رابطه قبل از ازدواج را کنترل کنیم

رابطه با همسر قبل از ازدواج؛ تجربه آموزی یا آسیب پذیری؟

” ازدواج مثل هنداونه سر بسته ست، تا باهاش زیر یه سقف زندگی نکنی از جیک و پوک اخلاقاش چیزی دستت نمیاد!

حداقل کاری که میشه انجام داد اینه که قبل ازدواج تو مراحل دوستی، آشنایی و نامزدی خوب همدیگرو بشناسید و باهم باشید!”

رابطه با همسر قبل از ازدواج، موضوعی است که هر کدام از ما اعتقادت خاص خودمان را داریم.

رابطه با همسر قبل از ازدواج

تجربه آموزی یا آسیب پذیری؟

این روابط که به هرگونه روابط ( بخصوص رابطه جنسی ) بین دو نفری که هنوز با هم ازدواج نکرده اند، اشاره دارد اکنون از مقبولیت بالایی برخوردار است.

اینکه شما مخالف یا موافق سرسخت رابطه با همسر قبل از ازدواج باشید، یک اعتقاد اساسی است که تحت تاثیر گذشته خودتان، پدر و مادرتان و حتی جنسیت تان قرار دارد.

رابطه با همسر قبل از ازدواج

هدف رابطه با همسر قبل از ازدواج

موضوع مهم در برقراری رابطه با همسر قبل از ازدواج، هدف و انگیزه این رابطه است که می توان در قالب دسته بندی زیر تعریف نمود:

  • رابطه عاطفی: این رابطه که با هدف صمیمت و تجربه عشق قبل از ازدواج صورت می گیرد بخصوص برای افرادی که به علاقه و عشق قبل از ازدواج معتقدند، اهمیت ویژه ای دارد.
  • رابطه اجتماعی: در این رابطه معمولا شناخت همسر و خانواده او و آگاهی از فرهنگ و آداب و رسوم یکدیگر، هدف اصلی برقراری رابطه است.
  • رابطه جنسی: رابطه جنسی قبل از ازدواج که اغلب با قصد شناخت سلیقه های جنسی یکدیگر شروع گردد معمولا به لذت گرایی ختم  می شود.

صرف نظر از درست یا غلط بودن این دیدگاه، چگونه می توانیم قبل از ازدواج در جریان رابطه با همسرمان به شناخت دقیق ویژگی های مثبت و منفی او دست یابیم؟

همه چیز درباره رابطه جنسی با همسر پیش از ازدواج

رابطه جنسی با همسر که بعد از ازدواج یک موضوع با اهمیت و بخش مهمی از زندگی مشترک و رضایت از زندگی را تعیین می کند، رابطه زناشویی نامیده می شود.

این رابطه اگر قبل از ازدواج شکل گیرد، تحت عنوان رابطه پیش از ازدواج، رابطه ای از روی عدم کنترل غریزه جنسی، رفع کنجکاوی و حتی هوس بازی از آن یاد می شود.

معمولا افرادی که قبل از ازدواج با همسر خود رابطه جنسی را تجربه کرده اند، دلایل زیر را انگیزه اصلی خود توصیف می کنند:

  • رابطه جنسی با هدف تجربه سلایق جنسی هم و بررسی میزان هماهنگی جنسی یکدیگر
  • رابطه جنسی با هدف جلب رضایت و عشق در دیگری
  • رابطه جنسی از روی فشار درخواست یکی ( معمولا مرد ) و ترس از دست دادن یکدیگر
  • رابطه جنسی با قصد قبلی یکی از طرفین ( معمولا مرد )، جهت اجبار درونی برای ازدواج ( که معمولا با از دست دادن پرده بکارت همراه است ).
  • رابطه جنسی ناخواسته و بدون قصد قبلی، صرفا برای خاموش کردن هوس و میل جنسی

رابطه جنسی با همسر قبل از ازدواج احساسات خوشایند و ناخوشایندی به همراه دارد که تا حد زیادی به هدف و انگیزه برقراری این رابطه بستگی دارد.

به عنوان مثال این رابطه اگر با هدف تجربه عشق و صمیمیت بیشتر صورت گیرد ممکن است لذت جنسی، رضایت و صمیمیت بیشتر را تجربه کنند.

در مقابل افرادی که ناخواسته و یا از روی اجبار یکی از طرفین تن به این رابطه می دهند، با احساسات ناخوشایندی از جمله، سرزنش خود یا دیگری، بی اعتمادی به همسر آینده خود و احساس گناه درگیر شوند.

رابطه با همسر قبل از ازدواج

رابطه با همسر قبل از ازدواج چه پیامدهایی دارد؟

رابطه با همسر قبل از ازدواج از دامنه ای از روابط و تماس فیزیکی سطحی ( معاشقه و بازی ) تا یک ارتباط جنسی کامل را دربر می گیرد.

برخلاف گذشته، اکنون رابطه دوستی و رابطه جنسی قبل ازدواج رواج و مقبولیت بیشتری داشته و حتی عده ای آن را بخش ضروری از شناخت قبل ازدواج می دانند.

اما این نوع روابط در عین حال که باعث افزایش تجربه و شناخت بیشتر سلایق خود و همسرمان می شود، پیامد ها و مشکلاتی نیز به همراه دارد.

از جمله مشکلات احتمالی رابطه قبل ازدواج با همسر، می توان به موارد زیر اشاره نمود:

حاملگی ناخواسته

از دست دادن بکارت، و استرس ناشی از مشکلات جسمانی از جمله بیماری های مقاربتی در کنار تجربه سکس در شرایط استرس زا، معمولا منجر به خاطره ای ناخوشایند را در ذهن هر دو نفر می شود.

بدبینی

سهل گیری در برقراری رابطه قبل از ازدواج، که معمولا برای جلب رضایت طرفین بخصوص در پاسخ به درخواست مرد، صورت می گیرد، در خیلی از مواقع به بدبینی و بدگمانی نیز منجر می شود.

مانعی در راه شناخت

رابطه جنسی در پاسخ به بخشی از کنجکاوی های پیش از ازدواج، گاه باعث می شود دو نفر به جای تمرکز بر شناخت روحیات و خلق و خوی یکدیگر، صرفا به مهارت آموزی و رضایت جنسی تمرکز کنند.

اختیار کمتر در ازدواج

رابطه با همسر قبل از ازدواج، می تواند به احساس اجبار و فشار برای ادامه دادن رابطه و ازدواج منتهی شود.

رابطه با همسر قبل از ازدواج

رابطه قبل از ازدواج را کنترل کنیم

بسیاری از ضربه ها و مشکلات روحی جوانان امروزی در کشورمان به دلیل انتخاب های غلط و سپس برقراری یک رابطه با آن پسر و همچنین عدم توانایی اداره آن رابطه می باشد تا جایی که به خودشان می آیند و می بینند که هرآنچه که داشته و نداشته را داده اند و نتیجه ای از رابطه خود نگرفته و ضربه روحی شدیدی خورده اند.

اما درست است که در سنت و فرهنگ کشورمان ایجاد رابطه اشتباه و مردود است اما چیزی که در جامعه میبینیم خلاف این را ثابت می کند. برقراری ارتباط با هدفی پوچ و تنوع گرایانه رد شده و بسیار خطرناک می باشد، بحث ما روابطی می باشد که با هدف ازدواج سر و شکل گرفته و با نیاز شناخت از همدیگر به جلو پیش می رود.

line-separator

برنامه ریزی در رابطه

دراین روابط می بایست هدف از رابطه مشخص شده و با یک برنامه ریزی خاص رابطه به پیش برود تا جایی که از یک زمانی به بعد، وادین در جریان قرار گرفته تا به کنترل رابطه و راهنمایی فرزندشان ، با تجربه ای که دارند کمک نمایند.

البته والدین نیز باید به دور از افکار سنتی، به حرف های فرزندانشان گوش فرا داده و سپس با استفاده  از تجربه های خود به دور از هرگونه مشاجره و دعوا آنان را راهنمایی نمایند. مشاجره و لجبازی های شما بیشتر باعث احساساتی شدن فرزندتان و سپس تصمیم گیری وی بدون فکر و نزدیک تر شدن به فرد مورد نظرش شده ا جایی که دیگر از شما حرف شنوی نخواهد داشت.

line-separator

والدین چه باید کنند؟

بنابراین والدین عزیز در کمال آرامش برای خوشبختی فرزندشان تلاش کنند اما خود دختران و پسران باید حد و مرز خود را در رابطه شناخته و با توجه به ملاک ها و معیارهایشان در جهت شناخت طرف مقابل پبش بروند آنان همچنین می بایست حد و مرز یک رابطه که برای ازدواج می باشد را برای طرف مقابل مشخص کرده تا بعدها مشکلی در این جهت پیش نیاید.

