی ارضا او را داشته باشد. از طرف دیگر زن معمولا از این اشتباه مرد بیشتر ضربه میخورد. مردی زخمی در زندگی¬اش پدیدار میشود که بارانی گرمابخش از قدردانی و حقشناسی و عشق بر او می بارد و سپس همه را از او مضایقه میدارد. یک روز، ناگهان و بدون هیچ دلیل روشنی، احساساتش تغییر میکند و با آنکه زن هیچ تغییری نکرده است، مرد دیگر همان مرد دیروز نیست. او که دیگر از عطش محرومیت تغذیه نمیشود، تمام احساس قدردانی خود را نسبت به زن از دست میدهد و با آنکه در آغاز رابطه واقعا مصر بود و پر استقامت به نظر میرسید به همان سرعت علاقهاش را فراموش میکند. روشن است که چنین شیوهای، نه برای زن لذتی در بر دارد و نه برای خودش. یک زن دانا تنها در صورتی با مردی سرخورده رابطه برقرار میکند که در پی تعهدی پایهدار نباشد و باید آمادگی این را داشته باشد که مرد هر آن رابطهاش را با او قطع کند و اگر هم با او رابطهای برقرار میکند، باید متوجه باشد که احساساتش موقتی است و بهاینترتیب ضربه روحی نخورد. بدون این بینش، هنگامی که مرد رابطهاش را با زن خاتمه میدهد، زن با درد و احساس فریب خوردگی روبرو میشود و مرد با احساس گناه. مرد تا زمانی که از قبول تعهد در طی دوران سرخوردگی¬اش خودداری نکند نمیتواند عشقی پایدار بیابد.
تشخیص شخص مناسب
احساسات ارضا نشده، درد و گناه، ما را از توانایی دیدن و یا تشخیص شخص مناسب بازمیدارد. باید مطمئن بود که ایجاد رابطه در زمان سرخوردگی، تقریبا همیشه با شخصی نامناسب است. هرچه مرد، از ناامید کردن زن بیشتر احساس گناه بکند، برای شناسایی زن مناسب باید وقت طولانیتر صرف کند. هنگامی که مرد از موضع ضعف یا نیاز با زنی رابطه برقرار میکند، تقریبا همیشه پس از آنکه احساس قدرت و اعتماد به نفسش را بازیابد، به جستجوی زن دیگری میپردازد، زیرا از موضع تازه، زنی را میخواهد که تحت حمایت قرار گیرد، نه زنی که مانند مادر از او مراقبت کند.
او به سوی زنی جلب خواهد شد که قدرت او را میبیند و قدرشناسی میکند نه ضعفش را. و دیگر برایش اهمیتی ندارد که زن خود را در راه او فدا کرده و یا بهترین سالهای زندگیاش را به پایش ریخته است. او تنها میداند که اگر این زن مناسب نیست، پس باید کنارش بگذارد. مرد بدون توجه به آنچه که زن در راهش فدا کرده است، تنها از آن جهت که نمیتواند زوج مناسبی باشد، علاقهاش را از دست میدهد و دیگر برایش هیچ گونه جاذبه¬ای ندارد. البته در اکثر موارد، زنی که مردی سرخورده انتخاب میکند، واقعا زن مناسبی برای او نیست و او هم مرد مناسبی برای زن نمیتواند باشد.
