مشاوره قبل ازدواج
اولین قدم که هر فرد معمولا برای ازدواج بر میدارد صحبت کردن و آشنا شدن با کسی است که ایده آل های خود را در او میبیند . اما در این صحبت های قبل از ازدواج و به اصطلاح دوران آشنایی باید چه چیزهایی را مد نظر داشت؟ چه حرف هایی را باید زد و چه حرف هایی را نباید بر زبان آورد. به طور مثال هستند برخی دخترانی که مسائل مادی برایشان مهم است اما از بیان آنها امتناع میکنند و بعدها پشیمان میشوند که چرا در این باره حرفی نزده اند و میگویند که اگر دقیق تر درباره شرایط اقتصادی همسرشان میدانستند هرگز تن به این ازدواج نمیدادند. به همین دلایل حتما قبل از اقدام به ازدواج با یک مشاور ازدواج در خصوص مشاوره قبل ازدواج صحبت و در خصوص مشاوره قبل ازدواج مشورت به عمل آورید.
میتوانید برای کسب اطلاعات بیشتر به سایت مشاوره ازدواج مراجعه کنید
منبع:مشاورانه
سلام من ی مشکل بزرگ دارم
نامزدم علاقه عجیبی ب پا داره
کلا خوردن پا براش تحریک کنندس یادمه یبار ی عکس از خودم بهش دادم و اون گفت ب محض دیدن پاهام بشدت تحریک شده
اون علاقه زیادی ب بوی عرق داره خوردن زیر بغلو دوس داره
علاقه زیادی ب بدن پر مو داره
من واقعا نمیدونم باهاش چیکار کنم این رفتار واقعا برام منزجر کننده هس نمیتونم تحمل کنم توروخدا کمک کنین
با سلام این علاقه به پا فوت فتیشم و یادگار پرستی جنسی است که نوعی اختلال است .و باید درمان شود .و قطعا در زندگی ایندتون هم مشکلاتی ایجاد خواهد موارد دیگری هم بیان کردید به همین ترتیب و اینکه برای شما منزجر کننده است چون عادی نیست .به سکس تراپ مراجعه کنید و در نهایت تصمیم درست رو بگیرید .ایشون باید بپذیرد تمایلات جنسی معقول و نورمالی ندارد که می تواند دلایل مختلفی هم داشته باشد .موفق باشید
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
دفتر سعادت آباد:
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲ خط ویژ
سلام سرکار خانم
فارغ از اختلالات جنسی، تعداد آقایانی که به پاهای زنان توجه می کنند کم نیستند و این عضو درتحریک جنسی مردان نیز بی اثر نیست. هر چند برخی افراد دارای اختلال جنسی پارافیلیا و فتیش پا هستند و از نظر روانی نسبت به این عضو از بدن زنان واکنش جنسی هیجانی از خود بروز می دهند. در واقع این جور علاقه در سکسه که تقریبا شایعه. البته با مراجعه به دوستان سکس تراپ می تونین تا حدودی مشکل همسرتون رو حل کنین.
ساعت دو نیم شب بود. خواب بودیم . گوشی امیر زنگ خورد… تماس واتساپ بود..، رد تماس..، یه شماره ک ذخیره هم نبود. خیلی به هم ریختم اخه دو شب قبلش هم ساعت سه گوشیش زنگ خورد و رد تماس زد . کسی بود ک اسمش رو ذخیره کرده بود ” نمیدونم” . ازش پرسیدم کی بود؟ گفت علی بود رفیقم. گفتم چرا اسمش اینطوری ذخیره کردی گفت تازه ک این شماره رو گرفته بود چند روز اذیت میکرد نمیدونستم کیه بعدم دیگه درستش نکردم.
وقتی دیشب دوباره زنگ خورد و گوشیش رو قایم کرد شک کردم. گوشیش رو ازش گرفتم و گفتم بده بزارمش زیر بالشت خودم ، دوستات دیوونه ن بد خوابت میکنن. البته معمولا این کار رو میکنم چون دوستاش قبلا این کارا میکردن ، نمیدونم شاید همون موقع هم پسر نبوده…
انگار فهمید ک شک کردم. واسه اولین بار بغلم کرد و خوابید. میخواست ک اگر تکون خوردم بیدار بشه و نزاره برم تو گوشیش نگاه کنم.
ولی من هر طور شده بود گوشی رو برداشتم… دو تا پیام پی ام بود و یه تماس، نوشته بود:
نخیرام
بیدارم
مدل پیام دادنش نود و نه درصد مطمئنم کرد ک دختره. تا خود صبح بیدار موندم. حالم بد بود ، راستش حسابی خودمو باخته بودم. تا خود صبح خدا خدا میکردم ک اشتباه کرده باشم. بلاخره هوا روشن شد…
ب همون شماره پیام دادم …
سلام
خوابی؟
بعد چند دقیقه…
-😶
-بله
بیداری شدی؟ ساعت خواب!
– وقتی تا ۴ صبح بیدار باشی تا سه ساعت دیگه هم جزع ساعت خوابه
بله شما درست میگی. چ خبر؟ کجایی؟
– خونه داییمم.
نمیتونی بیایی بیرون؟
– نخیر! بتونمم نمیام.
چرا؟ چی شده؟
– قهرم باهات. تو دیشب اصلا امیر من نبودی ….
هیچی نگفتم…. دیگه مطمئن شدم دختره. باز پیام دادم
دلم برات تنگ شده خانومی . عکست رو میفرستی ببینمت یکم؟
باورم نمیشد دو تا عکس ب فجیع ترین شکل ممکن… وااای خدا ینی اینقد با هم راحتن ک اینطوری عکس فرستاده واسش!؟ الان دیگه باید خیلی چیزا میفهمیدم . باید ب قول بچه های نتورک هنرمندانه سوال پرسیدن رو شروع میکردم .
امیر از خواب بیدار شد. دید گوشیش دستمه و دارم تایپ میکنم . فورا فهمید چ خبره. الکی وایساد ب شوخی کردن منم ک اصلا حوصله ش ندارم. اخه میدونی؟ داشتم با دوست دخترش حرف میزدم… فقط ی نگاه بهش کردم و گفتم
امیر برو کنار حوصله ت ندارم. تا میتونی الان برو از جلو چشمم دور باش.
– چی شده؟ چرا؟
عکس دختره رو باز کردم و گرفتم جلوش…
– فاطمه بهت توضیح میدم. گوشیمو بده.
گوشیت رو بدم!؟ دیگه توی خواب! توضیح هم نمیخوام ، بزار کمتر بدونم. هر چی کمتر بدونم کمتر اذیت میشم.
– فاطمه اشتباه میکنی من ،… بزار توضیح بدم.
پاشو فیلم نیا واسه من! بزار تنها باشم تا ببینم باید چیکار کنم.
گوشیم زنگ خورد مامانم بود… گفت ک میخوان برن شیراز و علی و دوستش خونه تنها هستن. گفت بابا داره میاد دنبالتون بیایید پیش بچه ها تنها نباشن.
ب امیر گفتم اماده بشه ک بریم. بابا اومد. ما رو رسوند و فورا رفتن شیراز. حالا خونه ی بابام جلو علی هیچی نمیتونم بگم. راستش حرفی هم واسه گفتن ندارم…
بازم مشغول پیام دادن ب دختره ب جای امیر شدم و همه چی رو فهمیدم. اسم دختره نرجس بود و خونه شون جهرم. داشتم همینطوری پی ام میدادم ک یهو دیدم ی شماره که z1 ذخیره شده بود هم پی ام داد…
– سلام عزیزم. ظهر بخیر..
سلام. خوبی؟
– اره گلم خوبم.
ببخشید من دیشب گوشیم فلش کردم مخاطبام حذف شده میشه معرفی کنی؟
-وا! امیر… منم زهرا
کدوم زهرا؟ تو طایفه ما زهرا زیاده . دختر عمو شمایی؟
– خخخخ نه دیوونه منم زهرا ۱۶ ساله فسا. تا دیشب عشقت بودما…
وای زری ببخشید . خوبی تو؟
اصلا نمیفهمم داره چی میشه. سرم گیج میره . ینی الان باید با دو نفر حرف بزنم؟ ینی امیر با دو تا دختر رابطه داره؟ تو همین فکرا بودم ک ی شماره دیگه هم پیام داد…. همون ک اسمش نمیدونم ذخیره شده بود..،
-سلام امیرم. چ جمعه ی خوبی بود تا الان خواب بودم. اوووف کاش الان اینجا بودی تنها خوابیدم.
دهنم باز موند! عجب….، این دیگه کیه!؟ این یکی رو دیگه نتونستم درست حرف بزنم باهاش. فقط زود نوشتم
کثافت ج ن د ه دست از سر شوهر من بردار تا نکشیدمت دادگاه.
هیچ جوابی نداد. دلم میخواست امیر رو خفه کنم. صداش زدم رفتیم داخل اتاق مامانم اینا.
فورا بغلم کرد … ببخشید من خر بودم اشتباه کردم . قدر تو رو ندونستم. بزار توضیح بدم.
امیر من توضیح نمیخوام الانم نه باهات قهرم نه تهدیدت کردم… فقط ی سوال. تا حالا چیزی کم گذاشتم برات؟ تو رو ب قران راست بگو. ی امروز رو دیگه بزار بدون دروغ و پنهون کاری بگذرونیم.
نه بخدا. هیچی. من فقط واسه حوصله م سر نره به این دختره پیام میدادم بعضی وقتا. میخواستم دستش بندازم واسه خنده،
امیر زهرا رو میخواستی دست بندازی یا نرجس یا مخاطبت ک نمیدونم سیو شده؟ هنوزم داری دروغ میگی.
هیچی نگفت… مونده بود اونا رو دیگه چجوری فهمیدم.
اونقد راحتین با هم ک واسه ت عکس س ک س ی میفرستن. یا میگن الان تنها خوابیدم زیر پتو بیا بغلم … امیر اگه با یه نفر بودی میگفتم واسه ت ی جایی کم گذاشتم رفتی با بقیه. ولی الان… وقتی با چند نفر باشی دیگه اسمش جبران کمبود نیس. هرزگیه.
هیچی نمیگه. کاش حداقل ی حرفی میزد. من کلا داشتم خیلی ریلکس و اروم باهاش حرف میزدم. حتی ی ذره لحنم تند نبود. ولی امیر فقط ساکت نشسته کنارم و هیچی نمیگه.
تا شب با نرجس و زهرا حرف زدم. فردا صبح دارم میرم جهرم با نرجس قرار دارم. عصر هم همین فسا با زهرا ….
پروفایل واتساپم رو ی عکس گذاشتم ک راجع ب خیانت بود. استاتوس هم نوشتم بهش بگید دلم مسخره ش نبود !
شب بود ، بابام اینا اومدن و ما هم اومدیم خونه. فعلا نمیخوام ب روی امیر بیارم زیاد. فقط میخوام یکم بگذره ارومتر بشم بعدا حرف بزنیم.
یهو سحر خواهر امیر اس داد رو گوشی امیر…
سلام. برو جلو زن خرابت بگیر . معلوم نیس با کی دوس بوده ک بهش خیانت کرده اومده براش پروفایل و استاتوس گذاشته.
انگار ی انبار باروت بودم ک کبریت کشیدن زیرش… حالم بد شد. امیر فورا قرصای لعنتیمو اورد. نمیزاره بمیرم راحت شم. گوشیش رو برداشت دید خواهرش اینطوری نوشته. بهش پیام داد
– به هیچکی ربطی نداره. زندگی خودمونه.
باز سحر پیام داد
چرا هیچی نمیگی بهش؟ میخوای گوه بزنی تو زندگیت. دوست دخترت خو نیس ، زنت هس ، ی عمر میخوای با ایطو زنی زندگی کنی که با کسی هست؟ زشته برات. از چی میترسی؟ جلوش بگیر تا بدتر نشده
دیگه نتونستم گوشی رو ب زور از امیر گرفتم . زنگ زدم ب سحر. الو سحر چرا حرف الکی میزنی؟ من با کسی هستم یا داداشت؟ همین امروز سه تا دوست دختراش رو شده. حالا من باید جلو شوهرم بگیرم یا اون جلو زنش؟
– اول ک حرف دهنت بفهم کاکای من مال این چیزا نیس. بعدم تو معلوم نیس کی بهت خیانت کرده.
گوشی رو قطع کردم. چند تا اسکرین شات از پیامای دوست دخترای برادرش رو فرستادم براش. زیرشم نوشتم
اینا مال منه ؟ لعنت به همه تون!