گفتمان و رفتار ها در این روابط می بایست برای شناخت بیشتر باشد و آن ها را الگویی برای زندگی آینده در نظر بگیرند این می تواند یک آزمایش خوب و مطمئن از طرفین برای شروع زندگی باشد.

بدین ترتیب، ازدواجی که شکل می گیرد با شناخت کافی و همچنین با علاقه بوده و قطعاً خوشبختی را به همراه خواهد داشت.

مقاله های بیشتر در رابطه با این موضوع را در سایت مشاوره قبل ازدواج ببینید

منابع:

تکنیک های مشاوره ازدواج، دکتر یاسر دادخواه، انتشارات نارون دانش، ۱۳۹۸٫

رابطه دختر و پسر قبل از ازدواج، بابک وزیری.

بررسی رابطه بین روابط پیش از ازدواج با نگرش به روابط فرازناشویی، سید هادی علی تبار، دکتر سعید قنبری، دکتر علی زاده محمدی، دکتر مجتبی حبیبی، ۱۳۹۳٫

مردانی که به دنبال همسری بسیار کوچکتر از خود هستند بخوانند

ازدواج سن کم چه عواقبی دارد؟ معایب و مزایا

بسیاری از والدین بر این باورند که اختلاف سنی برای دختران و پسران به منظور ازدواج الزامی است. این بحث درست است  اما آنان این نکته را در نظر نمیگیرند که اختلاف سنی در ابتدا برای همگان مشکل ساز نیست به این معنی که بسیاری از زوجین در سال های اخیر با اختلاف سنی کم و یا با سنی یکسان ازدواج کرده و زندگی خوشی را تجربه کرده اند اما بعضی نیز با همین شرایط دچار مشکل می شوند درواقع این موضوع بسته به بلوغ فکری و آن خواست فرد از زندگی دارد و شرایط فکری زوجین است که وضعیت زندگی و شرایط آن را رقم می زند.

سوالات متداول

۱ - رابطه جنسی با همسر، چه زمانی شناخت بهتر و در عین حال آسیب پذیری کمتری را به همراه دارد؟

معمولا روانشناسان و مشاوران مناسب ترین زمان برای تجربه و شناخت تفاهم جنسی را دوران نامزدی می دانند. در عین حال تمرکز به شناخت روحیات و خلق و خوی یکدیگر بر اساس معیارهای مدنظر، موضوعی است که تا قبل از این دوره، ( دوره نامزدی ) پیشنهاد می شود. همچنین برای شناخت بیشتر نسبت به سلایق جنسی یکدیگر به جای تکیه صرف بر تجربه آموزی که پیامدهایی بسیاری به همراه دارد، می توان با کمک تخصصی روانشناسان و مشاوره پیش از ازدواج، دانش و شناخت لازم در این حیطه را افزایش داد.

۲ - رابطه با همسر قبل از ازدواج خوب یا بد؟

 برخلاف گذشته، اکنون رابطه قبل از ازدواج صرفا به عنوان یک اشتباه یا خطای جبران ناپذیر قلمداد نمی شود و موافقان یا مخالفان خود را دارد. پذیرش رابطه قبل ازدواج با همسر و یا مخالفت سرسخت با آن تا حد زیادی تحت تاثیر گذشته خودتان، پدر و مادر و حتی جنسیت تان قرار دارد. به عنوان مثال اگر پدر و مادرتان به دلیل ازدواج اجباری و اصرار خانواده ها محکوم به ازدواج با یکدیگر شده و تا اکنون از زندگی خود ناراضی و نالان بوده اند، در موافقت تان با رابطه با همسر قبل ازدواج بی تاثیر نیست. برعکس اگر شاهد ازدواج ناموفق دوستان تان بعد از یک رابطه و دلداگی عمیق بوده اید و ازدواج پدرمادرتان را که سنتی صورت گرفته را الگویی از ازدواج موفق می دانید، ممکن است چندان موافق رابطه قبل ازدواج نباشید.

۳ - مزایای برقراری رابطه با همسر بعد از ازدواج چیست؟

موکول کردن رابطه جنسی به دوران نامزدی و بعد از عقد باعث می شود مسیر عاطفی سالم تر و کم تنش تری را تجربه کنید. احساس اختیار بیشتر در ادامه دادن و تصمیم گیری برای ازدواج، شناخت بیشتر روحیات و خلق و خوی یکدیگر و همچنین کم شدن از پیامد های احتمالی بارداری ناخواسته و مشکلاتی از این دست، از جمله مزایای موکول کردن این نوع روابط به زمان مناسب خود است.

۴ - آیا رابطه با همسر قبل از ازدواج به عشق و صمیمیت بیشتر منجر می شود؟

برخلاف تصور عام، رابطه جنسی با همسر پیش از ازدواج که با هدف دستیابی به صمیمیت و پیوند و نزدیکی بیشتر ایجاد می شود، معمولا نتیجه معکوس داده و باعث خاموش شدن آتش عشق می گردد. جذابیت جنسی به عنوان بخش طبیعی روابط دوستی معمولا با برقراری رابطه به ایجاد احساس بی اعتمادی و گاه دلزدگی یا تنوع طلبی منتهی می شود.

185 پاسخ
« دیدگاه های قدیمی تردیدگاه های جدیدتر »
  1. روشنك
    روشنك گفته:

    با تشکر از سایت خوبتوو
    خواهش میکنم حرفاى منو ثبت نکنید و تو سایت نزارید ..
    خیلى ممنون میشم بدون ثبتِ حرفاى من و درخواستم در سایت،، جوابتون و راهنماییتون رو واسم ثبت کنید که استفاده کنم
    تروخدا خواهشم رو بپذیرید

    پاسخ
    • ►Responder◄
      ►Responder◄ گفته:

      در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
      ۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲

      امکان ارسال خصوصی وجود نداره

      پاسخ
  2. ronak
    ronak گفته:

    سلام.من ۲۹سالمه لیسانس روانشناسی دارم.یکسال هست با آقای ۳۳ساله رابطه دارم ازاوا هم به قصد ازدواج بود.ما از نظر فرهنگی مذهبی تحصیلاتی تفاوت داریم.با شناختی که از ایشون دارم همه چیزو درباره فرهنگمون گفتم قبول کردن اما میترسم بددل باشه .چون چندمورد دیدم بددلیشونو.باووجود اینکه فوق اعاده دوسم داره من اینطوری نیستمخیلی پسر خوب کاری و چشم ودل پاک هستن.ولی حس میکنم به مشکل برمیخوریم.مراسم خواستجگاری هم برگزارشده خانواده ها مشکلی ندارن فقط بخاطرمذهب میترسن.چندین بار خواستم تموم کنم اما هرکاری میکنن منو نکه دارن و تا الان هم اینکارو کردن.منم ازآدمای سمج خوشم میاداینم سمج هستن و نذاشتن دوروز با هم قهر باشیم.فقط دنبال آرامش هستن.مشاوره ازدواج هم رفتیم از نظر اخلاقی مشکلی نداشتیم فقط تفاوت فرهگ و مذهب بود.ولی همش دودلم.بخاطر سردی من چند بار دعوامون شد که منو بدجور زد.حتی نمیدونم دوسش دارم یا نه .لطفا کمک کنیداگه قراره تمومش کنم چطوری تموم کنم ..

    پاسخ
    • ►Responder◄
      ►Responder◄ گفته:

      با خودتون روراست باشید … اگر فقط و فقط سمج بودنش برای شما جذابیت داره پس دلیلی برای مشاوره گرفتن ندارید
      در صورتی که خودتون بهتر میدونید و ما چیز زیادتری رو نمیتونیم به شما گوشزد کنیم… ،هدف از ازدواج رسیدن به ارامشه و در این مورد نباید به سادگی از کنارش رد بشید
      معیارهای خودتون رو بررسی کنید و درست تصمیم گیری کنید …
      در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
      دفتر قیطریه:
      ۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸ خط ویژه

      پاسخ
  3. سحر
    سحر گفته:

    سلام وخسته نباشید/من دختر نوزده ساله ای هستم من ونامزدم یک ماه هست ک عقد کردیم قبلش هم حدود یکسال باهم دوست بودیم که دوستی از طریق بازی کلش و مَجازی بود و از لحاظ مالی /عقیدتی فکری دینی و خانوادگی کاملا در یک سطح بودیم/و با وجود مشکلات زیاد مثل دوریه راه بالاخره باهم ازدواج کردیم/ ک خداروشکر موفقم بود و خانواده ی من بشدت همسرمو دوس دارن و بالعکس تو یکساله قبل از عقد بشدت بهش وابسته بودم و دوسش داشتم و اون هم خیلی خیلی منو دوست داشت و بعد ازدواجم صدبرابر اون دوسم داره و بهم محبت میکنه اما حدودا دو هفتس بی اختیار نسبت بهش سردم ینی حس خاصی مثل عشق ک همیشه تصورشو میکردم ندارم و خودشم خیلی ناراحته که بهم بی محلی میکنی مثل یه ادم عادیه تو زندگیم طوری که قبب ازدواج میگفتم اینطوری ک من دوسش دارم بعد ازدواج خیلی بیشترن میشه همسرم هم هیچ ایرادی تو هیچ زمینه ای نداره کاملا خوب و عالی اما نمیدونم چرا نسبت به خودش کاراش حرفاش بی تفاوت شدم مثلا با اینکه یک هفتس رفته شهرخودش و چقدر گریه میکنه که دلش برام تنگ شده من حتی حس دلتنگی بهش ندارم و فقط لفظی میگم ک اره منم دلم تنگ شده هیچ کسیم تو زندگیم نیست خواهش میکنم کمکم کنید😥😥😥