اعتیادات مثبت
در طی بحران التیام، اگر مرد به تواناییاش در خلق فرصتهایی برای در میان گذاشتن احساساتش پی نبرد، دستخوش رنج خواهد شد. برای فرار از این رنج، او در طلب تسکین از طریق اعتیاد برمیآید. معمولترین اعتیاد برای مردان در درجه اول روابط جنسی است و سپس اعتیاد خانمان برانداز الکل و مواد مخدر قرار دارد. هر رفتاری که به حد افراط تکرار شود، میتواند به عنوان وسیلهای برای سرکوبی احساسات مورد استفاده قرار گیرد. در طی بحران التیامی، مردان معمولا به کارشان معتاد میشوند و با آنکه این افراط در کار ممکن است اعتیاد محسوب شود، اما کمتر از دیگر اعتیادها سد راه روند التیام میشود. تمرکز بر کار، در صورتی که مرد در ضمن از حمایت مشاور و یا گروه روانکاوی نیز برخوردار باشد، میتواند برایش تسکین سالم قابل توجهی به همراه داشته باشد. مرد با کار کردن، دوباره احساس استقلال و خودگردانی میکند و به او این احساس را میدهد که دیگر به رابطه عشقی صمیمانه وابستگی مفرط ندارد. در حالی که تمرکز بر کار، برای مردان در طی بحران التیامی، از سلامت برخوردار است، برای زنان چندان هم سالم نیست زیرا زن گرایش دارد که برای اجتناب از احساساتش، بیش از حد از خودش مایه بگذارد و با تمرکز بر روی کارش یا پرداختن به دیگران ممکن است مسئولیت بیحدی نسبت به دیگران احساس و در نتیجه احساسات و نیازهای خودش را سرکوب کند. زن باید مواظب باشد که خودش را در کار غرق نکند.
عشق، پول، کار
برای یک مرد همیشه این امکان موجود است که چنان خودش را در کارش غرق کند که احساس فقدانش را به کلی فراموش نماید. اما تا زمانی که به سرکوبی احساسات اندوه و ناتوانی¬اش سرگرم است، ممکن است در کارش شرایطی ایجاد کند که حل و فصلش غیرممکن باشد. او بیش از حد توانش قبول مسئولیت میکند و آن وقت برای رسیدن به هدفش احساس ناتوانی میکند. اگر همسر سابقش بینهایت پرتوقع بوده و او با عصبانیتی که در این مورد احساس میکند، روبهرو نشود، ممکن است بیش از حد لازم از خودش انتظار داشته باشد. در حقیقت، عصبانیت سرکوب شدهاش باعث میشود که او هم مانند همسر سابقش پرتوقع شود. او برای خودش هدف نهایی غیرواقعی و پر مسئولیتی تعیین میکند که مستلزم صرف تمام وقت و انرژی¬اش میشود. مرد باید مواظب باشد که هدفهایی که برای خودش در نظر می¬گیرد واقعبینانه باشد، درغیراینصورت او مجبور میشود که فشار عظیمی را برای رسیدن به استاندارد غیر واقعی خودش تحمل کنند و همین فشار برای سختتر کار کردن فرصت کمی به او میدهد که دردی را که باعث این عقده ناسالم شده است، درمان کند. پس از از درگیری در رابطهای منفی و خالی از حمایت، مرد ممکن است به این نتیجه برسد که بدون وجود یک شریک زندگی، راحتتر خواهد بود. در حالی که بدون شک برای او بهتر آنست که بتواند قبل از درگیری در رابطهای دیگر احتیاجات شخصی خود را برآورده کند، اما مجبور هم نیست که تا فرا رسیدن موفقیت کامل، برای این کار صبر کند. با ایجاد تعادل بین عشق و کار، مرد شانس بیشتری در دسترسی به موفقیت و سپس ادامه این موفقیت به نحوی مطلوب دارد. ایجاد یک رابطه عاشقانه، مرد را در توانایی برای رسیدن به اهدافش یاری میدهد.
عشق کافی نیست
زنان و مردان مرتکب این اشتباه میشوند که عشق برای ایجاد یک رابطه موفقیتآمیز کافی است. گهگاه مرد و زنی یکدیگر را دوست دارند، اما برای هم زوج مناسبی نیستند. آنها ممکن است عشق زیادی نسبت به یکدیگر داشته باشند، اما نه به آن حد که با یکدیگر ازدواج کنند و یا ازدواجی پایدار داشته باشند. معمولا در اجتماع ما، عقیده بر این است که اگر عاشق کسی هستیم، باید با او ازدواج کنیم، که اگر عاشق کسی هستیم، او همانی است که میخواهیم. با آنکه بدون شک عشق یکی از شروط لازم برای یک رابطه پایدار و رضایتبخش است، اما صرف وجودش، مناسب بودن طرف مقابل را تضمین نمیکند.