وقتی دید قضیه جدیه فورا گفت تقصیر تو هس. چیکار کردی ک کاکام مجبور شده بره با بقیه؟
گفتم اگه من کم کاری کرده بودم الان امیر با یه نفر بود نه سه نفر. این از هرزگی و هوسه نه جبران کمبود. بعدم چطور تا وقتی فکر میکردی من خیانت کردم امیر مقصر نبود ولی حالا ک اون خیانت کرده من مقصرم؟
خیلی حرفا زده شد. الان از همسرم شدیدا متنفرم . اما هیچ راهی هم ندارم . جایی ندارم ک بخوام طلاق بگیرم . تنها موندم و نمیدونم چکار کنم.
لطفا راهنماییم کنید
در این مورد سریعا” با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۸۸۴۷۲۸۶۴
سلام و عرض ادب
احتراما چند سوال بعد از ازدواج در ذهن من سنگینی میکند که اگر حضرتعالی در مورد آنها مرا راهنمایی کنید بسیار بسیار سپاس گزار خواهم بود
بنده پسری ۲۸ ساله هستم که با زنی ۲۵ ساله مطلقه به تازگی ازدواج نموده ام.
حاصل زندگی قبلی همسر بنده یک پسر ۷ ساله است که حضانت او با پدرش است و فقط دو هفته یکبار فرزند را به خانه پدری همسرم منتقل میکنند تا با مادرش دیدار داشته باشد
در ضمن دلیل طلاق نیز اعتیاد به شیشه شوهر بوده است و فرزند هم اکنون نزد خانواده پدرش زندگی میکند و از لحاظ فرهنگی در سطح بالایی است
حال سوال بنده این است که
۱ آیا بهتر است هنگامی که مادر به دیدار فرزندش میرود من نیز او را همراهی کنم یا خیر…اگر جواب منفی است آیا بهتر است که هیچوقت با بچه روبه رو نشوم؟
۲ به نظر حضرتعالی بهتر است که اجازه دیدار مادر با فرزندش را به او بدهم یا همسرم را از این کار منع کنم؟
۳ به نظر حضرتعالی چند درصد امکان دارد که بچه در آینده وقتی که بزرگتر شد برای زندگی من و مادرش ایجاد دردسر کند؟
ممنونم ازپاسخگوییتون یسوال دیگه هم داشتم میخواستم بدونم من هیچ حسی بهشون ندارم این مشکلی ایجادنمیکنه؟
سلام وخسته نباشید.من ی دختر۲۳ ساله ام ک توخونوادمون برای من خواستگاری میومدن میگفتن اول دختربزرگ خونواده بعد کوچیک راستش منم زیااد بطور جدی ب ازدواج فکرنکردم .الانم ی خواستگار دارم ک خلیم سمجن بیش از۵ دفه اومدن ولی چون من امادگی نداشتم گفتم ن اخه حس میکنم الان نمیتونم پسره خیلی خوبیه خونه ماشین کار همچی داره هیچ مشکلیم ندارن …میشه راهنماییم کنین؟
خب دوست عزیز وقتی چنین احساسی رو در خودتون نمیبینید بهتره با خانواده هم صحبت کنید و مدتی رو صبر کنید
ولی اگر احساس میکنید میشه در این مورد فکر کرد اول مشاوره کنید و بعد در موردش با خانواده صحبت کنید میتونه کیس خوبی برای همراهی مشترک شما باشه
سلام. من دختری ۲۹ ساله هستم. یکساله با پسری دوست هستم و رابطه ای قوی و عاشقانه و متعهد داشتیم. در طول این یکسال من رفتارهایی (به ندرت) از ایشون دیدم که منو نسبت به ادامه رابطه مردد کرد. از جمله چند بار شک و تردید ایشون بدون پایه و اساس و در واقع بر اساس توهم ذهنی ایشون. تردید به اینکه من به ایشون خیانت میکنم یا قصد دارم ازشون سواستفاده کنم (بیشتر احساسی). و دائم فکر میکنند من از موضع بالا با ایشون برخورد میکنم و … بابت این قضیه به درخواست من و میل خودشون به روانشناس مراجعه کردند و روانشناس گفت یه اختلال حسی هست و گفت باید درمان بشی. ولی متاسفانه به بهونه های مختلف درمان رو دوستم عقب انداخت هر ماه.
این موارد هر روز تکرار نمیشن در رابطمون ولی به هرحال در این یکساله ازشون دیدم و باعث شده بخوام رابطه رو قطع کنم. وقتی ازشون خواستم جدا شم بسیار آزاردهنده برخورد کردند (درحالی که بسیار خونسرد و مودب بودند). به شکل بسیار بدی رابطمون چرخید و تبدیل به کشمکش و بی حرمتی شد (از جانب ایشون).
بنظر شما بهترین راهکار چیه و من باید چی کار کنم؟ کمکشون کنم درمان شن؟ یا واسه جدا شن به مشاوره رجوع کنم؟
خب باید خداروشکر کنید تا وارد زندگی مشترک نشدید به این عدم تفاهم اگاه شدید
امیدوارم از نشانه هایی که خداوند برای شما به وجود آورده توجه کنید و گرنه در آینده کسی رو جز خودتون ملامت نکنید
اینکه ایشون تمایل داشته باشن درمان بشن بستگی به خودشون داره و بس و کسی نمیتونه تغییری در رفتارش ایجاد کنه
و شما بهتر از هر کسی میدونید ایا این اتفاق میفته یا نه ؟
سلام.دختری هستم که ۲ ماه پیش به یکی از خاستگارام جواب مثبت دادم و نامزد شدیم.اون خیلی بهم علاقه داشت اما من حس خاصی بهش نداشتم.چون محرم صفر بود قرار شد بعده محرم صفر آزمایش بدیم و عقد کنیم.طی این دوماه در اثر رفت وآمدا منم بهش علاقه مند شدم و ازش خوشم اومد.چون تمامی ملاکهایی که میخاستمو داشت.یکی دو هفته پیش رفتیم آزمایش بدیم تا عقد کنیم.یه سال دیگه هم قرار بود عروسی باشه.آزمایشو دادیم خون هامون جور بود اما نامزدم یه مشکلی داشت..دکتر گفت بیماری کبدی داره و حتما باید درمان بشه..من زیادم ناراحت نشدم اما نامزدم که تا حدودی پسره مغروریه خیییلی ناراحت شد..به کل انگار تمام روحیه اش بهم ریخت..من هرچی بهش امید میدادم میگفتم بخدا اگ دکتر بری درمان میشی ایدز ک نیس درمان نشه!اما اون همش میگفت نه من نمیخام دختر کسیو بخاطر خودم بدبخت کنم…اون روز رفتم خونه خانوادم خیلی ناراحت شدن و بابامم خیلی عصبانی شد..چند روز بعدش خبر رسید مهدی(نامزدم) گفته همه چی تمومه بهم میزنم نامزدیو خودمم میرم خارج دیگه هم فکر ازدواجو نمیکنم! بابام بهش گفت خب اخه چیز خاصی نداری که اما اون زیر بار نمیره و میگه من خوب نمیشم..الان پدر و مادرم گفتن تا اخر هفته باید درست حسابی جواب بده اگ میخاد ک هیچ اگرم نمیخاد مارو ب خیر و اونم بسلامت!منم هرچی براش مینویسم جواب نمیده و خطشم خاموشه همش..توروخدا بگین چیکار کنم من نمیخام تو این سن یه شکست عاطفی بخورم..چیکار کنم تا برگرده..بخدا دوسش دارم نمیخام از دستش بدم..دو هفتس انقدر فکرم مشغوله ک درسامم بزور میخونم..بهم بگین چجور راضیش کنم..حتی میگه دکترم نمیرم..کلا انگار افسرده شده و فکر میکنه من از سر ترحم بهش میگم هنوزم میخام باهات بمونم!..خواهشا زودتر کمکم کنین…
بستگی داره چه نوع بیماری کبدی داره …
هر چند کبد عضویه که در صورت درمان خیلی خوب بازسازی میکنه و شا مشکلی در آینده نخواهید داشت
پس در این مورد با متخصص داخلی مشورت کنید
سلام.وقت بخیر.دختری ۲۴ ساله هستم. که مدت هاست با همکلاسیم که ۲۸ سالشه و معلم هست قصد ازدواج داریم.. با هم صحبتهای زیادی کردیم و به تفاهم های زیادی رسیدیم..اما متاسفانه هم خانواده ایشون مخالفن و هم خانواده من..در این چند ماهی که همدیگر رو شناختیم..بسیار زیاد به هم علاقه مند شدیم..اما الان با این مشکل مواجه شدیم..تصمیم گرفتیم که از هم فاصله بگیریم چون هیچ کدوممون نمیخوایم به خانواده هامون بی احترامی کنیم..ولی من نمیتونم و میدونم که برای ایشون هم سخت خواهد بود دوری من..هر دومون موقع جدایی گریه میکردیم..ما واقعا همو دوس داریم..چیکار کنیم؟ کمکمون کنید
در این مورد از وساطت بزرگان هر دو فامیل استفاده کنید
ازدواج در ایران به معنی پیوند دو نفر نیست، بلکه به معنی ۱۰، ۲۰ یا حتی ۵۰ نفر است! شما با ازدواجتان دو خانواده (و در برخی مناطق کشور دو طایفه) را به هم پیوند می زنید و به همین دلیل، خانواده سهم بزرگی در انتخاب و زندگی آینده دارد. آنقدر که اگر پدر و مادر مخالف ازدواج شما باشند، سایه این مخالفت همواره بر سر زندگی شما خواهد بود.
اما واقعیت این است که الگوهای ازدواج در سال های اخیر تغییر کرده و این دختر و پسر هستند که ملاک های خود را تعیین کرده و همسرشان را انتخاب می کنند. این ملاک ها البته در چهارچوب خانوادگی هر فرد تعریف می شود اما به هر حال گاهی تفاوت هایی وجود دارد که به فاصله دیدگاه جوان ترها با والدینشان برمی گردد.
ازدواج با رضایت والدین، آرامش بیشتری را برای شما در پی دارد اما این رضایت نباید به قیمت نارضایتی شما از ازدواج به دست بیاید. به بیان دیگر، نباید صرفا به خاطر رضایت والدین تن به ازدواجی دهید که با آن موافق نیستید.
از سوی دیگر، گاهی اوقات والدین با دلایل واهی با ازدواج شما مخالفت می کنند ولی اگر شما ثابت قدم باشید، می توانید تلاش کنید که بعد از ازدواج نظر مساعد آنها را جلب کرده و آنها را متوجه اشتباه خود کنید. در این صورت به کفش های آهنی نیاز دارید و تحملی بسیار بسیار طولانی. آن هم نه یک تنه، بلکه شما و همسرتان هر دو باید صبور باشید تا با وجود دیدن رفتار نامناسب آنها و شنیدن زخم زبان هایشان، باز طوری رفتار کنید که در گذر زمان به شما اعتماد پیدا کنند.
به هر حال باید بپذیرید که اگر انتخابی خارج از رضایت والدین انجام دادید، تا پایان مسئولیت انتخابتان را به عهده بگیرید و اگر لازم بود بهای آن را بپردازید. مسلم است که چنین چیزی وقتی امکان پذیر می شود که شما از انتخاب خود کاملا مطمئن باشید و بعد از ازدواج سعی کنید زندگی تان را مستحکم نگه دارید.