    پاسخ
    • نویسنده سایت
      نویسنده سایت گفته:

      با سلام خدمت شما
      این مسئله که نوشته اید نمی تواند به معنی عدم علاقه شما به همسرتان برداشت شود . افراد در زمنیه های مختلف متفاوت هستند اما اینکه شما انتظار داشتید بعد از ازدواج علاقه تان بیشتر شود حالا نشده ؟؟ یک مسئله دیگر است و امکان دارد همسرتان بیشتر از انچه باید به شما ابراز علاقه می کند و نمی گذارد که شما تشنه محبت و نیازمند برقراری روابط شوید بنابراین شما بیشتر از آنچه باید علاقه و محبت دریافت کرده اید برای اموزش همسرتان برای روابط عاشقانه و متعادل کردن روابطتان می توانید از روانشناسان کانون مشاوران ایران کمک بگیرید ۸۸۴۲۲۴۹۵

      پاسخ
  4. افسوس
    افسوس گفته:

    سلام. سوالی دارم که خیلی ناراحتم میکنه. معمولا پسرا برای ازدواج میگن دخترایی رو میگیرن که دست نخورده باشن. پس چرا برای من برعکس اتفاق افتاده. پسرا دختری رو که میارن خونه و باهاش رابطه برقرار میکنن و بهش وابسته میشن و همون دختره دست خورده رو برای ازدواج میگیرن!!! یعنی نمیگن که دختری که خونه بیاد قبلش حتما جاهای دیگه هم رفته. یعنی پسرا اینقدر ساده ان؟ خسته شدم از این چیزا چون برای خودم که اینجوری نبودم اتفاق افتاده

    پاسخ
    • مشاور خانواده
      مشاور خانواده گفته:

      با سلام خدمت شما
      نه سال گذشته اما هنوز خانواده شما راضی نشدن ، مثل افراد چاقی که مدتها در رژیم هستند ولی دریغ از اینکه یک کیلو کم کنند. واقعیت این است که زمان به خودی خود مسئله را حل نمی کند شما نیاز به فن و تکنیک نفوذ بر دیگران و گرفتن رضایت از خانواده خود هستید و با توجه به اینکه در این مدت نتوانتسه اید موفق شوید بهتر است نفر سومی وارد این جریان شود ، بهترین گزینه کمک گرفتن از یک شاور است که ابتدا به بهانه خودتان پایه ی والدینتان را به جلسه مشاوره باز کنید و دلایل آنها را برای رد و دلایل شما را برای این ازدواج آن طور که هر دو طرف حرف یکدیگر را بشنوند و قبول کنند توسط مشاور رسانایی می شود تا بعد وارد مذاکره و گرفتن تایید شود . البته اگر دلایل خانواده برای رد این ازدواج قابل قبول نباشد . روانشناسان کانون مشاوران ایران در این زمینه می توانند کمکتان کنند ۸۸۴۲۲۴۹۵

      پاسخ
  5. Mahsaaa
    Mahsaaa گفته:

    سلام خسته نباشید.دختر۲۴ ساله ای هستم بااقایی که۲۸ سالشه اشنا شدیم اوایل برای دوستی معمولی بعد ایشون با شناختی که پیدا کردن گفتم برا ازدواج میخان ادامه بدیم و مادرشون رو در جریان گذاشتن مادرشونم گفتن فعلا تو شرایط لازم رو نداری نمیتونیم خواستگاری بریم منم خودم امادگی ازدواجو فعلا ندارم و یه مشکلی که دارم گذشتمه قبلا رابطه داشتم و نمیتونم به این اقا بگم میدونم بدونه دیگه اعتماد نمیکنه بهم منو ادم پاکی میدونه

    پاسخ
    • niiiloooo
      niiiloooo گفته:

      ببین عزی م نمیخواد از گذشتت بگی اقایون مطمعن باش انقد ک ادعاشون میشه پاک نیستن مهم وقتیع ک وارد زندگی میشی وگرنه هرکسی تو گذشتش اشتباهاتی داشته سر شرایط روحی بد یا احساسات اشتباه

      پاسخ
  6. sanaz
    sanaz گفته:

    سلام به دوستان عزیز ..من با اقایی چند سال دوست بودم اما سر اتفاقاتی ک شامل خیانت و دروغ های ایشون بود بهم خورد رابطمون ..الان خاستگاری دارم که خیلی پیگیر گذشته منه منم چون گذشتم تو نظر خودم مهمه احساس میکنم اونم حساس شده اخه چی بگم ؟؟؟بگم دوست پسر نداشتم میترسم عکسایی ک دوست پسر سابقم داره ازم یوقت دردسر بشه

    پاسخ
  7. marzeyeh
    marzeyeh گفته:

    سلام خسته نباشید من سه سال با پسری دوست بودم ک عاشقم بود به گفته خودش رابطمون عالی بود حتی رنگ وسایل خونمونو انتخاب کرده بودیم و با هم رابطه داشتیم البته ن کامل …من امتحانش کردم چند بارم مچشو گرفتم رابطمو سه هفتس تموم کردم حتی یک بارم برای عذر خاهی زنگ نزد الان ی خاستگار دارم پسر خیلی خوبیه موندم رابطمو با دوست پسرم بهش بگم یا نه میترسم بعدها بفهمه …یا دوس پسرم بخاد اذیت کنه

    پاسخ
    • ►Responder◄
      ►Responder◄ گفته:

      امیدوارم در مورد گذشته به ایشون چیزی نگید و چنین خیانتی رو به خودتون و اعتماد ایشون روا ندارید
      چون هر بیانی میتونه اعتمادش رو برای همیشه از شما سلب کنه
      در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
      ۰۲۱-۸۸۴۷۲۸۶۴

      پاسخ
  8. Saray
    Saray گفته:

    بعد یه ماه که تهران بودم رفتم پیشش و دوباره عقد موقت کردیم این مدت باهام خیلی خوب بود و هروخ میتونسیم همو میدیدیم میرفتیم خونه باغ یکی از دوستاش ولی به خاطر مشغله های کاری اون و گاهی بیمارستان رفتنش درحد ماهی یه بار یا دوماه یه بار همو میدیدیم فقط یکی دوبار در طول ماه دوسه سری دیدمش این مدت هروخ اسم ازدواجو میاوردم یه بهونه ای میاورد گاهیم امیدوارم میکرد و میگفت انشالله یه کم دیگه همه چی جور میشه ولی چند بار کاملا ناامیدم کرد هروخ یه چیزی میگفت یه مدت بیماریشو خیلی شدید میگفت یه مدت میگفت خانوادش کاملا مخالفن نمیتونه باهاشون تموم کنه و خانواده منم تنهایی بیاد خاستگاری قبول نمیکنن یه مدت میگفت میخوان همسر سابقشو برگردونن د اواخرم میگفت دخترش مخالفه او اینقد تو گوشش خوندن باهاش پارک نمیره و میگه بابا میترسم عشقت بیاد منو تو پارک ول کنی گم بشم اوضاع همینطور بود و من فقط شبا گریه میکردم و از خدا کمک میخواستم تا اینکه یه ماه پیش چند هفته مونده به امتحانام یه شب گفت که تا حالا هرچی بهم گفته دروغ بوده بیماریش اسم زنش که معصومه بوده علت طلاقشون و شغل پدر مادرش که گفته بود مادرش پزشکه باباش نظامی قضیه چشماش که گفته بود به خاطر تماس من اسید پاشیده به چشمش همه و همه دروغ بوده و خیلی جزئیات دیگه گفت خانواده زنش خراب بودن و زنشم طرف خانوادشو گرفته و جلو پدرمادر این فحشش داده.به خاطر همین طلاقش داده میگفت خانواده زنش در وضع خیلی بدی بودن و این آدمشون کرده و براشون خونه زندگی گرفته و بعد اینکه زنش جلو مامانش فحشش داده اینم گفته فردا میریم طلاق میگیریم و اونم گفته من از خدامه میگفت همین باعث شد از همه زنا و دخترا متنفر بشم فک میکردم همشون فقط ازت استفاده میکنن وقتی از هرلحاظ تامیین شدن ولت میکنن.میگفت با خیلی دخترا دوست شده که عاشقشون کرده و ازشون سواستفاده کرده بعد ولشون کرده.از اونجایی که وضع مالی ماهم خوی نیست میگفت وقتی باتو آشنا شدم گفتم تو هم یکی مثل زن سابقمی که دنبال کسی هستی که فقط ازش پول بکشی ولی وقتی بعد یه مدت ازم پولی هم نخواستی و بعد کلی امتحان کردن دیدم نه تو خیلی ساده ای واسه همین از همون ماه های اول یه بار باگفتن قضیه زن و بچم بعد سرطان بعد چشمام و خلاصه بابهانه های مختلف سعی کردم ازم بدت بیاد ول کنی منم هرگز نمیتونسم خودم مستقیما بگم نمیخوامت همش یه چیزایی میگفتم خودت منصرف بشی نمیخواستم بدونی از اول هدفم انتقام بوده.میگفت این مدت تو تهران که باهم بودیم فهمیدم چقدر عاشقمی و چیکارا برام کردی منم دوستت داشتم ولی نمیتونسم همه چیزو بهت بگم ولی الان دیگه گفتم بزار بگم تا آخر عمر که ننیشه صیغه ای زندگی کرد یا منو میبخشه یا نه الان قراره بعد امتحانام منو ببره پیش مامانش که اگه اونا منو تایید کردن بعدش من برم خونه همه چیزو بگم بیان خاستگاری و انشالله ازدواج کنیم.این بود قصه من راستش من از اینکه سرطان داشتنشو دروغ گفته خیلی خوشحال شدم من واقعا دوستش دارم به علاوه من صیغشم دیگه دختر نیستم به خاطر آبرومم شده مجبورم باهاش ازدواج کنم.ولی اینکه سه ساله بازی خوردم و زن سابقش دارن عذابم میدن اینم بگم که دخترش پیش مادرشه.خلاصه همه راست و دروغا تو ذهنم قاطی شده اولش که همه چیزو بهم گفت خیلی خوشحالم شدم ولی الان اون خیلی تلاش میکنه رضایت منو جلب کنه و به نوعی جبران کنه ولی من روانم قاطی شده و همش از زندگی گذشتش و زنش سوال میکنم میگم چرا فلان کارا رو برا اون کردی برا من نمیکنی و حس میکنم منی که این خمه آرزوی ازدواج با اونو داشتم الان دارم با بهونه هام همه چیزو خراب میکنم.شرمنده داستان من خیلی طولانی بود.واقعا عذر میخوام ولی باور کنید خیلی داغونم باید یه جا حرفا مو میزدم تمنا میکنم ارکی نوشته منو میخونه اگه حوصله کرد و تا آخرش خوند راهنماییم کنه؟من الان باید چیکار کنم؟چطوری همه چیزو فراموش کنم و مهمتر از همه با همسر سابقش کنار بیام من اینقدر حسودم وقتی رابطه داریم همش فک میکنم با اون چطوری رابطه داشته.تو رو خدا هرجوری میتونید کمکم کنید دارم دیوونه میشم اینقد سگ اخلاق شدم گاهی یه اسمسای چرتی براش میفرستم دیشب میگفت حس میکنم بعد گفتن واقعیت های زندگیم دیگه منو نمیخوای فقط مستقیم نمیگی دنبال بهونه ای ولی من هنوزم بی نهایت عاسقشم همین الان کلی دلتنگشم ولی نمیتونم افکارمو کنترل کنم.خواهش میکنم کمکم کنید.با تشکر بابت پرحرفیم بی نهایت عذر میخوام.

    پاسخ
    • ►Responder◄
      ►Responder◄ گفته:

      در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
      دفتر قیطریه:
      ۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸ خط ویژه
      دفتر سعادت آباد:
      ۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲ خط ویژه
      دفتر شریعتی:
      ۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵ خط ویژه

      پاسخ
  9. Saray
    Saray گفته:

    سلام.من یه دختر ۲۲ ساله هستم سه سال پیش با یه مردی آشنا شدم که اوایل خیلی دوسم داشت اینقد بهم محبت میکرد که حس میکردم خوشبختر از من آفریده نشده خلاصه اینقد بهم محبت کرد و گفت وگفت من سخت عاشقش شدم بعد یه مدت گفت قبلا ازدواج کرده و یه بچه داره و۲سال بیشتره طلاق گرفته برام خیلی سخت بود ولی متاسفانه زمانی اینو گفت که من سخت عاشقش بودم و نمیتونسم ازش بگذرم و قبول کردم البته اینم بگم من از اول اعتقادی به دوستی نداشتم به خودشم گفتم اونم از همون اول گفت که قصدش ازدواجه ولی هر قراری که برای خواستگاری میزاشتیم قبلش یه اتفاقی میفتاد که خود به خود به هم میخورد.بعد یه مدت بهم گفت سرطان خون داره و تازه فهمیده بدجوری اسیر عشقش شده بودم اینقدر اخلاقای خوب نشون داده بود عاشق همه خصوصیات اخلاقیش بودم و اونو یه مرد واقعی میدونستم یه بار برای درمان رفت آلمان وقتی برگشت خودش زنگ زد و اینبار محبتش حتی از روزای اولم بیشتر شده بود.خلاصه چند ماه گذشت و بازم قرار خواستگاری گذاشته بودیم که قبلش یه روز که سرکار بود و بهم گفت زنگ نزن منم چند روز بود دلتنگش بودم لج کردم پشت هم زنگ زدم سری آخر آه و ناله میکرد گفت اسید پاشیده تو چشمش و سرم داد کشید که با زنگ زدنم حواسش پرت شده و چشماشو از دست داده.خلاصه بعد اون یه مدت گدشیش خاموش بود بعد دوباره روشن کرد گفت چشماش از عمل در نیومده و یکی در حی بوده که تخلیش کردن و خلاصه میگفت عاشقم بوده و منتظر این بود کنار هم زندگی کنیم که من خرابش کردم گفتم بازم اشکال نداره من همینجوریم باهات ازدواج میکنم و چشمات خوب میشه و چشم مصنوعی استفاده نیکنی و این حرفا ولی اون نیگفت تمومش کن و خیلی وقتام گیر میدادم ج میداد میدید منم فحش میداد میگفت اسمتو نمیبینم ج میدم اینقد زنگ نزن اون مدت خیلی اذیت شدم عذاب الیم الهی کلی نذر کردم و روزه گرفتم و از خدا خواستم معجزه کنه یه چشمشو حداقل نجات بده اینقد متاسف بودم و از این که تلفن من باعث این اتفاق شده عذاب وجدان داشتم که حتی از خدا میخواستم یه چشم از من بگیره یه چشم اونو خوب کنه اینجوری هردو یه چشم داریم.ولی بعد اون دیگه باهام خوب نشد هروقت زنگ میزدم همین که صدامو میشناخت فحشم میداد و میگفت دست از سرم بردار چشمامو گرفتی دیگه چی میخوای از جونم چند ماه به همین منوال گذشت و منم این مدت فهمیدم قضیه تخلیه چشمش اغراق بوده از رو ناراحتی و چشماشو عمل کرده خوب شدن فقط به عینک احتیاج داره.ولی اون همچنان باهام بد بود همش باهام خدافظی میکرد ولی من گوش بده نبودم خیلی دوستش داشتم ولی تو این مدت هرگز برای همیشه گوشیشو خاموش نکرد که خدافظی کنه یه وقتایی حتی خودش زنگ میزد میگفت فقط میخواسته حالمو بپرسه همه اینا رو به فال نیک میگرفتم فک میکردم اونم نمیتونه فراموشم کنه به همین دلیل کامل خدافظی نمیکنه و خطشو خاموش نمیکنه و گاهیم زنگ میزنه خلاصه اوضاع به همین منوال بود و من زنگ میزدم اون فحشای بد پدر مادری بهم میداد و میگفت دست از سرم بردار من مردنیم و نمیتونم تو رو قربانی خودم کنم تا اینکه اسفند ۹۴ یه شب که اسهای عاشقونه براش میفرستادم برای اولین بار جواب اسهامو داد و نوشت دیگه نمیتونه نگه و دوسم داره و نمیتونه خودشو نگه داره بعد اونشب دیگه باهام حرف میزد ولی همش میگفت وضعش وخیمه و میمیره و نمیتونه قبل مرگش منو ببینه همش بهم میگفت برم دیدنش

    پاسخ
  10. سمانه
    سمانه گفته:

    سلام من ۲ سال هستش که نامزدم و اکثر اوقات گوشی همسرم دست منه از اول اشنایمون من تاکید کرده بودم که از فیلمای زشت و زننده بدم میاد یا از پنهون کاری ولی ایشون هر چقدر هم که من تاکید میکنم یا طفره میره از جواب دادن یا هم جور دیگه پنهون کاری میکنه میخواستم راهنماییم کنید چون نمیدونم چیکار کنم و حس میکنم شاید مشکل از من باشه!