انتخاب شریک زندگی شباهت بسیاری به انتخاب یک حرفه دارد. مشاغل زیادی وجود دارد که ما از عهده انجامش بر میآییم اما برای یافتن کاری که مناسبمان است، باید در درون خود به جستجو بپردازیم. ما میتوانیم دوست داشته باشیم که کارهای مختلفی را انجام دهیم، اما نهایتا باید تلاش خود را در جهت خاص متمرکز کنیم. به همین ترتیب هم هزاران نفر وجود دارند که ما میتوانیم به آنها عشق بورزیم، اما فقط تعداد اندکی از آنها میتوانند شریک زندگی مناسبی برای ما باشند و از این تعداد اندک، این ما هستیم که باید در درونمان جستجو کنیم و آن کسی را که مناسب مان است برگزینیم.
هنگامیکه میخواهیم با کوشش، یکدیگر را مناسب خود کنیم، کارمان به ایجاد مسئله میانجامد. زیرا یا ما خود را برای جلب رضایت شریک مان بیش از حد تغییر میدهیم و یا او خود را مناسب با نیازها تغییر میدهد. برای یک ازدواج موفق ما نیاز داریم که احساس کنیم میتوانیم بیشتر خودمان باشیم و نه کمتر. اگر یک طرف، برای جلب رضایت طرف دیگر، خودش را انکار کند، ازدواجشان با شکست روبهرو میشود.
ما ممکن است در تلاشی که برای ادامه زندگی مشترک به خرج میدهیم، تا آن حد سقوط کنیم که دیگر حتی از یکدیگر خوشمان هم نیاید. حقیقت این است که ما صرفا دیگر از خودمان و آن چه که شدهایم خوشمان نمیآید. قسمت مهمی از عاشق بودن و عاشق ماندن، عشق نسبت به خودمان است یعنی آن شخصی که در رابطه با شریکمان شدهایم.
درس گرفتن از اشتباهات
یکی از راههایی که مرد برای سرکوبی احساساتش مورد استفاده قرار میدهد، مقصر دانستن شریک سابقش است. او صرفا با اطمینان به این که همسرش شریک نامناسبی برایش بوده است، میتواند به راحتی احساسات طبیعی شکست را کنار بزند و سرکوب کند. او چنین استدلال می کند که جدایی آنها از هم کار درستی بود و با این استنباط هر گونه احساس شکست را نادیده میگیرد. این کار نهتنها او را از گشودن دوباره قلبش باز میدارد، بلکه به او اجازه نمیدهد که به چگونگی سهمی که در مسائل یک رابطه به عهده دارد، پی ببرد. مسائل مربوط به روابط هیچ گاه صرفا به عهده یک نفر نیست و کافی نیست که صرفا بگوییم «من درگیر شخص نامناسبی شدم».
هنگامی که زن و مردی که مناسب یکدیگر نیستند، به هم برمیخورند و کوشش میکنند رابطهای برقرار کنند، بدون استثنا باعث بروز بدترین جنبههای شخصیت یکدیگر میشوند، البته بودن با شخص مناسب هم مسائل را به طرزی معجزهآسا ناپدید نمیکند. به هر صورت چه با شخصی مناسب رابطه داشته باشیم و چه نامناسب ما در مسائلمان نقش مهمی داریم.
برای حصول اطمینان از اینکه این الگو را تکرار نکنیم، هنگامی که به رابطهای پایان میدهیم، نیاز داریم که چگونگی نقش¬مان را در مسائلی که داشتهایم، جوابگو باشیم. با بررسی راههایی که به وسیله آن به مسائلمان در رابطه گذشته کمک کردهایم، میتوانیم اطمینان حاصل کنیم که در رابطه بعدی عشق و علاقه بیشتری از خود نشان میدهیم. هنگامی که از گذشته درسی میآموزیم، بیشتر قدرت خلق خواستههایمان را در آینده داریم. مقصر دانستن شریک¬مان در تمام مسائلی که داشتهایم، به منزله از دست دادن فرصت مهمی در آموختن و رشد کردن است و ما نهتنها به ارتکاب همان اشتباهات گذشته ادامه خواهیم داد، بلکه خود به خود به سوی اشخاصی از همان قماش جذب خواهیم شد.
برای خواندن مقاله های بیشتر در رابطه با این موضوع به سایت ازدواج مراجعه کنید
منبع:تریبون آزاد
مشاوره در برترین مراکز مشاوره مورد تایید کانون مشاوران ایران
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.