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲
این هم بگم تو دوران نامزدی اولیه من یک صیغه نامه پیدا کردم که مربوط به دوسال پیش بود و اون موضوع چون به گذشته ربط داشت بخشیدم.و همین دختر خانم که اخیرا باهاشون رابطه داشته هم مطلقه هستن و به ایشون پیشنهاد صیغه داده بودن و ازشون خواستن بیان باهاشون تو یه خونه زندگی کنن.من همه اینارو بخشیدم فقط بخاطر علاقم.ولی میدونم عاقلانه نیست.این رو هم بگم این آقا به این خانم گفتن من نامزد تحمیلی دارم و چون شرایط مالی ایشون خوبه و کارمند هستن میخوام باهاشون ازدواج کنم. نمیدونم کمکم کنید عشق و علاقم یک طرف و این موضوعات طرف دگ.از طرفی ایشون در کل تو رفتار به من علاقمند هستن ولی از باطن کسی نمیشه باخبر شد
سلام.دختری هستم ۲۱ساله.سال گذشته با یک نفر آشنا شدم.و بعده دوماه اومدن خواستگاری.این آقا ۲۲ سالشونه. و از نظر کار و درس و مالی مشکلی نیست.فقط اینکه من چندماه اول به یه شناخت اشتباه از ایشون رسیده بودم. ما تا پای نامزدی هم رفتیم ولی بخاطر مهریه همه چیز کنسل شد.بعد از یک هفته ما دوباره باهم رابطه گرفتیم دور از دید خانواده ها.تقریبا دوسه هفته از رابطه پنهانی گذشت که سر زده رفتم مغازشون و هر جی اصرار کردم گوشیشو نداد.متوجه خیانت شدم.رابطه رو تموم کردم دوماه کلا رابطه تموم شد.بعده دوماه ایشون یک شب زنگ زدن خونمون و من جواب دادم و ازون جایی که من خیلی این آقا رو دوست داشتم رابطه رو سریعا شروع کردم.اون زمان یه کی برای ازدواج داشتم که خیلی عالی بود و هنوزم هست. بعده یه مدت متوجه خیانت های این آقا شدم. نه یکی نه دوتا چند نفر همزمان.احساس کردم ایشون تو این موضوع مریض هستند. بخاطر علاقه شدیدم بهشون رو همه این مسایل چشم پوشیدم. و ایشون قول داد که دگ تکرار نشه.ما تو همین گیر و دار باهم زندگی میکردیم زیر یک سقف.و بعده قول اون آقا که دگ خیانت نمیکنه همون زمان متوجه خیانتش شدم. الان یک هفته ازین موضوع میگذره و ایشون قول داده دگ هیجوقت تکرار نمیشه خیانتش.بنظرتون با این علاقه ای که من دارن بهشون و این اصرار شون برای زندگی من با ایشون عقد کنم؟
خب اگر دقت کنید شما خودتون رو شدیدا” وابسته این رابطه کردید و باید بدونید رفتارهایی که امروز ازش دیدید در آینده هم تکرار میشه
پس ببینید آیا میتونید در آینده و زندگی مشترک باز این رفتارهارو تحمل کنید ؟
شما چندین بار این خیانت هارو دیدید و باز خودتون رو گول زدید …به همین خاطر از این به بعد همه چی به خواست شما بستگی داره
و در آینده هم اگر مشکلی از این بابت پیش بیاد کسی رو جز خودتون ملامت نکنید
سلام و وقت بخیر خدمت شما ،
خب بزارین مقدمه ای از زندگیم بگم بعدش اصل مطلب …..
من احسان ، بیست و یک ساله ، دانشجوی کارشناسی کامپیوترم . درحال حاضر هم درآمد دارم . جدا از درآمدم شرایط ازدواج رو دارم بجز مورد نظام وظیفم که انشاالله اونم حل میشه . درضمن من جزو اون دسته از پسرایی هستم که بدون پشتوانه میتونم کارامو انجام بدم حتی در تشکیل خانواده .
خب میرم سر اصل موضوع ….
من برای اولین بار در عمرم ، عاشق دختری شده ام که حس بسیار خاصی بهش دارم که به هیچ عنوان حس هوای نفسانی نیست ،
چون وقتی بهش فک میکنم اصلا مسائل جنسی از یادم میره . من درواقع عاشق رفتارشون ، افکارشون ، شدم . حالا نظرم به عشق اینجوریه .
حالا موضوع من اینه که با چنین شرایطی که دارم به نظرتون من عاشقم یا عشق زودگذر (هوای نفسانی) .
ولی مشکل اصلیم این نیست ، مشکل اصلیم که حالا از دیدم من مشکل نیست ، فک میکنم از دید بقیه بخصوص پدرو مادرم و پدرو مادر دختر مورد علاقم ، مشکل محسوب میشه ،
دختری که دوسش دارم و عاشقم ، حدودا چهار سال ازم بزرگتره . حالا بعد از اینجای پیاممو شاید با دید متفاوت بخونید . البته میدونم معمولا پسرایی که خودمختار نیستن با دختری بزرگتر ازدواج میکنن حالا خودتون میدونید که منظورم چیه .
ولی من از وقتی که یادم میاد ، کارامو خودم انجام میدم و درباره عشقم کاملا قاطع هستم .
من دوسش دارم و اینم میدونم که بعدها شاید اون پیرتر از من به نظر بیاد و غیره ، اینو گفتم که بدونید من همه جانبه فک کردم به این موضوع و دیدم بهترین راه اینه که به حرف دلم گوش کنم برام نه موقیعتش مهمه (استاد دانشگاهه) نه سنش . فقط و فقط خودش برام مهمه . اولین باری که دیدمش کلا یه جوری شدم تا الآن یه چند ماهی میشه که میشناسمش .
حالا من چیکار کنم به نظر شما ، آیا ازدواجم با اون دختر اشتباه هستش من واقعا موندم ، من چندین بار متوجه نگاه های خاصش شدم شاید بخاطر نگاه های خاص من بوده ولی میدونم که اونم بهم علاقه منده ، به نظرتون درخواست ازدواج بدم ، بد نمیشه به نظرتون چی فک میکنه ، اصلا شدنیه …
شرایط زندگیمونم یکیه حتی از نظرمالی که اهمیت خاصی نداره حداقل برا من ، ازشون بالاتریم . درواقع اطلاع دارم حتی فرهنگ و اصالت خونوادهامونم مشابه هستش .
تنها مشکلم ، فقط سن اونه که گفتم برا من مشکلی نداره ولی مثل روز برام روشنه که خونوادهامون راجب این قضیه دردسر ساز میشن .
اصلا خانم دکتر شما بگین آیا اشکالی داره که اصول ازدواج گاهی برعکس بشه ینی دختر بزرگتر از پسر . چرا دید جامعه اینجوریه آخه . به نظرم تو زندگی عشق نباشه ، به هیچ دردی نمیخوره . مهم عشق و علاقست .
چیکار کنم ….. به نظرتون
یکی از اساسی ترین پایه های تشکیل زندگی مشترک داشتن استقلال مالیه ..اینکه بتونید مسئولیت یک زندگی رو قبول کنید
اختلاف سن ممکنه در آینده به خاطر افتاده شدن زن در روابط جنسی تاثیرگذار بشه ولی در کل بستگی به درک هر دوی شما داره
اگر فکر میکنید در این مورد مشکلی ندارید پس میتونید اقدام کنید …هر چند موانع زیادی از جمله درس و سربازی و … رو پیش رو دارید
پس در این مورد میتونید با فردی قابل اعتماد در خانواده صحبت کنید
ولی انتظار معجزه نداشته باشید و برای خودتون پیشگویی نکنید
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۸۸۴۷۲۸۶۴
با سلام
مدتی است که با دختری آشنا شده ام و به او علاقه مند هستم. این آشنایی به قصد شناخت بیشتر برای ازدواج ادامه دارد. خانواده من محیطی بسیار آرام دارد و پدر و مادرم رابطه بسیار خوب و محبت آمیزی با یکدیگر دارند در حالی که خانواده ایشان نقطه مقابل بوده و پدر و مادرشان رابطه صمیمانه ای با یکدیگر نداشته و حتی چندین بار تا مرحله طلاق پیش رفته اند. سوال من این است که آیا این موضوع تفاوت خانوادگی شانس موفقیت زندگی آینده ما دو نفر را کاهش خواهد داد؟؟؟ آیا این موضوع اصلا قابل اهمیت بسیار زیادی است؟؟ یعنی ایشان باید با کسی ازدواج کنن که خانواده مشابهی با خودشان داشته باشد؟؟؟
سپاسگزار بابت پاسختان
اگر واقعا” دوست دارید یک زندگی آرام و موفق رو تجربه کنید پس مسلما” باید از وابستگی کناره بگیرید تا به نتیجه دلخواه برسید
دوست عزیز تا دوران نامزدی در حدود ۹ ماه تا … رو طی نکنید و خانواده ها با هم رفت و آمد نکنن مطمئن باشید شناختی بدست نخواهید اورد و در آینده ممکنه با تنش مواجه بشید
پس در صورت موافقت خانواده … مشاوره ای حضوری و شروع دوره نامزدی بدون قید در شناسنامه رو توصیه میکنیم …
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲
باسلام. ممنون میشم من رو راهنمایی کنید. من دختری ۳۰سالمه. حدود ۱سال و نیم هست که نامزد کردم با پسر یکی از آشناها.ایشون ۱سال از من کوچکتر هستن. نامزدم اوایل آشناییمون خیلی بمن ابراز علاقه داشتن میگفتن خیلی سال پیش عاشق من شدن ولی روم نمیشده بیام بگم. ولی من ایشونو نمیشناختم و علاقه ایی بهشون نداشتم تا اینکه باهم آشنا شدیم. تا ۴و۵ماه اول رابطه مون خوب بود. ولی بعدها بحثها و بگومگوها شروع شد. ایشون بیشتر اوقات بمن شک پیدا میکردن که من دوسشون ندارم و اینکه فک میکردن که من بهشون دروغ میگم در صورتیکه اصلا اینطور نبود. بیشتر دعواها وبحثا سر اختلاف سلیقه و افکار بود. من چندبار میخاستم ازش جدا بشم ولی نامزدم باحرفاش منو منصرف مکرد. بهرحال تو این مدت طولانی بهش علاقه مند شدم دوستش دارم ولی فکر میکنم با این بحثای پشت یرهم ناراحتی و دلخوری ازهم نمیشه ادامه داد.نمیدونم چه تصمیمی باید بگیرم. از یه طرف جداشدن ازش برام سخته از طرف دیگه هم فکر آینده ایی که بخواد اینهمه ناراحتی درونش اتفاق بیوفته می ترسم. لطفا راهنماییم کنید چیکار کنم.
خب اگر شما به این نتیجه رسیده باشید پس تعلل شما نوعی خیانت به خود و طرف مقابله
پس بهتره هر تصمیمی دارید خیلی سریع و قاطع عملی کنید … چون دوران نامزدی رو برای چنین مواقعی قرار داده اند که افراد با شناخت کامل همدیگرو انتخاب کنن
سلام من دختری ۲۷ ساله هستم تحصیل کرده و شاغل آقایی از همکارا از من خواستگاری کردن که نمیگم عالی ولی از همه لحاظ به نظر مناسب میان به جز یک مورد و اونم اینکه ایشون ۱۱ سال از من بزرگتر هستن البته اصلا بهشون نمیاد و قبل از بیان فکر میکردم فقط ۵ سال بزرگتر باشن.به نظرتون این موضوع مشکل ایجاد میکنه؟به اشنایی ادامه بدم یا خیر؟
اختلاف سن بسیار مهمه ولی به درک دو طرف بستگی داره ..ولی اولین قدم در ازدواج به دل هم نشستنه که باید دقت کنید
اگر خواستگاری دارید که با شما اختلاف سنی زیادی دارد نکات مثبت و منفی این ازدواج را بدانید
این روزها که سن ازدواج بالا رفته شاید خواستگاری به سراغ شما بیاید که اختلاف سنتی شما با او بسیار زیاد باشد. اگر از این خواستگار خوشتان اومده و شرایط او مطابق میل تان است قبل از ازدواج بهتر است به چند نکته دقت کرده و شرایط را بهتر بسنجید تا انتخاب درستی داشته باشید.
نکات مثبت
می توان با کمک این مرد از دیدگاهی متفاوت به دنیا نظر کرد و مسائل و مشکلات را با نگاهی عمیق تر حل کرد.
روبه رو شدن با مردی که از نظر مالی به موفقیت و ثبات رسیده، برای بیشتر زن ها خوشایند است چراکه مردی که پا به میانسالی گذاشته، احتمالا شرایط مالی بهتری دارد.
دخترانی که رابطه عاطفی محکمی با پدرشان نداشته اند برایشان ازدواج با مردی مسن تر جذاب است چراکه به دنبال مردی هستند که آنها را زیر پر و بال خود بگیرد و ترسهایشان را دور کند.
مردهایی که اختلاف سنی زیادی با همسرشان دارند، دوست دارند به هر طریقی شریک زندگی شان را از خود راضی نگه دارند تا مبادا همسرشان به دلیل اختلاف سنی دچار مشکل شود.
مردانی که همسران کم سن دارند، نگران از دست دادن آنها هستند. مثلاً نگران آن هستند که مبادا همسرشان روزی از آنان طلاق بگیرد و زندگی آنان را متلاشی کند و در نتیجه محبت بیشتری به همسرشان می کنند.
مرد با تجربه بسیاری از مشکلات را مدیریت می کند و نمی گذارد به این راحتی ها بحرانی در زندگی ایجاد شود و در نتیجه زندگی حالت یکنواخت تری دارد.