    پاسخ
    • ►Responder◄
      ►Responder◄ گفته:

      بهتره از تجسس در گوشی شخصی ایشون خودداری کنید چون اگر مشکلی پیش بیاد شما دیگه از کارها و روش ایشون باخبر نخواهید شد
      بعضی از مردان به تماشای فیلمهای پورنو علاقه دارند ،‌اما فکر میکنند این علاقه لزوما به رابطه جنسی شان با همسرشان آسیبی وارد نمی کند. شما باید ببینید که آیا نگرانی تان به زندگی و رابطه زناشویی تان خلیی وارد کرده یا خیر ؛ شما احساس ناامنی می کنید. نگران هستید که این کار شوهرتان نقش شما را در رابطه جنسی تان کمرنگ کند.
      شاید این حس عدم اطمینان و اعتماد شما نسبت به خود به همسرتان نیز منتقل شده باشد ، پس ابتدا باید روی اعتماد به نفس خود کار کنید. اما اگر شوهر شما خود باعث ایجاد احساسات منفی در شما شده باشد و هیچ تلاشی نیز برای بهتر کردن رابطه تان نمی کند ، باید مشکل را جدی تلقی کنید. حقیقت این است که عادت به ارضای میل جنسی از طریق تماشای فیلم های پورنو نشانه خوبی برای یک رابطه موفق نیست!
      راه حل این مشکل در دستان خود شماست ؛ شماید که باید پا پیش گذاشته و در مورد احساسات منفی خود با همسرتان صحبت کنید و هر دو راهی برای این مشکل پیدا کنید.
      در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
      دفتر قیطریه:
      ۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸ خط ویژه
      دفتر سعادت آباد:
      ۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲ خط ویژه
      دفتر شریعتی:
      ۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵ خط ویژه

      پاسخ
  11. نازگل
    نازگل گفته:

    باسلام . من ۲۷ ساله و حدود سه ماهه به عقد موقت یه آقایی که ایشون ده سال از من بزرگتر هستن در اومدم . قصد ایشون ازدواج دایم بوده و هست و دایما پیگیری میکنن که ازدواجمون دایمی بشه اما راستش من یه جورایی تو شرایطی قرار گرفتم که نمیتونستم قبول نکنم با ایشون عقد موقت بشم و الان خیلی خیلی ترس دارم از آینده زندگیم چون آدم بشدت وسواسی ای بودم توی انتخاب همسرم . اینم بگم الان داریم مراحل خاستگاری رو طی میکنیم اما هیچکس از عقد موقت ما خبر نداره . و از طرفی هر دوی ما یه ازدواج قبلی داشتیم . من یه عقد ۵ ماهه و ایشون یه ازدواج ۶ ساله . لطفا راهنماییم کنین . روم نمیشه برم مشاوره حضوری . خیلی خجالت میکشم . چون هر جفتمون از لحاظ اجتماعی در موضعیتی هستیم که این مساله رو نمیتونیم فاش کنیم که عقد موقت هستیم .

    پاسخ
    • ►Responder◄
      ►Responder◄ گفته:

      امیدوارم بدونید چیکار میکنید ؟ شما زندگی خودتون رو به قیمت خراب کردن زندگی زن دیگه ای میسازید
      اگر نگرانی شما همین ازدواج موقته ..بعد از مدتی از بین میره و جایی هم ثبت نمیشه …
      در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
      دفتر قیطریه:
      ۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸ خط ویژه
      دفتر سعادت آباد:
      ۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲ خط ویژه
      دفتر شریعتی:
      ۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵ خط ویژه

      پاسخ
  12. s
    s گفته:

    ممنونم، البته بگم خیییییییلللللیییییییییی همو دوس ذاریم از هیچی واسه هم دریغ نمیکنیم حتی با اینکه شرایط مالی متوسطی داره میلونی واسم خرج میکنه و میگه صبر کن تا راضیشون کنم

    پاسخ
  13. s
    s گفته:

    سلام خسته نباشید، دختری هستم ۲۷ ساله و از ۲۱ سالگی از طریق یکی از دوستانم با اقایی که ۳ سال از خودم بزرگتره دوست شدیم، اون موقع جفتمون دانشجو بودیم و اون اقا نه کار داشت نه سربازی رفته بود،بعد تموم شدن درسش و سربازیش با مادرش برای اشنایی اومدن منزل ما، که فقط خودش و مادرش و خالش بودن، اون موقع کار نداشت، بعدش که رفت سر کار و موضوع رو با پدرش درمیون گذاشت و پدرش اول مخالفت کرد بعد بدون اینکه بیان من یا خانوادمو ببینن رفتن در وئ همسایه تحقیق که حالا گیر دادن به درد هم نمیخورین حالا ۶ سال از دوستیمون میگذره و روز به روز داره مشکلاتمون بیشتر میشه در حدی که سر کوچکترین مسائل دعوامون میشه، اما وقتی با همیم هیچ مشکلی نداریم و اگه این مالفتها نبود الان بنظرم این مشکلات پیش نمیومد ، نظر شما چیه؟

    پاسخ
    • ►Responder◄
      ►Responder◄ گفته:

      به هر حال ازدواج در ایران علاوه بر پیوند دو نفر شامل خانواده ها هم میشه و در این اتفاقات برای هر کسی میتونه رخ بده … اینو بدونید اگر خانواده ها مخالف باشن و چیزی هم به شما نگن همین مخالفتشون میتونه روی زندگی شما در آینده تاثیر منفی بگذاره … در این مورد باید از وساطت بزرگان و افراد قابل اعتماد استفاده کنید … و با پسر در این مورد صحبت کنید شاید ایشون از این رابطه منتهی به ازدواج خسته شده و شما رو به عنوان فقط یک دوست میبینه … لازمه در این خصوص مشاوره ای حضوری داشته باشید

      پاسخ
  14. ناشناس
    ناشناس گفته:

    سلام
    من یه پسر ۳۵ ساله هستم ولی هر برای ازدواج میرم اول خوششون میاد وبعد از حرف زدن با دختره به هم میخوره نمی دونم چرا؟

    پاسخ
    • ►Responder◄
      ►Responder◄ گفته:

      در این مورد نیاز هست با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
      دفتر قیطریه:
      ۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸ خط ویژه
      دفتر سعادت آباد:
      ۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲ خط ویژه
      دفتر شریعتی:
      ۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵ خط ویژه

      پاسخ
  15. صدف
    صدف گفته:

    سلام من ۱۷ سالمه ۶ ماه پیش با فردی ۲۵ ساله ازدواج کردم
    اون چندین بار از من درخواست نزدیکی کرده و میخواد بچه دار بشیم من هر بار به یه بهانه از زیرش در میرم چون هم از نزدیکی میترسم هم از بچه خوشم نمیاداما الان چند روز میشه که اون بخاطر این قضیه خیلی از من دلگیره و کم تر با من حرف میزنه من نمیدونم چیکار کنم کمکم کنید لطفا

    پاسخ
    • ►Responder◄
      ►Responder◄ گفته:

      متاسفانه وقتی در سن کم ازدواج میکنید باید چنین مشکلاتی رو هم تجربه کنید … بهتره در این مورد حتما” مشاوره ای حضوری داشته باشید
      نیازه که از نظر روحی و روانشناختی خودتون رو تغییر بدید تا از زندگی لذت ببرید
      در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
      دفتر قیطریه:
      ۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸ خط ویژه
      دفتر سعادت آباد:
      ۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲ خط ویژه
      دفتر شریعتی:
      ۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵ خط ویژه

      پاسخ
  16. no name
    no name گفته:

    سلام دوستان..من چندسالبه ی دخترو دوس دارم..اما مشکل اینجاست ۵ سال پیش این دختر با دوست صمیمیم ک عین داداشم میمونه دوست بوده و باهمم رابطه داشتن..رابطه خیلی نزدیک…و چندباریم باهم تنها بودن…اما الان خیلی به همدیگه وابسته شدیم…بنظرتو میتونیم باهم ازدواج کنیم من چیکار کنم..کمکم کنید

    پاسخ
    • ►Responder◄
      ►Responder◄ گفته:

      وقتی نمیتونید با گذشته ایشون کنار بیایت بهتره خودتون رو درگیر مسایل خاص بعدش نکنید
      و نه با احساس خودتون و نه با احساس طرف مقابل بازی نکنید چون همین تردید شما فردا سد بزرگی برای اعتماد کردن و لذت بردن از زندگی مشترکه

      پاسخ
  17. عاطفه
    عاطفه گفته:

    باسلام و خسته نباشید من حدود یکسال هست ک بااقاپسری اشناشدم خودش کمکش کردم دیپلمشوبگیره والان هم یکهفته قبل ازاینکه بیادجلوبمن میگه میخوام منطقی فکرکنم درصورتیکه من همیشه بهش میگفتم فکراتوبکن منم گفتم دیگه نمیخوامت کسی ک بعدازیکسال میخوادتازه فکرکنه بدردزندگی نمیخوره ولی الان میگه نه خواهش میکنم برگرد ولی میترسم دوباره توزندگی مشترک همینکاروبکنه لطفا کمکم کنید

    پاسخ
    • ►Responder◄
      ►Responder◄ گفته:

      بهتره مشاوره کنید چون همین رفتاری که امروز ازش دیدید میتونه در آینده هم تکرار بشه پس بدون احساسات تصمیم گیری کنید
      در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
      ۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲

      ۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸

      پاسخ
  18. جواد
    جواد گفته:

    سلام وعرض ادب و وقت بخیر.من حدود یک سال و چهار ماه هستش که با دختری آشنا شدم توی آزمایشگاه.خانواده هامون در جریان هستن. وتصمیمون واسه ازدواج خیلی جدیه.دختر و خانوادش کاملا با شرایط من کنار اومدن و راضی هستن(من سربازم و بیکارم)خواسته خود دختر و خانوادش اینه که ما نامزد بشیم صیغه محرمیت جاری بشه .ولی خانواده من حتی نمیان واسه آشنایی اولیه.نمیدونم چکارکنم.دختر هیچ توقعی ازم نداره مهریه فقط گفته ۱۴ سکه .خونه و ماشین هم خودش تهیه داره.من قصذ دارم خودم تنهایی برم جلو.لطفا راهنماییم کنید نمیخوام اشتباه تصمیم بگیرم میخوام با کسی که از صمیم قلب بهش علاقه دارم نامزدشم.نظراتونو بدید لطفا

    پاسخ
    • ►Responder◄
      ►Responder◄ گفته:

      بهتره هیچ وقت بدون اینکه خانواده خودتون رو راضی کنید پا در این راه بذارید … چون مخالفتشون تاثیر بد و منفی روی زندگی شما خواهد گذاشت …
      از افراد قابل اعتماد و ریش سفید خانواده و فامیل استفاده کنید تا در این مورد وساطت کنن
      و تمام تلاشتون رو انجام بدید تا کار و درآمد پایداری رو برای خودتون مهیا کنید وگرنه از زندگی انتظار معجزه نداشته باشید

      پاسخ
  19. MARY
    MARY گفته:

    سلام.من با پسری دوسال است رابطه دارم از اولم قصدمون ازدواج بود.و رابطه کامل داشتیم.خواستگاری هم اومدن.اما خانوادم چون غریبه هستن قبول نمیکنن.پدرشون فوت شده وضع مالیش معمولیه.ولی خانواده خیلی بزرگی ندارن جوری ک ماها میپسندیم.
    و خانواده من ب شدت مخالفن دلیل اصلیشونم اینه ک ایشون خیلی مایه دار نیست!!و غریبه هست و نمیشناسن ولی درواقع بهانه است وب خاطر اینه ک میخوان ازدواج فامیلی داشته باشم.
    .فقط ب خودشون فکر میکنن خاستگار دیگ هم دارم و اصرار دارن ب اون جواب مثبت بدم در حای ک نمیتونم اونو ول کنم و اگ مجبورم کنن ک با فامیل ازدواج کنم خودمو میکشم.
    حال وروزم خیلی بده و وسال رو همش با عذاب و استرس زندگی کردم اونم همش بهم میگ ک تو هیچ تلاشی برای رسیدن ب هم نمیکنی.واقعاا موندم.
    راضی کردن خانوادم کار حصزت فیله چون هیچوقت پدرم راضی نمیشه منو ب فک وفامیلش نده و بده دست غریبه ک نمیشناسه !!!!۱۱این حرفیه ک خودش میزنه!
    درحالی ک من اون آدمو بده دوسال خیلی خوب میشناسم .و میدونم خوشبخت میشم باهاش.
    دو سه بار این مدت ب خودکشی فک کردم و تا ی جایی پیش رفتم اما از اون دنیا میترسم.کارم توهم گره خورده و تنها امیدم ب خداست ک باز کنه این گررو

    پاسخ
    • ►Responder◄
      ►Responder◄ گفته:

      وقتی از همین روز اول مشکلات رو میبیند پس چرا اصرار به ادامه این رابطه دارید ؟
      بهتره نه خودتون و نه ایشون رو بلاتکلیف نگذارید و رابطه رو کات کنید … چون با چنین اختلاف فرهنگی و مالی در آینده نباید انتظار معجزه از این زندگی داشت

      پاسخ
  20. نگار
    نگار گفته:

    سلام من ۳۵ سالمه و تا به حال ازدواج نکردم حدود یک سال و نیم پیش با یه آقایی آشنا شدم تقریبا یک ماه باهم رابطه داشتیم بعد از یک ماه فهمیدم که این آقا زن و بچه داره و زنش هم میدونیه که میخواد مجددا ازدواج کنه من بعد از فهمیدن این موضوع رابطه مو باهاش قطع کردم ولی ایشون بهم پیامک میدن و بعضی وقتها به محل کارم میان و الان بعد از گذشت این همه مدت این آقا باز هم میان محل کارم من دیگه خسته شدم نمیدونم چیکار کنم که این آقا منو فراموش کنه در ضمن من خودمم نمیتونم با این مسئله کنار بیام و باعث به هم خوردن یه زندگی بشم لطفا کمکم کنید چطور بتونم این آقا را متقاعد کنم که منو فراموش مکنه بره سراغ زندگیش.

    پاسخ
    • ►Responder◄
      ►Responder◄ گفته:

      رابطه رو بطور کامل کات کنید و در این مورد با فردی قابل اعتماد صحبت کنید … تا بتونه در این مورد وساطتت کنه … چون ایشون متقاعد نمیشه و شاید لازم به استفاده از اهرم زور و قانون باشه

      پاسخ
  21. رها
    رها گفته:

    من دختری ۲۰ساله هستم و در فضای مجازی با یک اقای ۲۷ساله اشنا شدم از اول قصدمون اشنایی برای ازدواج بوده.با توجه به اینکه در دو شهر متفاوت هستیم ایشون و من میخایم همو ببینیم از نزدیک.آیا من میتونم بهشون اعتماد کنم و به دیدن ایشون رضایت بدم؟

    پاسخ
    • ►Responder◄
      ►Responder◄ گفته:

      نخیر دوست عزیز در این موارد نمیتونید اعتماد کنید … سن شما کمه و مشخصه تحت تاثیر احساسات قرار گرفتید … بهتره در این مورد جانب احتیاط رو بگیرید

      پاسخ
  22. atefeh
    atefeh گفته:

    باعرض سلام من۲۳سالمه باواسطه یکی از دوستهایم با یکی از فامیلهای خودشون اشناشدم اونم ۲۳سالشه البته چندماه بزرگترشم خانواده ها خبردارن ازارتباطمون چون ازاول ایشون گفتن قصدش ازدواجه من لیسانسه هستم بعداز۱۱ماه اشنای تازه دیپلمشوگرفته پسرخداترس وباایمانیه اخلاقش هم خوبه فقط احساس میکنم که خیلی وابسته بخانوادشه قراره عید برای اشنای بیان جلوالبته یه کارموقت داشته باشه ک وقتی کاردائمی پیداکردنامزدکنیم همیشه من بهش گیرمیدم سرکوچیکترین مسائل خیلی زودرنج و عصبیم ولی زود هم فراموش میکنم بهش یه کارپیشنهاددادم توی شهرخودمون میگه پدرم نمیذاره شهردیگه برم چون یه اتفاق تلخ برای یکی از پسرعمه هاش افتاده ک باعث مرگ شده.راستش میترسم اگه بیادجلومثل ماجرای قبلی شکست بخورم وجلوی جمع ازم دفاع نکنه ازاینده ام میترسم چون دوتا از برادرهام ازدواجهای ناموفق داشتن من تک دختر خانواده ام خیلی میترسم از انتخابم همیشه هم برای عذرخواهی واشتی کنون اون میاد جلو خیلی به کمک احتیاج دارم بنظرشما ازدواج موفقی دارم بااینهمه ترس و استرس مادرم هم پسندیدش میگه پسرخوبیه.ممنون میشم راهنماییم کنین چکارکنم هم درمورد ازدواج هم درزودرنجی و عصبانیتم

    پاسخ
    • ►Responder◄
      ►Responder◄ گفته:

      وقتی میتونید بگید ازدواج موفق بوده که شناخت خوبی از هم داشته باشید .. داشتن نامزدی ۹ ماهه و بیشتر باعث میشه خانواده ها با هم مراوده و معاشرت کنن و همدیگرو خوب بشناسن و شما هم در این مدت خوب همدیگرو بشناسید و بهم اعتماد کنید … که امیدوارم شما که از اینده میترسید قدرت ” نه گفتن ” داشته باشید
      پس به جای استرس های بی مورد در مورد شناخت و آینده خودتون بیشتر فکر کنید