مرد با بیشتر چشیدن خوب و بدی های دنیا قدر زن و زندگی اش را بیشتر می داند.
مزایا و معایب ازدواج با مرد سن بالا
نکات منفی
وجود فاصله سنی زیاد باعث می شود که زن و شوهر نتوانند به خوبی یکدیگر را درک کنند و دنیایشان فاصله زیادی با هم دارد.
وقتی که فاصله سنی بین زن و شوهر زیاد باشد، هریک در دوره ای از زندگانی به سر می برند که به لحاظ قوت و توان بدنی متفاوت با دیگری است مثلاً زنی که ۳۵ سال دارد، در دوران جوانی و سرزندگی به سر می برد و همسر او که در ۶۰ سالگی است به مرز پیری رسیده است.
اگر زن بخواهد گاهی جوانی کند یا کمی سراغ تفریحات شاد و پرهیجان برود ممکن است همسرش خیلی همراه نباشد و ترجیح دهد در خانه بماند.
ممکن است بعداز مدتی حوصله نداشته باشد شاهد بزرگ شدن زن باشد یا آزمون و خطاهای زن برای به دست آوردن شغل، جایگاه اجتماعی، حل مشکلات شخصی و ارتباطی اش را نتواند تحمل کند.
گاه وجود فاصله های سنی زیاد باعث می شود که برخی از مردان، سوءظن هایی نسبت به همسر خود پیدا کنند و ممکن است حتی نتوانند دلایلی هم برای اینگونه افکار خود بیاورند.
فرد کوچکتر دچار نوعی رودربایستی رنج آور است و نمی تواند به راحتی مشکلات کوچک و گاه بچگانه اش را با همسر خویش در میان بگذارد، لذا حرف های ناگفته بسیاری دارد.
جاافتاده بودن سن مرد می تواند او را به همسری کنترل گر تبدیل کند که مدام برای همسرش تعیین تکلیف می کند.
گروهی از کارشناسان موسســـه تحقیقــات جمعیت شناسی ماکس پلانک طی بررسی های خود متوجه شده اند وجود اختلاف سن بین زنان و شوهران تاثیر منفی بر عمر زنان دارد.
ممکن است گاهی به دلیل اختلاف سنی زیاد زن حجالت بکشد شوهرش را در جمع جوانان ببرد یا به دوستان و اقوام جوانش معرفی کند.
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲
خیلی ممنون از راهنمایی و پاسخ سریع شما
ممنون از پاسخ دهیتون دقیقا چیزهای روگفتید که دارم ازش میبینم هربار سریه مسله کوچک دعوامون میشه.بهش گفتم بره روانپزشک ولی بهانه میاره منم خسته شدم ازش انقد حرص میخورم که دستام بی حس میشه. میگه توخلی بی احساسی سردی مثل من احساساتی نیستی خودشو خیلی خوب میدونه وبقیه رو بد .هربارکه جواب درست بهش نمیدم بیشتر عصابنی میشه ومن مجبورم ساکت بشم که جنگ نشه بینمون .
پاسخ دادن
سلام خیلی حالم بده بعد ۱۸ ماه کسی که دوستش داشتم ولم کرد دارم دیوونه نمیشم توروخدا کمکم کنید
همه یادگاریهای رابطه قبلی را از دیدرس خود دور کنید. شاید خیلی جالب به نظر نرسد اما لازم و ضروری است.
عشق چیزی بسیار خاص است زیرا وقتی شکست میخورد قدرت آسیب زدن به ما را دارد. نباید این شکست را به خودتان بگیرید. هر روز روابط بسیاری با شکست مواجه میشوند و این به آن معنی نیست که دیگر عشقی وجود نخواهد داشت. دلیل آن هر چه که باشد، اینکه یاد بگیرید چطور کسی که خیلی دوست داشتهاید را فراموش کنید کار بسیار سختی است و نیازمند گذشت زمان است. خوشبختانه، خیلیها این کار را انجام داده و با موفقیت روبهرو شدهاند. ما روش آن را به شما آموزش میدهیم.
مراحل
بخش اول: تغییر دیدگاهتان
۱ – بفهمید که هنوز ممکن است این فرد را دوست داشته باشید
اگر تصور میکنید نمیتوانید فراموشش کنید، احتمالاً دلیلی دارد. شما اوقات فوقالعادهای را با هم گذراندهاید و بخش مهمی از قلبتان را به او دادهاید. حالا که تصمیم گرفتهاید فراموشش کنید، دیگر به آن فرد طوری که دوست دارید باشد نگاه نکنید و سعی کنید خودِ واقعیاش را ببینید.
_ اگر به شما دروغ میگوید یا فریبتان میدهد و یا احساسش نسبت به شما عوض شده است باید بفهمید که این رابطه اصلاً رابطه سالمی برای شما به حساب نمیآید. ممکن است برایتان سوءتفاهم شود یا عصبانی شوید. فراموش کردن این فرد ممکن است خیلی سخت باشد اما به این معنی نیست که نمی توانید فراموشش کرده و زندگیتان را پیش ببرید.
_ همچنین درک کنید که فراموش کردن به این معنی نیست که دیگر نمیتوانید آن فرد را دوست داشته باشید. فقط به این معنی است که عشق شما به او تغییر کرده است. هنوز میتوانید او را ببینید، بهترین آرزوها را برایش داشته باشید و دعا کنید که خوشبخت شود. فراموش کردن به این معنی نیست که باید به طور کل نادیدهاش بگیرید؛ یعنی باید بیشتر به فکر خودتان باشید.
_ به خودتان باور داشته باشید. شما چیزهای زیادی دارید. عشق یعنی فهمیدن بیشتر درمورد خودتان از طریق دیگران. با تجربه عشقهای بیشتر، اطلاعات بیشتری درمورد خودتان به دست میآورید. اگر خودتان، خودتان را باور نداشته باشید، عشق بعدیتان چطور میتواند باورتان کند؟
۲ – درک کنید که آدمهای دیگری هم هستند، فقط شما نمیبینید
احتمالاً خیلی زیاد این فرد را دوست داشتهاید که شما را به نقطهای رسانده است که هیچ کس دیگری را در دنیا به جز او نمیبینید. فراموش کردن سختترین قسمت کار است و ممکن است زمان زیادی طول بکشد اما زندگی کوتاهتر از آن است که بخواهید آن را هدر دهید.
_ همه ما دوست داریم در دنیای افسانه ای زندگی کنیم که در آن همه چیز دقیقاً طبق برنامهمان پیش میرود و هیچ سختی و مشکلی وجود ندارد، اما زندگی واقعی اینطور نیست. افراد زیادی هستد که قبل از این که با یک فرد خاص بمانند، در طول زندگیشان با آدمهای زیادی رابطه عاشقانه برقرار میکنند.
_ سعی کنید خوشبین باشید. نیمه پر لیوان را ببینید. به جای اینکه فکر کنید، «من عشقم را از دست دادم»، فکر کنید «من الان مجردم!». به جای اینکه فکر کنید «کسی که خیلی وقت بود میشناختم را از دست دادم»، فکر کنید «حالا باید با آدمهای زیادی آشنا بشوم». خوشبین بودم کمکتان میکند زودتر فراموش کنید.
۳ – بدانید که ممکن است شما بیشتر از مقداری که طرفمقابلتان دوستتان داشته، دوستش داشتهاید
این مورد شاید سخت باشد زیرا به احتمال زیاد طرف مقابل نمیدانسته است که شما چقدر عاشقش بودهاید. اما اشکالی ندارد. این به آن معنی نیست که شما فردی دوستداشتنی، جذاب یا فریبنده نیستید. فقط به این معنی است که فرصت دیگری برایتان هست که کسی را پیدا کنید که درست همان اندازه که شما دوستش دارید، دوستتان بدارد.
_ اگر تصورتان این است که شما بیشتر از طرف مقابلتان او را دوست داشتهاید، از این بعنوان یک انگیزه استفاده کنید. فکر کنید: ترجیح میدهید با کسی باشید که کمتر از آن مقداری که دوستش دارید، دوستتان دارد یا به همان اندازه؟
_ درگیر این ایده نشوید که «شاید کس بهتری را پیدا نکنم». نباید هیچوقت خودتان را اسیر کسی کنید که به دردتان نمیخورد. بیرون بروید، به استانداردهای خودتان باور داشته باشید و سعی کنید کسی که میخواهید را پیدا کنید.بهتر است مستقل و شاد باشید تا در رابطه با کسی که به فکرتان نیست.
۴ – اگر احساستان را به کسی که عاشقش هستید گفتهاید و هیچ جوابی دریافت نکردهاید، درک کنید که هیچ دلیلی برای ادامه آن وجود ندارد. فراموش کردن به نفعتان است.
_با یک فرد بیطرف که چنین موقعیتی داشته است حرف بزنید. یکی از دوستان یا اعضای خانوادهتان. اگر مجبور شدید پیش مشاور هم بروید. درمیان گذاشتن فکر و احساستان با یک فرد بیطرف سبکترتان میکند و کمک میکند زودتر فراموش کنید.
_ با درد به طرقی سازنده برخورد کنید. وانمود نکنید که غصهای ندارید. راههای فرار خلاقانهای پیدا کنید مثل هنر یا گفتگو تا دردتان را از طریق آن بیرون بریزید. سعی کنید بیشتر وقتها به آن فکر نکنید زیرا فکر کردن مداوم به آن بدترش میکند.
۵ – تصمیم بگیرید میخواهید همچنان دوست بمانید یا نه
به خودتان بستگی دارد. خیلی سخت است که دوستی یک عشق قدیمی را با استقلال تازهتان در کنار هم داشته باشید. بیشتر افراد تصور میکنند آسانتر است که یک دوستی دور با فردمقابل نگه دارید اما تصمیم با خودتان است.
بخش دوم : برگرداندن استقلال شخصی
۱ – به مسافرت بروید. لازم نیست یک سفر رویایی باشد. مهم این است که فقط مناظر تازه ببینید و چیزی شما را مشغول نگه دارد. افراد زیادی باور دارند که تغییر محل موقتی باعث میشود ذهنتان را پاک کنید و به وضعیت عادی برگردید.
_ با محلیها معاشرت کنید. اگر قرار است همیشه خودتان تنها باشید چه فایدهای دارد که به محلی جدید بروید؟ با محلیها معاشرت کنید، به داستانهایشان گوش دهید و خوش بگذرانید.
_ زمانهایی را به تنهایی بگذرانید. سعی کنید از استقلال کنونیتان شاد شوید. اگر نتوانید به تنهایی شاد باشید، چطور فردی که قرار است بعدها به زندگیتان بیاید میتواند با شما شاد شود؟
۲ – به دوستان و خانواده تکیه کنید. دوستان و خانوادهتان در هر شرایطی در دسترس شما هستند – از آنها استفاده کنید! وقتی احساس ناراحتی میکنید، با اعضای خانواده وقت بیشتری را بگذرانید یا با دوستانتان قرار گذاشته و بیرون بروید. دوستان و خانوادهتان درست به همان اندازه یک شریک عاشقانه دوستتان دارند اما به طریقی متفاوت.
_ برای اتفاقاتی که میافتد به نزدیکترین دوستتان پناه ببرید. اگر آمادگی شنیدن نصیحت دارید، از دوستتان بخواهید این کار را بکند. بهترین دوست شما از دیدی شما را میبیند که خودتان نمیتوانید و دیدگاهی واقعاً تازه به شما خواهد داد. دوست نزدیک شما هر کاری هم که نتواند بکند، فرصتی برای بیرون ریختن حرفهای دلتان در اختیار شما قرار میدهد و باعث میشود فکر کنید ارزشمندید.
۳ – همه یادگاریهای رابطه قبلی را از دیدرس خود دور کنید. شاید خیلی جالب به نظر نرسد اما لازم و ضروری است. فراموش کردن یک عشق قبلی مستلزم این است که در آینده زندگی کنید نه گذشته. همه عکسها، یادداشتها، فیلمها، هدیهها و هر چیز دیگری که به او مربوط میشود را جمع کرده و در جایی دور از دسترس و دیدتان بگذارید. کار ناراحتکنندهای است اما روحیهتان را بهتر خواهد کرد.
_ به خاطر داشته باشید که برداشتن و دور کردن به معنی از بین بردن نیست. ممکن است دوست داشته باشید که همه یادگاریهایتان را نگه دارید، درست همانطور که ممکن است نخواهید آن فرد را به طور کل فراموش کنید. شاید دلتان بخواهد وقتی به کل رابطه را پشت سر گذاشتید، نگاهی به آن یادگاریها بیندازید.
۴ – همانطور که غصه میخورید، حتماً خودتان را خالی کنید. خیلیها تصمیم میگیرند همه احساساتشان را جایی بنویسند. وقتی حوصلهاش را داشتید، یک تکه کاغذ بردارید و افکارتان را روی آن یادداشت کنید. با این روش وقتی توانستید به خوبی رابطه را پشت سر بگذارید، با خواندن آن نوشتهها خواهید فهمید که چقدر قوی بودهاید که توانستید آن را فراموش کنید.
_ چه حسی دارید؟ پنج سال پیش اگر در چنین موقعیتی میبودید چه حسی داشتید؟ پنج سال دیگر در چنین شرایطی چه حسی خواهید داشت؟ به این فکر کنید که آن رابطه چه معنا و مفهومی برایتان داشته است.
_ فقط از طریق نوشتن نیست که میتوانید خودتان را تخلیه کنید. نقاشی، طراحی، رقص، ساخت و ساز و دویدن راههای عالی دیگری برای آن هستند. هر چه که باشد، باید از ته قلبتان باشد و چیزی که از آن به دست آید، فوقالعاده خواهد بود.
۵ – از جسمتان خوب مراقبت کنید. به طور مرتب ورزش کنید. اگر آنقدر از بر هم خوردن عشقتان غصه میخورید که تصور میکنید به جسمتان آسیب میزند، حتماً با یک مشاور صحبت کنید.
۶ – وقتی آماده بودید، دوباره در جستجوی عشق باشید. این فرایند ممکن است ماهها طول بکشد یک حتی یک سال. اگر هنوز آماده نیستید، خودتان را مجبور نکنید؛ نه برای خودتان و نه آن فرد جدید منصفانه نیست. بدانید که آدمهای زیاد دیگری هم هستند که اگر به آنها فرصت دهید، برایتان احترام و ارزش قائلند.
_ خیلیها تصور میکنند که اگر وارد رابطههای سرسری شوند کمک میکند که زودتر فراموش کنند. اگر تصمیم به این کار گرفتید، حتماً این کار را به دلایل درست انجام دهید: اینکه مثلاً به دنبال محبت هستید، دیدن آدمهای جدید برایتان جالب است و … دقت کنید که برای جلب حسادت فرد قبلی هیچوقت وارد چنین رابطههایی نشوید چون ارزشش را ندارد.
_ از اشتباهاتتان درس بگیرید. وقتی دنبال فرد جدیدی هستید که عشقتان را با او سهیم شوید، با انجام اشتباهات قبلی یک دلشکستگی دیگر را رقم نزنید. اشتباهات و تقصیراتتان در رابطه قبلی را پیدا کرده و سهی کنید دیگر آنها را تکرار نکنید.
_ خودتان باشید. مهم نیست که با چه کسی آشنا شوید، فقط باید خودتان باشید. برای اینکه کسی دوستتان داشته باشد، باید خود واقعیتان را به او نشان دهید. آنها باید بپذیرند که اشتباهاتشان را بپذیرند، آنها را برای پارتنر جدیدشان عنوان کنند و بدانند که پارتنرشان هم آنها را قبول میکند.
نکات :
_ کسی که شما برایش فقط یک گزینه هستید را به اولویت زندگیتان تبدیل نکنید.
_ وقتتان را برای کسی که با شما وقت نمیگذراند تلف نکنید.
_ اگر احساس عصبانیت و افسردگی دارید، سعی نکنید انتقام بگیرید، فقط درمورد آن با یکی از دوستانتان حرف بزنید. هیچکس ارزش اینهمه ناراحتی و غصه شما را ندارد.
_ یادتان باشد که بالاخره فراموشش خواهید کرد اما باید از کارهایی که شما را یاد او میاندازد دست بکشید. زندگی بسیار کوتاه است و نباید خودتان را نگران این کنید. تا میتوانید از آن استفاده کنید.
_ اشکالی ندارد که بعد از آن احساس ناراحتی و تنهایی کنید، فقط مطمئن شوید که نگذارید خیلی اذیتتان کند. گاهیاوقات احساس ناراحتی و گریه باعث میشود حالتان بهتر شود.
_ زمان بهترین دارو است.
_ به جای اینکه بخواهید فردی خاص دوباره وارد زندگیتان شود، عشق و خوشبختی بخواهید.
_ تلفنتان را عوض کنید تا مدام پیامهای قبلیتان را چک نکنید.
_ فراموش کردن خیلی سخت است اما اصلاً دلیلی ندارد که بگذارید آسیب ببینید و یا با شما بدرفتاری شود. شما لایق بهترینها هستید!
سلام من حدود۳ ماه هست با یه اقای دوست شدم قصدمون ازدواج هست .ایشون پدرومادررودردوران کودکی ازدست دادن وباپدربزرگ ومادربزرگ زندگی کردن واونهاهم فوت شدن شرایط خوبی نداشتن درکودکی الان خیلی پرخاشگر .بددهن وافسرده هستن. همش خاطرات گذشته روبا خودشون یدک میکشن وبه زندگی امیدوارنیستن.مشکل اینجاس که ماهمدیگرو دوست داریم واین اقا خیلی منو تحت کنترل دارن ومن حس میکنم شکاک هست بهش گفتم میگن نه اینا از دوست داشتن زیاد هست ولی من اذیت میشم از کاراش توروخداراه حل بهم بگید
وقتی با یک آدم شکاک که در واقع مبتلا به وسواس فکری است در ارتباط هستید باید بدانید چون شک و سوءظن یک زمینه وسواس فکری دارد، گاهی تا جایی پیش میرود که فرد شکاک حس میکند همه آدمها در کمین آن هستند که به او خیانت کنند و به او آسیب برسانند. مبتلایان به وسواس فکری از نزدیکان خود میخواهند که برای اعتمادسازی آنها باید شفاف و روشن عمل کنند. البته در کوتاه مدت امکان دارد با شفافسازی همه ابعاد یک مساله بتوانید فرد شکاک را متقاعد کرده و آرامش را به زندگی و رابطهتان برگردانید اما باز هم آن فرد شکاک با وجود اینکه همه اجزای کارهایتان را زیر نظر دارد و میداند باز هم میپرسد پس چهطور چنین و چنان بود؟! …
این پرسشهای او در طولانیمدت برای شما فرسایشی است و از نظر روحی روانی شما را میآزارد چون او با اینکه بسیار شفاف عمل میکنید باز هم ایراد میگیرد و بهانهای دارد. شما مدام برای انجام هر کاری و قبل از گفتن هر کلامی انرژی صرف میکنید تا مبادا ایجاد سوءظن کنید اما میبینید که باز هم مورد سوال او و سوءظناش واقع میشوید و این مساله باعث میشود در طولانیمدت به عنوان یکی از نزدیکان این فرد شکاک که در ارتباط مداوم با او هستید به شدت آسیبهای روحی روانی ببینید. با اینکه از این همه تلاش برای اثبات خودتان و روشن کردن ذهن او خسته میشوید ولی حاصل این همه خستگی چیزی جز اتهامات رنگ و وارنگ و فرسایش اعصاب نیست.
در نتیجه اگر شما میخواهید برای طولانیمدت در کنار چنین فرد شکاکی زندگی کنید نباید نگرانیهای او را آنطور که تمایل دارد پاسخ دهید چون شاید که در کوتاهمدت بتوانید شک او را رفع کنید اما همین رفتار مطابق میل او نیز ایجاد کننده و زمینهساز شکهای دیگر برایش خواهد شد. راهحل این است که به او بگویید: «من هیچ تلاش خاصی نمیکنم که به تو ثابت کنم موردی وجود دارد یا نه، هر جور دلات خواست برداشت کن. تو باید این مشکل خودت را حل کنی»
در حقیقت با تکنیک غرقسازی در همه چیزهایی که او را نگران میکند، وادارش میکنیم راجع به شکهای خود خنثی شود و یا به درمانگر و متخصص مراجعه کند و از او کمک بگیرد. اگر تلاش کنید مدام بنا به دلخواه او عمل کنید، فقط در کوتاهمدت جواب میگیرید و پس از مدت زمانی نه تنها خودتان را نابود میکنید بلکه زمینههای شک جدید را در او ایجاد میکنید زیرا فرد شکاک مدام مورد هجوم افکار منفی است و از هر رفتاری استفاده میکند. سعی کنید با رفتارتان کاری کنید که به شدت احساس نیاز به یک درمانگر را پیدا کند و این وسواس فکری را درمان کند. اغلب در میان زوجین بحث شک همواره حول و حوش خیانت دور میزند. یک بیمار مبتلا به سوءظن ممکن است به همسرش بگوید: «چرا رفتی کنار برادرت؟ دست عمویت را طور خاصی فشردی و…» شاید حتی از اینکه شما در محیط کارتان، مثلا بانک در کنار چند همکار آقا مینشینید و یا مشتریها از شما تشکر میکنند آشفته شود.
البته گاهی حق با اوست
البته خوب است این توضیح را اضافه کنم، برخی از حساسیتها و زمینههای شکبرانگیز نباید توسط همسران ایجاد شود. به عنوان نمونه اگر همکار آقای شما هر شب با شما تماس میگیرد یا اساماس میدهد و همسرتان در این خصوص مشکوک میشود، باید به او حق بدهید. هیچ دلیلی ندارد مسایل کاری شما بر زندگی زناشوییتان و ساعات غیرکار، که مختص خانوادهتان است سایه بیندازد. حواستان به محدوده روابط کاری و خطقرمزها باشد تا مبادا از روی ندانمکاری هم برای همسرتان و هم همکارتان سوءتفاهم ایجاد کنید. در این زمینه میتوانید مشاوره بگیرید و در صورت نیاز از درمانگر برای درمان و وسواس فکری او کمک بخواهید.
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲
ممنون از پاسخ دهیتون دقیقا چیزهای روگفتید که دارم ازش میبینم هربار سریه مسله کوچک دعوامون میشه.بهش گفتم بره روانپزشک ولی بهانه میاره منم خسته شدم ازش انقد حرص میخورم که دستام بی حس میشه. میگه توخلی بی احساسی سردی مثل من احساساتی نیستی خودشو خیلی خوب میدونه وبقیه رو بد .هربارکه جواب درست بهش نمیدم بیشتر عصابنی میشه ومن مجبورم ساکت بشم که جنگ نشه بینمون .
salam man 28 sal darm va lisance computer aln to yek sherkat be semat masol shift hastam va taghriban hame chi ham daram modati hast delam pishe ye khanoom ke daneshjo dandoonpezeshki hast badjor gir oftade tori ke hata hosele shone kardan moham ham nadarm be sorat ghyr mostaghdim beheshm goftam yani be sorat name behesh goftam ama nemidonam nazaresh chie va az nazar mali ham vaze khobi daran khli .nemidonam chekar konam khili dostesh daram mishe komakam konid>?