      پاسخ
      • atefeh
        atefeh گفته:

        راستش تو این مدت یذره شناخت پیداکردم از همه لحاظ خوبه فقط نمیدونم چطور این ترس از اینده رو ازبین ببرم چون شکست زندگی دوتا از برادرهامو دیدم ترس دارم از ازدواج

  23. هادي
    هادي گفته:

    باسلام؛من ۲۶سالمه حدود دو سال است با ی دختری ۲۲ساله آشنا شدم که قصد ازدواج داریم و من لیسانس معماری هستم و الان هم مشغول کار در یک شرکت معتبر هستم و دختره دیبلم هستش و دختر خوب و با ایمانی هست خانوادهامون راضی نیستن و به فکر اذدواج سنتی هستن اما ما همدیکر رو خیلی دوسداریم یک بار مادرم ب خواستکاری ایشون رفته و میکه باهم دوست بودیم وخانوادشون سطح شون ازما بایین تره راضی نمیشه و اما خانواده دختره راضی شدن به ازدواج ما ولی مادر من راضی نمیشه الان هم دختره خواستکار داره و میخواد ازدواج کنه و حاظر نیست صبر کنه که من مادرم رو راضی کنم ؛واقعأ میخام بدونم باید جیکار کنم مادرم رو جه جوری راضی کنم ؟ و واقعا این دختره بهم علاقه داره یا حرفاش دروغ بوده که بهم علاقه داره بس جرا صبر نمیکنه؛لطفأ راهنمایم کنین

    پاسخ
    • ►Responder◄
      ►Responder◄ گفته:

      اینکه براش خواستگار اومده و نمیتونه صبر کنه نشون میده علاقه ای به شما نداره و اگر چنین دختری باشه که خواسته شمارو تحت فشار بذاره …فرد مورد اعتمادی برای زندگی مشترک نیست
      در مورد مادرتون بهتره از وساطت بزرگان و افراد قابل اعتماد در فامیل استفاده کنید

      پاسخ
  24. نسرین
    نسرین گفته:

    با سلام۲۴ سالمه یه ازدواج ناموفق داشتم یه ساله ک با یه پسر که البته اشنا هست رابطه دارم و قصدمون ازدواجه اونم۲۴ ساله و با ازدواج سابقمم کنار اومده ولی اون قبلا با خیلیا ارتباط داشته نمیخوام تو زندگی بهم خیانت کنه بنظرتون ازدواج با همچین ادمی ک زیاد از لحاظ وفاداری نمیشه بهش اعتماد کرد کار درستیه؟؟؟

    پاسخ
    • ►Responder◄
      ►Responder◄ گفته:

      خب تا با کسی مراوده و معاشرت نداشته باشید نمیتونید بهش اعتماد کنید … به هر حال احتمال داره همین رفتار در آینده هم تکرار بشه پس با شک و تردید نباید وارد زندگی مشترک بشید
      پس مشاوره کنید
      در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
      ۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲

      ۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵

      ۰۲۱-۸۸۴۷۲۸۶۴

      پاسخ
  25. LLLLLLLL
    LLLLLLLL گفته:

    سلام .ممنون از سایت خوبتون.من چند وقت پیش همراه مامانم و یک از اشنایای برای خرید به ی لوازم خانگی رفتیم.فروشنده ی اقای جوان بود بسیا ر خوش س ر وزبون والبته جهره معقول منظورزم اینه که ظاهرش از این تیپای جدید و فشن نبود .اونجا احساس کردم علارقم صحبت با مامانم نگاهش به منه سعی میکرد من و مخاطب قرار بده .خلاصه بعد خرید با اصرار مارو تا ی جایی رسوند .و کارت مغازشو داد دست من .بعد چند روز کارتشو دیدم که پشتش چنتا شماره حساب بود همراه اسم صاحب شماره.منم شماره حسابارو به شماره روی کارت پیام دادم . و اون تشکر کرد و خلاصه شروع به پیام دادن و اشنایی کرد از خودم خانوادم کارم واز این مباحث الانم هنوز پیام میده و من موندم چکار کنم این پیام دادنو به چه حسابی بزارم؟از کجا بفهمم فقط قصدش دوستیه یا چیز دیگه ؟ممنون میشم کمکم کنید

    پاسخ
    • ►Responder◄
      ►Responder◄ گفته:

      این روش گدایی کردن عشق مورد پسند نیست و کسی نمیتونه قاطع بگه نظر ایشون چی میتونه باشه
      به هر حال شما خودتون بدون کمی فکر کردن وارد رابطه عاطفی شدید پس ما دلیل راهنمایی کردن رو واقعا” نمیدونیم …. چون شما خودتون بدون در نظر گرفتن هیچ مرزی وارد این رابطه شدید

      پاسخ
  26. نیلا
    نیلا گفته:

    سلام،من از طرف استادم پیشنهاد آشنایی به قصد ازدواج دارم با اطلاع خانواده ها،اما مشکل من اینه که به خاطر چهره و ظاهر خوب،پیشنهادهای زیادی دارم که اکثرا برای دوستیه،این باعث شده که توقعاتم بالا بره و انتظار بهترینا رو داشته باشم،از طرفی استادم آدمه روشنفکر و خوش برخورد و سالمیه و میدونم آینده خوبی داره از لحاظ مالی،واقعا نمیدونم چیکار کنم این در حالیه که استادم گفته حاضرم به خاطرت صبر کنم اما از بلا تکلیفی متنفرم،من با غرورم و سردیم نمیدونم چیکار کنم

    پاسخ
    • ►Responder◄
      ►Responder◄ گفته:

      اینو بدونید چهره و ظاهر خوب رو شما و یا هر کسی دیگه برای چندسالی بیشتر نخواهد داشت … پس از تفکرات پوچ و بینیجه بیرون بیایت و بدونید در ازدواج چیزی جز رسیدن به آرامش مهم نیست
      …. به همین خاطر توصیه میکنم نگرشتون رو عوض کنید

      پاسخ
  27. iamicygirl
    iamicygirl گفته:

    سلام!ببخشید سوالی داشتم من طی یک رابطه ک مادرم در جریان بودند با پسری اشنا شدم وبه هم علاقه پیدا کردیم و منجر ب خاسگاری با شرایط خاصی شد ما الان به اصطلاح شیرینی خورده همیم ولی هنوز مراسمی نگرفتیم ولی باهم در رعت و امدیم ما باهم نزدیکی داشتیم البته دخترانگیمو حفظ کردم سوال من اینجاس ک ایا این روابط بعدا در زندگی تاثیر داره؟من خودم احساس میکنم ک خودم کم کم سرد میشم البته اوشون هنوز گرمن و پا برجا ولی وقتی درخواست میکنن من گاهی وقتا ک قبول نمیکنم ناراحت میشن و منجر به بحث میشه لطفا کمکم کنید!
    البته باید بگم من ۱۷ سالمه و اوشون ۲۱ سال دارن و نزدیک ۱ ساله ک اشنا شدیم و …

    پاسخ
    • ►Responder◄
      ►Responder◄ گفته:

      دوست عزیز خودتون میدونید که در دوره نامزدی چنین کاری اشتباه محض هست پس دلیلی برای تایید گرفتن از ما وجود نداره
      به هر حال ممکنه به هر دلیلی رابطه شما به نتیجه نرسه چون سن شما کمه و بلوغ فکری عاطفی در شما به وجود نیامده
      بهتره تا وارد یک رابطه رسمی نشدید از انجام چنین کارهایی دوری کنید

      پاسخ
  28. باران
    باران گفته:

    سلام خسته نباشید.من پیام دادم اما متاسفانه نرسید..یه سوال داشتم.من چندماه پیش با هم دانشگاهیم اشناشدم.ایشون چندوقت دنبال من بودن اما من هربار به ایشون بی محلی میکردم وگفتم من اهل دوستی نیستم.با اینکه ایشون پسرخیلی سنگین و مغروری بودن وفقط دنبال به دست اوردن من بودن وبه هیچ دختری اعتنا نمیکردن.تا اینکه ایشون یه روز به من گفتن شما چندسالتونه.منم گفتم ایشون گفتن ۱ماه باهم ارتباط داشته باشیم شما منو بشناس منم بشناسم اخلاقاتو بعداگه مناسب هم بودیم ازدواج کنیم.من دخترچادری وسنگینی هستم.خانوادم مذهبی ان وایشون هم خانوادشون وخودشون مذهبی ان و ازهمه نظر به هم میایم وبه هم بسازیم.تمام خصوصیاتی که من ازمرد ایندم میخاستم وایشون از زن ایندشون میخاستن دروجود هردومون هس واین حرفو از روی عقل میزنم نه احساس.ایشون بعد ۱ماه اومدن خواستگاری ومن موضوع روبامادرم مطرح کردم.اما به دلیل اینکه کارشون مشکلی داش و قطعی مشکل برطرف نشده بود..واینکه من هنو اماده نبودم فعلا کنسل کردیم.بعد کنسل شدن من خواستم ازایشون جداشم ورابطه نداشته باشم تا به موقش.اما ایشون نتونستند ازمن جداشن.به هرحال باهم چندماه هس که کلا درارتباطیم وقصد ما ازدواجه نه دوستی یعنی بع قصد ازدواج اشناشدیم وخواهرمت درجریان رابطم با ایشون هس.ما الان قصد کردیم که ازدواج کنیم اما بایه مشاورحرف زدیم ومشاورگفت ۶ماه باهم هیچ ارتباطی نداشته باشین نه زنگ نه خبر.هیچییی.بعد ۶ماه اگه همو فراموش نکردین یعنی واقعا عاشقین و وابسطگی نیس.ضمن اینکه ایشون تواین ۶ماه کارشون درس میشه وبه عقیده خودشون هم نسبت به من حریص ترمیشن هم برای ازدواج رابطمون از نوع شروع میشه هم اینکه میفهمیم حس واقعیمونو.به نظرشما این ۶ماه دوری درست هس یاخیر؟ممنون