با سلام خدمت شما
بهتر است شجاعت داشته باشید و از شیوه های ابراز علاقه مستقیم استفاده کنید تا ایشان دچار ابهام نشوند . در این زمینه از مشاوره تلفنی با روانشناسان کانون مشاوران ایران نیز می توانید کمک بگیرید ۸۸۴۲۲۴۹۵
salam yani chekar konam midonid khili mitrsam mishe behem shoma begin alan moghe z mizane kar dare hata khoda fezi va salam nemikone khili in behem mirize emrooz etefaghi goshi khodam bardashatm na salam na khodafezi ghate kard jori hala kharab shode hosele nadaram kar konam az chand ta dar rabeteh ba man soal karde bod manam bekhater inke karmandam poro nashan enkar kardam va ona ham behesh goftan ke in na nameh ferestade na kadoo
سلام من یک خواستگار دارم شرایطش خوبه یک سال تفاهم سنی داریم من بیست سالمه ولی چاقو پرم ولی پسره خیلی جسش کوچیکه وبدلم نمیشینه فقط اندامش موندم چیکار کنم
وقتی به دل شما نمیتونه بشینه پس دلیلی برای ادامه رابطه ندارید
سلام
۷ سال پیش من با یه پسر تهرانی آشنا شدم خودم اهل شیرازم . عاشق هم شدیم و قصدمون هم ازدواج بود اون منو دوس داشت اما واسه ازدواج بهانه میاورد تا اینکه چند ماه پیش به صورت کاملا اتفاقی متوجه شدم قبلا ازدواج کرده و جدا شده و از همسر قبلیش یه پسر هم داره خیلی بهم ریختم و چهار ماه پیش بود که ب قصد تلافی و از روی لجبازی با یه آقایی عقد کردم که ۱۵ سال از خودم بزرگتر بود و هفته دیگه هم عروسیم هست اما من هنوز عشقمو فراموش نکردم و اونم همش التماس میکنه که برگردم و با اون ازدواج کنم ، اینم اضافه کنم که کسی که عاشقش بودم بیماری هپاتیت داشت و از هر کی پرسیدم گفت جداشو ازش اما من پاش موندم تا زمانی ک فهمیدم ۷ سال پنهان کرده ازم که قبلا ازدواج کرده و بچه داره
خیلی وقتا دلم واسش تنگ میشه و میخوام خودکشی کنم
کمکم کنبد
با سلام خدمت شما
در واقع شما برای فراموشی عشق زندگیتان فرد دیگری را به زندگی خود وارد کردید ، که این اشتباه بوده است . شما برای فراموش کردن این عشق نیاز به کمک حرفه ای دارید و باید دروانی را همراه جلسات مشاوره طی کنید تا بتوانید ایشان را فراموش کرده و فرد جدیدی را وارد زندگی خود کنید. در حال حاضر اگر برایتان امکان پذیر است می توانید برای مدتی مثلا یک ماه تا سه ماه ازدواجتان را عقب بیاندازید در غیر این صورت هر چه سریعتر نزد مشاور رفته و اگر زمان کم باشد احتمالا نیاز به استفاده از دارو و جلسات مشاوره با هم دارید تا بتوانید شرایط را به بهترین نحو حل کنید. روانشناسان کانون مشاوران ایران در این زمینه می توانندکمکتان کنند ۸۸۴۲۲۴۹۵
جواب زنگ و اس هامو دیر میده اما میگم تکلیفمو مشخص کن دوسم نداری برو اما گاهی فش بدتر هم دادم بازم نرفته ومیگه دوست دارم اما رفتارش سرده…..اعتماد هم ندارم وقتی زنگ میزنم گاهی در حال مکالمه هست میگه دوست یا دختر عموم بود بهش…..چطور بفهمم جز من با کسی دیگه هست یا نه…..خواهش میکنم راهنمایی کنید
سلام من دو ساله با دختری رابطه دارم تو این دوسال که باهم بودیم ۵ ماه اول عاشقم بود اما الان یکم سرد شده با رفتارش مشخصه اما میگه من دوست دارم بازم…این دختر قبل من با پسری بود من الان اصلا بهش اعتماد ندارم دختر خوبیه….چکار کنم اعتماد کامل کنم مشکلم فقط همینه…..تازگبا فکرش هم مادیاته…و رفتار سرد…..خواش میکنم جواب بدین راهنمایی کنین
با سلام خدمت شما
یک رابطه عاشقانه و پایدار نیاز به درصدی از اعتماد دارد ، اگر ایشان کار خاصی انجام می دهند که ملاکی برای سوءظن شما است این مسئله قابل بررسی است اما اگر صرفا فکر و خیال شما است و شما نمی توانید خود را از این فکر و خیال راحت کنید نیاز به کمک حرفه ای دارید و باید از جلسات مشاوره کمک بگیرید و احتمالا تست بدهید تا راهکارهایی لازم را دریافت کنید روانشناسان کانون مشاوران ایران در این زمینه می توانند کمکتان کنند ۲۲۳۵۴۲۸۲
شرایط ازدواجم محیاس .یه ماه دیگه قرار بود عقد بکنیم خونوادشم راضی بودن که این اتفاق پیش اومد.خیلی دوسش دارم اونم منو دوس داره .میدونم که قصدی نداشته فقط ناراحتم از این موضوع.لطفا کمکم کنین که ادامه بدمو ببخشمش یا اینکه قیدشو بزنم.لطفا صریح کمک کنین
خسته نباشید.من ۲۴ سالمه بایه دختر تو دانشگا آشنا شدم بعد خواستیم باهم دوس باشیم بعد ازدواج کنیم.که یکم طول کشید ۳ سال تقزیبااین رابطمون چون من هنوز خدمتم تموم نشده بود چنبارم رفتم خونشون ولی گفتن شرایط بهتر بشه بعد.چن روز پیش فهمیدم الان فهمیدم ۶ سال پیش با یکی دوس بوده چن روز پیشم با پسره چت کردن وتازه پیداش شده .ولی خودش میگه اشتباه کردم قصدی نداشتم میگه من بات خوشبختم .من موندم الان این رابطمونو تموم کنم یا چیزه دیگه
با چنین تصورات و شرایطی که شما دارید رابطه تمام شده است … تا شرایط ازدواج رو نداشته باشید نمتونید در موردش نظری بدید … پس بهتره در این خصوص واقع بینانه برخورد کنید
سلام
من یک دختر ۲۳ ساله ک یک سال و نه ماهه ک با پسری اشنا هستم واشنایی برا ازدواج بود
۴ماهه اول ارتباط من رفتار خوبی نداشتم زیاد عصبی میشدم و اصن در حد یک دختر رفتار نکردم .. الان ک فکر میکنم با خودم میگم اون موقه من تسخیر شیطان بودم .
ایشون بخاطر اون اخلاق و رفتار من دیگه قولی ب من نداد چندین بارم هردو تصمیم ب جدایی گرفتم که نشد .
و حالا ک یک سال و ۵ ماه از اون ماجراها میگذره ما باهمیم اما اون میخاد بره ازدواج کنه ..
من خیلی دوس دارم ایشون نطرش نسبت ب من تغییر کنه ایمان پیدا کنه تغییرکردم اما بهم گفت خسته شده و میخاد تشکیل زندگی بده
این منو میرنجونه من دلم میخاد با من ازدواج کنه
باور کنید حرفام از سر وابستگی یا هوس یا بی شوهری نیست .
اما اون ب من اطمینان خاطر رو نداره ک میخاد بره
من چکار کنم؟ نمیتونم ببینم میره و با کسی دیگه تکمیل میشه.
میشه من کاری کنم محبتش برگرده ؟
میشه بیاد سمتم؟
کاش خدا کمکم کنه
از ایشون بطور قاطع و صریح بخوایت که به شما نظر بده … اگر نظرش با شما همراه باشه جواب مثبت خواهد داد و گرنه رابطه کات شده است و دلیلی برای ادامه دادن نیست
سلام.خسته نباشید من قصدازدواج باکسی رودارم که عاشقمه ازلحا ظ مالی واخلاقی هیچ مشکلی باهاش ندارم.وقتی تلفنی میحرفیم خیلی عاشقم اما حضوری ازلحاظ ظاهری یکم سرد میشم امانمیزارم حس کنه
ازلحاظ چهره وتیپپ ازمن خیلی پایینتره …بنظرتون ایامیتونم بااین مشکل کناربیام وعادت کنم یابمرور زمان بدترمیشه
خیلی دوستش دارم.
پس مشکل خودتون رو باید با خودتون حل کنید … و ببینید چهره و قیافه چقدر برای شما مهمه ؟
هر چند قدم اول در ازدواج به دل هم نشستنه … و اگر چنین اتفاقی نیفتاده بهتره خیلی محترمانه از رابطه بیرون بیایت … تا بیشتر از این وابستگی به وجود نیومده
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲
سلام.دختری هستم۲۳ساله باپسری هم سن خودم۲سال پیش سرکار آشنا شدم پسر کاری و مودب و چشم پاکی بود هز همون اول ولی خیلی زورگو و دیکتاتوره.خانوادهامونم تقریبا درجریان علاقه مابهم قرار گرفتن.اوایل ازگیر دادناش ک چرا اینقدبیرون موندی چرا نرسیدی خونه چرا دیر به پیامک هام جواب میدی ناراحت نمیشدم ولی الان دیگه برام غیرقابل تحمله ک خودش هروخ دلش خاست میره استخر فوتبال باپسرای فامیل خرید یاتومهمونی دیر ب دیر بهم پیام میزنه ولی من حق ندارم تحت هیچ شرایطی بهش دیرجواب بدم یا نیم ساعت دیر برسم خونه یا بادوستام سینما برم و ۱-۲ساعت بهش زنگ و پیام نزنم کلا دوست داره تحت هرشرایطی منو۱۰۰%تحت کنترل داشته باشه حتی حق انتخاب لباسموخیلی خیلی محدود کرده تو تایم خوابم دخالت میکنه تو انتخاب غذااولویتو خودش میدونه اگه اون بیخبر از من ی جایی بره هیچ مشکلی نیست ولی اگه من بیخبربرم خونه خواهرم جنجال ب پامیکنه یااگه تو دانشگاه یکی از هم کلاسی های اقا حتی جواب سلامشو میدادم کلی اخم و تخم میکرد هرروز ک کلاس داشتم پیام میداد ک جواب سلام اقایونو ک ندادی امروز؟ و خیلی محدودیت های دیگه خیلی میترسم ک باهاش برم زیر ی سقف بعضی وقتا میخوام بیخیال شم و تمومش کنم.چون عقد نکردیم میخام دقیق تصمیم بگیرم البته کناراخلاقای بدشاخلاق خوبم داره مثلا ازنظرمالی همه جوره تواین۲سال منوتامین کرده بااینکه خودم شاغلم ولی تماما هزینمو تقبل کرده با درس خوندنم اصلامشکلی نداره همیشه ابراز احساس و علاقه میکنه بهم پیش بقیه خیلی محترمانه باهام رفتار نیکنه ولی اون گیر دادناش دیگه منو ب ستو آورده نمیدونم بیخیالش بشم یا بمونمو ازدواج کنم باهاش
مسلما” رفتاری که امروز میبینید در اینده هم تکرار خواهد شد .. پس لازمه در این مورد خوب فکر کنید …
و همه چی به نظر شما بستگی داره …. پس درست انتخاب کنید
سلام ؛خواهش میکنم تا آخر بخونین و جواب بدین.به خدا توکل میکنم و از شما راهنمایی می خوام. تولد:۱۳۷۵/۸/۲۶ سن:۲۰ فرزند اول خونه سن پدر:۵۰سن مادر:۳۶ تحصیلات مادر :سوم راهنمایی تحصیلات پدر:اول ابتدایی،خودم:دیپلم تجربی شغل پدر:ساخت و ساز،شغل مادر:خانه دار.مامانم ۱۴سالش بود که من به دنیا اومدم.جنسیتم دختر بود و مادر پدر ناراضی،با کتک پدر مادر بزرگ شدم پارسال کنکور دادم و بیوتکنولوژی قبول شدم از شهر خودم تبریز بابان اجازه نداد برم به بهونه ی اینکه پزشکی می خوام،پشت کنکور بمون،به زور موندم.من دوران تحصیلات ساعت ۱۲از مدرسه میومدم خونه تو اتاق ناهار می خوردم می خوابیدم تاساعت ۷عصر،خونمون وحشی خونه بود و مجبور میشدم شبا ساعت ۳پاشم درس بخونم خدا شاهده رشتم سخت بود تو یه مدرسه ی ضعیف بدون معلم و راهنما.با گریه و استرس دبیرستان رو تموم کردم من بین ۴دیواری با شکنجه بزرگ شدم،مدرسه برا من عینه بهشت بود،صب ساعت ۶به خودم میرسیدم و با خوشحالی مدرسه میرفتم۱۲سالم که بود برای فرار از خونواده فکر ازدواج زد به سرم و من دیوانه وار عاشق مردی شدم ،بابا فهمید،به جای اینکه دس از سر خشونت کتک برداره زندگی بدتر شد،شکنجه بی مهری کار خود رو کرد ، و من کلاس سوم راهنمایی تا پیش دانشگاهی همجنس گرایی گردم،احساس خوبی می داد ومن فضای خالی زندگیم رو پر می کردم،به من علاقه داشتن و کتک نمی زدن،تو حیاط قدم می زدیم،دور هم جمع بودیم،می خندیدیم،ورزش می کردیم، من خیلی خیلی عاشق دختره بودم خیلی، در این میان ۸سال خود ارضائی کردم ولی نمیدونستم سکس چیه،فقط لذت می بردم ازین کار،پیش دانشگاهی برا اولین بار به یه آموزشگاه رفتم که به خونه خیلی نزدیک بود البته با ماشین پیکان بابا می رفتم وتا داخل کلاس همراهی میکرد،گریم میگیره الان که دارم اینارو مینویسم،این بار عاشق یه مرد مهربون استاد شدم.وضعیتم خیلی بده خیلی. من از نظر عاطفی نیاز دارم، به درس علاقه شدید دارم،تشنه ی محبت خونوادم،فشار و غصه ی درس و پدر مریضم کرده، مشکل بینایی دارم شماره چشام ۷روزبه روز بدتر میشه،روانپزشک رفتم گفت افسرده ای دارو افسردگی مصرف میکنم،اختلال هورمونی پیدا کردم و از استرس تعادل هورمنا به هم خورده هیروتیسم دارم ،فشار خون و بیماری قلبی دارمتا ایت سنم تعطیلات عید تابستون جایی نبرده،تنها جایی که میره یه ده دور افتادس خونه ی پسر داییش،آرزوی شب یلدا هیئت رفتن عاشورا تاسوعا تو دلم مونده ، سر سفره دور هم بودن رو تجربه نکردم،خدا ازشون نگذره،ایشالا اون انگشتایی که کتکم زده درد بی درمون بگیره.یه مرد پولدار خسیسه که صب تا شب جلو ماهواره زندگیش شده فیلم کتک کاری کردن زن وبچه ، وقتی گوشت میبینم دلم آب میره انقد خسیسه.بد دهن، به خدا معتقد نیست و مشروب خور.نمازوروزه جایی تو خونه نداره.از درد کتک چند بار خودم رو ول کردم وسط ساختمون وداد زدماز اول هم بچه پسر می خواد و می خواست، به خاطر بچه پسر ۲تا دختر ۴ماهه کورتاژ کرد، قاتل،وحشی،سادیسم گرفته،الان که ۲۰سالمه و دیگه باید خجالت بکشه از بچه دار شدن و آماده ی خواستگار اومدن و نوه باشه میره کاشت جنین و…میکنه اینا همش بهانس که زندگی رو برا ما تلخ کنه.با این مسئله مخالفت کردم و جاتوون خالی آی کتک خوردم والا به این امید بزرگ شدم که تو سن قانونی دیگه دس از سرم ور دارن نمی دونستم قراره بچه ی مامانو بزرگ کنم.فک و فامیل هم که چه عرض کنم اونا هم از یه طرف دیوونم می کنن.نزار این جور اون جور کنه مگس نر تو اتاقش نباشه حامله میشه عوامن عوااااااااااامالان هم انداختنم طبقه پایین خونه که نَ آب داره نَ … عفونتم کردم.پنهونی به خودم میرسم عکس میندازم که شاید یکی دیدو پسند کرد ماجرای سیندرلا بشه ولی نمیشه که نمیشهخیلی اعتقاد دارم و با پسری رابطه نداشتم اما از دور عاشق شدم.الان هم می خوام برم دانشگاه ولی نمی زارن چطوری ازراه قانون اقدام کنم؟لطفا تو این سایت جواب بدین ایمیل مال دوستم هست. توروخدا بگین چه طوری میتونم از شر این خونه خلاص شم؟
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸
با سلام وخسته نباشید…..
من دخترشادو ساده ای بودم تا اینکه در بهبوهه نوجوانی و در سن بلوغ خانواده ام دچار مشکلات مالی و ورشکستگی پدرم شدند
من فرزند اول بودم و همیشه درجریان همه جزییات بودم ، فامیل تردمون کردن ومشکلات زیادی رو مجبور شدیم تحمل کنیم اما پای هم وایسادیم و نذاشتیم خانوادمون از هم بپاشه ….حتی همه وسایلمونو طلبکارا بردن…خیلی سخت بود خیلی…گذشت
حالا ۱۵ سال از اون روزها میگذره و شکرخدا تقریبا همه چیز به حال عادی برگشته
منم ۲ ساله که ازدواج کردم( وجود شوهرم رو تو زندگیمو یه معجزه میدونم) خیلی دوستش دارم و دوست دارم براش بهترین زن دنیا باشم،اما دیگه اون آدم سابق نیستم…گذشته منو نابود کرده و در خودش بلعیده همیشه احساس میکنم یه چیزی رو توگذشته جا گذاشتم ،آرامشم رو…
همیشه مثل یه کابوس همه چیز برام تکرار میشه…خودبخود تلخ میشم، بهانه گیر میشم…بخدادست خودم نیست،شوهرم هر چی باهام حرف میزنه و سربه سرم میذاره که بخندونتم سریه چیزی دعوادرست میکنم و شروع میکنم به مشاجره…اونم از اون آدماست که وقتی دعوامیشه باید دربرابرش سکوت کرد تا آروم بشه وگرنه اوضاع خیلی خراب میشه و ممکنه دست به پرخاشگری بزنه…چندین بار مشاجراتمون به بزرگترا هم راه پیدا کرده و آبروی خودمونو بااین مشاجرات بچه گانه پیش همه بردیم…شوهرم بدون اینکه من بدونم چندبار به خانوادم گفته که باهاش حرف بزنید تا این رفتاراشو کنار بذاره باهم خیلی خوبیم یدفه تلخ میشه…
بخدا دست خودم نیست،چندبار بهش گفتم منو پیش یه روانشناس ببر اما از اینجورجاها خوشش نمیاد و قبول نمیکنه که من به مشاوره نیاز دارم میگه چیزیت نیست فقط این رفتاراتو بذار کنار…گذشته تلخم باعث شده آیندمم خراب بشه
یدفه انگار یه غم بزرگی رو دلم میشینه و دلم میخواد از ته دل گریه کنم.انگار همین حالا یه اتفاق خیلی بد افتاده و استرس بهم دست میده،میدونم یا افسرده ام یا ….
ولی واسه خودم هیچ کاری نمیتونم بکنم،دوست ندارم شوهرمواز دست بدم…اون تنها دلیل زندگیمه
خیلی خرده گیر شدم بخصوص وقتی رفتار بدی از خانواده شوهرم میبینم بعدش حتما با شوهرم یه دعوا دارم
دوتامون از این وضع خسته شدیم…دوست دارم به زندگی برگردم
دوست دارم یه زندگی آروم واسه خودم و شوهرم بسازم،تو رو خدا کمکم کنید…
متاسفانه این مشکل ما ادماست که قدر خوشی های امروز رو نمیدونیم ولی به جاش تلخی گذشته رو دوست داریم در ذهنمون تکرار کنیم …
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۸۸۴۷۲۸۶۴
سلام.
من دختری ۲۶ ساله هستم ..پسری به خواستگاریه من امده(از فامیل )که از هرلحاظ مورد تایید من وخانواده هست..و تفاهم زیادی هم داریم..و تحقیقات زیادی هم انجام شده و هیچ مشکلی نداشته…ولی در جلسه اولی ک باهم بیرون رفتیم…ب خانوم هایی ک کنارمون رد میشدن نگاه میکرد..و من این موضوع رو بهش گفتم ..واون گفت که من اصلا حواسم جای دیگه است و بی منظور نگاه کردم…ولی من رو این موضوع حساس شدم..میشه منو راهنمایی کنید
شما میتونید در دوران نامزدی به اندازه ۹ ماه تا یک سال خوب از ایشون شناخت پیدا کنید و گرنه با صرف یک بار نگاه کردن نمیتونید قضاوتش کنید
چون اکثریت مردان چنین کاری رو انجام میدن و انجام چنین کاری نشانه خیانت نیست
سلام.من با اقایی اشنا شدم که نسبت به شهرودیارش اشناییت دارم.بعدازیک ماه درخواست خواستگاری کرد .مشتاقانه مصره درانتخابش .درضمن بگم سابقه زندان داره به جرم مواد مخدر که میگه همه میدونن مال من نبود ویک ازمسافران توماشینم انداخت وتوایست وبازرسی قبول نکرد مال اونه ومنم نتونستم ثابت کنم وهردو زندانی شدیم به مدت هفت سال.میگه ۹سال پیش ترک کرده والان گاهی سیگار ولی میکشه .اعتیادش که بایک ازمایش که هنوزهست یانه مشخص میشه ومیگه بخاطرتوهرکاری میکنم میتونی امتحانم کنی بهت ثابت میکنم .ازنظراصالت ووضعیت مالی کاملا خوب هست وتوکارساخت وسازه.ظاهرش ازمن پایینتره شاید بخاطراعتیاد وزندانه که داشته
ودور رفاقت وبقول خودش غرورایناخط کشیده .ازاخلاقش بگم اطرافیانش تاییدکردن فوق العاده پسر مهربون وبامعرفتیه
میخوام بدونم بنظرتون این ازدواج صلاحمه.البته بگم دلیلم برای ازدواج باهاش مهربونی ودرک بالا وضعیت میلیاردی شون هست.من دارای خانواده ارام وخوب وبدون هیچ سابقه تواطرافیانم هستم.
خب اگر نظر خانواده و خودتون مثبت باشه میتونید با یک مشاوره حضوری شروع کنید … و در دوره نامزدی که باید بین ۹ ماه تا یک سال هست کاملا از اخلاق و قول هایی که داده شناخت پیدا کنید و با شناخت کامل ایشون رو انتخاب کنید … اگر بتونید از این طریق وارد بشید جایی برای نگرانی وجود نخواهد داشت
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲
باسلام من قبل ازدواج باهمسرم آشنابودم وچون اولین شخصی بودکه واردزندگیم شده بود ازهمون ابتدادوسشون داشتم ولی متعصفانه ایشون چون چندسال قبل من باکسه دیگه ای دوست بودن وایشونو دوست داشتن وبه هردلیلی ازهم جداشدن ولی همچنان دوسشون داشتن علاقه زیادی به من نداشتن وازاین موضوعم خودشونم زجر میکشیدن وبه هیچ عنوان حاضر به ناراحت کردن منم نبودن ومن برایه این که ازایشون دل بکنم احتیاج به زمان داشتم تابتونم ازش جداشم که این زمان باعث شد ایشون علاقه شدیدی به من پیداکنن که حتی دوریمم تحمل نمیکردن وبعد از یه مدت ماازدواج کردیم اونم وقتی که اطمینان پیداکردم که ایشون به من علاقه دارن الان زندگیه خیلی خوبی دارم فقط تنها مشکلم اینه که من میدونم این شخص فامیله وهنوز مجرد فقط نمیدونم کیه به این دلیل به هر مجردی توفامیلشون میرسم حس بدی نسبت بهش دارم که آیا اینه واین موضوع فکرموخیلی مشغول کرده ومن نمیدونم که اگه از همسرم بپرسم که این شخص کیه که فقط نسبت به اون یه نفر حساس باشم کار درستیه یانه چون همسر من کمی حساس هستن میترسم ناراحت بشن که من هنوز به اون موضوع فکر میکنم درحالی که اون همه چیرو فراموش کرده وبه طرف من اومده لطفا کمکم کنید که آیا بپرسم از ایشون یانه اگه نه پس چیکار کنم تابه آرامش برسم و خوشبختی که دارم و واسه خودم خراب کنم ممنون ببخشیدکه طولانی شد
کمی نیاز به فکر کردن دارید تا بدونید چه چیزی رو بدست میارید و از دست خواهید داد … همسرتون رو با محبت به سمت خودتون جذب کنید … مردان تشنه محبت هستند و خیلی ساده باید بگیم ذهنتون رو با چنین افکاری دچار شک و وسواس نکنید چون زندگی رو فقط برای خودتون سخت خواهید کرد
شک به همسر عشق را میکشد
وقتی آدمها همدیگر را دوست دارند، به هم عشق میورزند و به هم اعتماد دارند اما از لحظهای که شک به همسر و عدم اعتماد و کنترل در رابطهای به وجود میآید ذره ذره عشق بین زوجین رو به زوال میرود و دو طرف از هم دور میشوند. البته اگر هر دو طرف دست از شک و کنترل هم بردارند دوباره میتوانند باز به هم نزدیک شوند چون هیچگاه عشق با نیتهای منفی، عدماعتماد و سوءظن نمیتواند در یک جا جمع شود.
صورت مسئله را پاک نکنید
متاسفانه ترس و نگرانی را در مکالمات اکثر آدمها میبینیم. این روزها وقتی با آدمها حرف میزنیم میبینیم که ترس و نگرانی پشت اکثر حرفها و رفتارهای آنها وجود دارد، در حقیقت از یک چیزی نگران هستند! حال اگر این نگرانیها وارد زندگی مشترک شود، مثلاً یکی از زوجین با خود مدام فکر کند وقتی همسرش از او دور است «مبادا با کس دیگری حرف بزند!»، «مبادا از کس دیگری خوشش بیاید!» و…این مباداها که خود شخص آنها را در ذهنش میسازد همه تبدیل به نگرانیهای جدیدی در زندگی میشوند و فرد برای اینکه از آنها خلاص شود شروع میکند به کنترل کردن طرف مقابل. با این رفتارها فرد میخواهد صورت مسئله را در بیرون پاک کند، و به سراغ حل مسئله در درون خودش نمیرود. در واقع افرادی که سوءظنهای زیادی دارند ، شک به همسر دارند و یا کنترل گر هستند در بیرون نباید به دنبال چاره باشند بلکه باید در درون خودشان به دنبال راه حل بگردند.
آنها به خودشان شک دارند
در همه ما یک حس مالکیت وجود دارد، در واقع آدمها نسبت به هرچیزی که دوست دارند نوعی احساس مالکیت دارند و این حس ناشی از یک ترس درونی است، ترس از دست دادن. در حقیقت پشت رفتارهای کنترلگر و سوءظنآمیز ، ترس از دستدادن وجود دارد. این افراد انگار در وجودشان چیزی را کم دارند و جای چیزی برایشان خالی است و میخواهند به نوعی این جای خالی را پر کنند. در حقیقت رفتارهای شکاکانه و سوءظن آمیز آنها نسبت به بیرون و آدم مقابلشان نیست بلکه این شک نسبت به خودشان است و به نوعی طرف مقابل و اتفاقات مختلف آینهای است برای آنها تا خودشان را ببینند.
وقتی من نسبت به خودم شک داشته باشم یعنی به توانایی ها و دوست داشتنی بودن خودم شک دارم و شک دارم که آنقدر خوب باشم که طرف مقابل حاضر شود با من بماند. ولی اگر من اطمینان داشته باشم که آنقدر خوبم که طرف مقابل با من می ماند دیگر نیازی ندارم با رفتارهای کنترل گر ، طرف مقابل را مجبور کنم که با من بماند. یعنی دارای خود باوری و اعتماد به نفس کافی هستم و باور دارم طرف مقابل به خاطر من در این رابطه می ماند. ولی کسانی که به خودشان و تواناییها یشان شک دارند، لاجرم فرافکنی کرده و دچار شک به همسر می شوند. چون فکر می کنند آنقدرها خواستنی نیستند که طرف مقابل به این رابطه وفادار بماند!
حریم خصوصی کجاست؟
هر آدمی یکسری حریم و حدودی دارد که دوست ندارد کسی وارد آن شود. این حریم یک چیز کاملاً نانوشته است که برای هر کسی مهم است اما گاهی بعضی افراد آن حریم را حفظ نمیکنند و وارد حریم شما میشوند. مسلماً این مورد شما را ناراحت میکند و اگر به طرف مقابل تذکر ندهید روز به روز از او دورتر میشوید. اگر زن و شوهر هم این حریم را رعایت نکنند ممکن است روز به روز از هم دورتر شوند. حریمهای شخصی بسیار مهم است. در زندگی هر کدام از ما بخشهایی وجود دارد که فقط برای خودمان است و اصلاً دلیلی ندارد فرد دیگری را وارد این حریمها کنیم. این حریم شخصی برای افراد مختلف متفاوت است، ممکن است یک فردی ایمیلها و تلفن هایش در حریم شخصی اش باشند و ممکن است برای فرد دیگر مثلا ایمیل هایش در حریم شخصی اش نباشند. به مرور میتوان حریم شخصی آدمها را فهمید.
به قول جبران خلیل جبران در کنار هم بایستید اما نه بسیار نزدیک.
وقتی خودتان مقصر هستید
اگر از همان ابتدای زندگی زناشویی شروع به کنترل همسرتان بکنید از ترس اینکه مبادا او روزی نسبت به شما غیر متعهد شود، در واقع ناخودآگاه او را به سمت غیرمتعهد شدن سوق میدهید، یعنی آنقدر کنترل هایتان همسرتان را از شما دور میکند که ممکن است به سمت غیرمتعهد شدن هم برود. اگر همیشه ترس از دست دادن همسرتان را دارید یا شک به همسر دارید، دو راه بیشتر ندارید یکی اینکه از همان ابتدا و در دوران آشنایی آنقدر او را خوب بشناسید تا با توجه به شخصیت او این ترس و شک به همسر برطرف شود و راه دوم اینکه، آنقدر در رابطه و زندگی زناشویی خود عشق و محبت بگذارید که همسرتان نتواند به فرد دیگری فکر کند و کاملا در زندگی با شما سیراب شود.
روش برخورد با شک به همسر
گاهی پیش میآید که دچار شک به همسر شوید و دارای دلایلی هستید که شکتان درست است در این حالت باید با توجه به موضوع و آدم مقابلتان راه حل مناسبی را پیدا کنید. اول از همه باید شروع به جمعآوری اطلاعات کنیم، مثلاً اگر کسی به ما زنگ زده و از عدم تعهد شوهرمان خبر داده است نباید حرف او را حجت بدانیم بلکه خودمان باید شروع به تحقیق کنیم. مثلاً شاید با یک یا ۲ بار چک کردن طرف مقابل (بدون اینکه خودش متوجه شود) از حقیقت ماجرا با خبر بشویم و در نهایت با روشن شدن ماجرا، موضوع را با همسرمان مطرح کنیم و از او توضیح بخواهیم و ۲ نفری مشکل را حل کنیم و اگر نشد با بزرگتر یا مشاوری موضوع را مطرح کنیم . اما اگر مطمئن شدید که شک شما اشتباه است باید روی خودتان کار کنید تا کاملا موضوع را فراموش کنید.
سه قدم مهم در رفع شک به همسر
اگر دچار شک به همسر هستید و بعد از مدتی فهمیدید شک شما اشتباه بوده است، اگر همسرتان متوجه شک شما نشده باشد باید روی خودتان کار کنید تا کاملاً شک را فراموش کنید و تنها چیزی که میتواند شکها و نا آرامیهای بین دو زوج را از بین ببرد، محبت کردن بیقید و شرط به یکدیگر است. چون در این صورت رابطه دلپذیر میشود و در نتیجه دوباره اعتماد و آرامش به زندگی باز میگردد. اما اگر همسر شما متوجه شک شما شده باشد، باید اول به اشتباه خود اعتراف کنید و از او معذرت خواهی کنید، بعد به نوعی با رفتارهایتان نشان دهید که کاملا به او اعتماد دارید، یعنی مثلاً کمتر سؤال کنید و… قدم سوم در رفع شک به همسر این است: بدون قید و شرط به او محبت کنید و عشق بورزید.
وقتی شک به همسر تبدیل به بیماری میشود
بعضی اوقات فرد آنقدر شک به همسر دارد که میتوان او را بیمار دانست. برای تشخیص بیماری اول از همه باید دید که آیا او همیشه و در تمام مراحل زندگی اش دچار شک بوده است؟ دوم اینکه شدت شک زیاد است یعنی فرد در هر مسئله کوچک و بزرگی بهشدت و بدون دلیل شکاک است و این شک ها هم خودش را آزار میدهد و هم اطرافیانش را. یعنی زندگی فرد تحتتاثیر قرار گرفته است و تمام زندگیاش تبدیل به بحث و جنجال شده است ولی آدم نرمال فقط گاهی و به ندرت در امور اطرافش شک میکند. اگر همسر شما نیز جزو این گروه است باید از او بخواهید که برای حل مشکل به متخصص مراجعه کنیم یا با متخصصین صدای سلامت تماس بگیریم (هیچگاه به او نگویید خودش تنهایی باید پیش متخصص برود چون حتماً جبهه خواهد گرفت) یعنی باید همگام با هم مشکل را حل کنید.
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲
بنظرمن نپرسید وبرعکس سعی کنید حساس نباشید این حساسیت ها ذهنتون وبعد زندگیتون روتحت تاثیر قرار میده
فکرنکنید اگه اونو بشناسید بهتره .برعکس به عکس العمل هردوحتی بی منظور شک میکنید
من هم توزندگیم نخواستم بدونم.موفق باشید
با سلام مت دختری هسام بیستو دو ساله خواستگارای زیادی داشتم و رد کرزم حااا ب هر دلیلی ک با نعیارلمـنمیخوندن.من چهار ساام بود ک پدرچ مادوم جدا شدن الان ده سالی هست ک با پدرو و زن بابا و خواهرم ک ار مادر یکی نیستیم زندگی میکنم.خیلی زن خوبی هست و واقها خونولاده ی عالی داشتم و دارم.اما هر وقت خواستگار جدیدی میخواد واسم بیاد تمام فکرم درگیر این میشه کخ چطور مطرحش کنم.جدیدا ی خانواده ی خوب و پسری ک با ش ایطی ک من میخوام قراره بیان.من موندم کی و چطوری این موضوعو بهشون بگمـ میشع راهنماییم کنین؟
با سلام شما با اون خانم زندگی می کنید دوستش دارید و از کودکی ایشون با شما هستند .اصلا نیازی به مطرح کردن نیست چون نه پدر شما خطایی مرتکب شده اگر ازدواج مجدد داشته و نه شما به خاطر این مساله محکوم به شکست در زندگی اینده هستید قطعا هر فردی برای ازدواج اقدام کند قبلا تحقیق کرده است و با شرایط اشنا هست بهتره جلساتی باشد شناخت پیدا کنید ملاک هاتون رو ارزیابی کنید و اگر پرسیدند شما با صداقت مطرح کنید اگر نه الزامی نیست حتی اگر بعدا مطرح شد بفرمایید که تصور کردید که درجریان هستند .به هر حال این مساله ای نیست که شما نگران باشید به هر دلیلی دو نفر نتوانستند کنار هم باشند و این مشکلی ایجاد نخواهد کرد .مهم انتخاب درست و خوشبختی شماست پس از همین ابتدا اضطراب نداشته باشید و با ارامش روند را مدیریت کنید .موفق باشید
سلام. دختری ۲۳ ساله هستم. مدرس و مترجم زبان انگلیسی . مهندس . بهمن ماه پارسال یکی از شاگردام که پسر خوبی هم هست از من خواستگاری کرد و من هنوز جوابی ندادم بهشون . من به دلیل اینکه در امدم زیاد بشه خواستم وام بگیرم و مغازه پلاسکو راه بندازم . ایشون هم تصمیم داشتن مغازه عطر فروشی بزنن با اینکه هر دو کارمند هستیم اما برای افزایش درامدمون هرکدوم این تصمییم رو گرفتیم. الان میخوام خودم مغازه نگیرم چون هزینش بالاس . ایشون میخوان عطر فروشی رو بزنن و به من میگن که شما بیا شریک من شو. به نظر شما کار درستیه ؟ بعدا در زندگی و روابطمون تاثیر نمیذاره؟ اگه شیک شم چطوری باید حد کارم و شراکتم رو مشخص کنم باشون؟
شما در حال حاضر نمیدونید در اینده چی پیش میاد ! شاید شرایط ازدواج شما با ایشون مهیا نشد پس مشکلاتی پیدا خواهید کرد … به همین خاطر بهتره تا ثبات موقعیت خودتون و ایشون تا زندگی مشترک فکر شراکت با فردی رو که هیچ شناختی ازش ندارید رو فراموش کنید
سلام لطفا اگه میشه منو راهنمایی بکنین ما نزدیک چهار ساله نامزد هستیم نسبتمون پسر عمو دختر عمو هستش
من خانممو دوست دارم و وابستگی عاطفی زیادی بهش دارم و از نظر تناسب بدن من کمی کوتاهتر از نامزدم هستم
واینکه نامزدم از اوایل چندبار از ازدواجش با من پشیمان شده و الانم مدتی هست که با هم قهر هستیم رفتارش نشون میده که از من خوشش نمیاد لطفا منو راهنمایی کنید من چیکار کنم نمیخوام به اجبار خانوادش با من زندگی بکنه
خیلی ممنون میشم مشاوره بدین
بهترین توصیه اینه که بدون وابستگی عاطفی و بسیار صریح با ایشون صحبت کنید چون اگر به شما علاقه ای نداشته باشه نمیتونید از ازدواج و ارامشش بهره ای ببرید
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
دفتر سعادت آباد:
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲ خط ویژه
سلام. ببخشین من باخانومم مشکل دارم خواستم کمکم کنین.ممنون میشم
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵
عذر میخام نمیتونم بخاطریه سری مشکلات تلفنی تماس بگیرم.میشه بیشترراهنماییم کنید من نمیدونم چیکارکنم.خودم شخصااقایی که سه سال باهاش دوست بودم بهش علاقه دارم میپسندم ولی فک میکنم چون فهمیده من بااقای دیگه تلفنی صحبت کردم اعتمادشوبهم ازدست داده.خواهش میکنم راهنماییم کنیددوس ندارم ازدستش بدم چجوری اعتمادشو جلب کنم زمانی هم نمونده