    پاسخ
    • ►Responder◄
      ►Responder◄ گفته:

      به هر حال محک خوبی برای هر دوی شما خواهد بود هرچند وابستگی که امروز به وجود اومده کار رو برای شما سخت خواهد کرد … پس بهتره در این مورد اگر اطمینان دارید خودتون رو برای مدتی امتحان کنید … چون قصدتون ازدواج هست پس نباید در این مورد مشکلی داشته باشید …. اگر حس یه هوی و هوس باشه بعد از دو هفته دوری کامل از بین میره

      پاسخ
  29. سپیده
    سپیده گفته:

    با سلام ممنون بابت وقتی که میذارید

    دختری ۲۲ ساله هستم ۸ماهه با یه آقا که ۶ماه بزرگتر از منه آشنا شدم تو این مدت حسابی همدیگه رو شناختیم و متوجه شدیم از نظر اخلاقی تفاهم داریم و خیلی همدیگه رو دوست داریم تو این مدت هیچوقت بحثمون نشده و همیشه به نظرات هم توجه میکنیم و هردومون حس میکنیم طرف مقابلمون درک و فهم خیلی خوبی داره خلاصه حسابی با هم هماهنگیم
    مشکلی که هس پدرشون وقتی ۹ سالش بوده با مادرش که معلمه تنهاش گذاشته و یه خانوم صیغه کرده و با اون زندگی میکنه خودش میگه پدرم هیچوقت خونه نمیاد فقط گاهی یه شب میادو میره همیشه پیش خانوم دیگشه و خیلی از پدرش متنفره و میگه به خاطر اون زندگی خیلی سختی داشته
    عموی منم قبلا با پدرش همکار بوده و همدیگه رو میشناسن
    حدود ۴ماه پیش اومدن خواستگاری البته چون خانوادهامون مذهبی هستن نگفتیم که همدیگه رو میشناسیم گفتیم تو دانشگاهشون منو دیدن و شمارمو از دوستم گرفتنو اومدن
    بعد از خواستگاری عموم همه چیزو درمورد پدرش به بابام گفت مامان بابامم اصلا خوششون نیومد و گفتن اگه زنگ بزنن میگیم نه
    ولی من نتونستم بیخیالش بشم آخه فک میکنم به درد هم میخوریم و میتونیم خوشبخت بشیم
    تصمیم گرفتم تو یه نامه به مامانم بگم که میخوامش شاید به خاطر دوست داشتن من راضی بشن ولی خیلی میترسم بگم نمیدونم چه عکس العملی نشون بدن
    به نظر شما چیکار کنم؟ :(
    پدرشم همش با عموم صحبت میکنه تا بابای من ساده بگیره ولی عمومم همش به بابام میگه اصلا وضع مالیشون خوب نیس و بیخیالش بشیم
    من ازش مطمئنم با وجودی که از نظر مالی خوب نیس ولی اهل کارو تلاشه هزینه ی دانشگاشو خودش داده و یه ماشینم خریده
    بازم خیلی میترسم به مامانم بگم چیکار کنم؟

    پاسخ
    • ►Responder◄
      ►Responder◄ گفته:

      به هر حال شاید باید به واقعیت هایی که در زندگی وجود داره دقت کنید … صرف دوست داشتن شما فقط درصد کمی از رابطه رو تشکیل میده … بهتره در این مورد با عموی خودتون صحبت کنید …شاید مطالبی وجود داشته باشه که نیازه شما بشنوید و در انتخابتون تغییراتی ایجاد کنید

      پاسخ
      • سپیده
        سپیده گفته:

        نه من همه چیزو درموردشون میدونم حتی بهتر از عموم چون تو این مدت سعی کرده همه چیزو بهم بگه تا بعد ازدواج مشکلی پیش نیاد
        من دلم نمیخواد کسی از رابطمون خبر داشته باشه الانم چون مجبور شدم میخوام به مامانم بگم تا بتونن مجدد بیان خواستگاری با این شرایط اگه یه دفه دیگه زنگ بزنن خونمون مامانم میگه نه
        پدرش اصلا خونشون نمیاد خودشم اصلا نمیخواد هیچ رابطه ای باهاش داشته باشه پس ینی منم فقط کافیه با مادرش کنار بیام!
        در مورد خودش مطمئنم میدونم واقعا مرد زندگیه ولی خانوادشو نمیپسندم سوال من اینه که میتونم با این شرایط زندگی خوبی داشته باشم یا نه؟

      • ►Responder◄
        ►Responder◄ گفته:

        با با فرد و یا خانواده ای معاشرت و مراوده نداشته باشید نمیتونید به این سوال پاسخ بدید … به همین خاطر دوران ۶ تا ۹ ماهه نامزدی رو برای شناخت بیشتر قرار داده ان

  30. یه پسر
    یه پسر گفته:

    سلام من ۲۴سالمه با یه پسری توی دنیای مجازی آشنا شدم اون ۲۲سالشه میگه دوستم داره وقصد ازدواج داره وبراش اهمیت نداره ک من بزرگتراز اونم از طرفی من یه ازدواج ناموفق داشتم واون پسر با این ازدواج کنار اومده ومشکلی نداره بهش گفتم من تحمل یه شکست دیگه رو ندارم به نظر شما من ازدواج کنم با ایشون

    پاسخ
    • ►Responder◄
      ►Responder◄ گفته:

      هر وقت تونستید ازش شناخت کامل بدست بیارید و بهش اعتماد کنید روی دوست داشتنش فکر کنید و گرنه همه مردم در حالت عادی همدیگرو دوست دارن …
      پس خواهشا” اینقدر ساده و زودباور نباشید

      پاسخ
  31. ترانه
    ترانه گفته:

    سلام.من دختری۲۱ساله هستم که مدت۴ماه پیش باشخصی که درمحیط رفت وآمدم شاغل بودآشناشده وتلفنی رابطه برقرارکردیم..قصدمونم فقط ازدواج بوده برای همین باهم درارتباط بودیم .درابتدا ایشون خودشویه شخص۲۹ ساله به من معرفی کرد اما الان بعد از۴ماه خودش صفحه اول پاسپورتش که فرستاد دیدم۳۴سال سنشه وتواین مدت من نمیدونستم خودش میگه اشتباه فهمیدی امابه هرحال من بهش علاقمندشدم تواین مدت وجدایی برام سخته اماغیرممکن نیس واسم اما خودش منورها نمیکنه ومدام ازهرفرصتی استفاده میکنه بازم ابهام درتماس باشه وهمش میگ من میخوامت وپاپس نمیذارم ،من قصدم ازدواجه ودوست دارم.خلاصه ازهمه این حرفاگذشته اخلاق ورفتارش خیلی خوبه ومن تواین مدت بدی ازش ندیدم وضع مالیشم بدنیس وشغلشم تویه جای مناسب استخدام ومشغول به کاره .میخواستم بدونم دوستان ازدواج ما آیاممنکه؟میشه با این شرایط کنار اومدیا اینکه به هرطریقی شده ازش جداشم؟اگه میتونین راه های جدایی هم بهم نشون بدین که کمترین صدمه روببینم

    پاسخ
    • ►Responder◄
      ►Responder◄ گفته:

      به هر حال شما اختلاف سنی زیادی دارید و این اختلاف در آینده میتونه ایجاد مشکل کنه بهتره اگر قصد ادامه دارید کارتون رو از مشاوره ای حضوری شروع کنید
      در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
      ۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵
      ۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸

      پاسخ
    • ►Responder◄
      ►Responder◄ گفته:

      در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
      ۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲
      ۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵
      ۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸

      پاسخ
« دیدگاه های قدیمی تردیدگاه های جدیدتر »

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *