مشاور ازدواج آنلاین:خاطرات زندگی
مطمئنا فقط بشر نیست که تمایلی عجیب و مهارنشدنی به از آن خودسازی دارد. کلاغها هم همین کار را میکنند. هر چیزی که از منظر آنها درخشنده به نظر برسد، یکجا جمع میکنند و لذتش را میبرند. راکونها هم متاسفانه دست کجی دارند و ممکن است تمام وسایل شما را ببرند جایی پنهان کنند که عقل جن هم بهش نرسد. سگها هم اقلکم میتوانند یک زیرانداز یا همچون چیزی را از آن خود کنند تا موقع استراحتکردن رویش ولو شوند. مابقی حیوانات و موجودات هم اگر علاقهای به جمعآوری چیزی نداشته باشند، حداقل قلمرویی را از آن خود میکنند و از ورود هرگونه غریبه به آن جلوگیری میکنند. حتی درختها ناگزیر یا شاید غریزی (آنها هم غریزه دارند؟!) در تلاشی بیپایان سعی میکنند نور بیشتری از آن خود کنند. این موضوع در جنگل کاملا برایتان جا میافتد. آنها سعی میکنند هر یک سهم بیشتری از نور خورشید داشته باشند و در این مسابقه هولناک، هر گیاه لاجونی را که آن پایینها باشد و نتواند به اندازه یک درخت بزرگ رشد کند، نابود میکنند. بنابراین انگار اصلا ما آمدهایم تا در یک تورنمنت بیپایان کره زمین را تصاحب کنیم، تمام شود، برود پی کارش.
حالا در این میان تصویر همواره از اهمیت ویژهای برخوردار بوده، چرا که احتمالا جناب بشر نمیتوانسته مثلا یک گله فیل آفریقایی یا یک غروب بهاری یا لحظهای که کسی وسط خیابان تیر میخورد یا مردی را که از طبقه چند دهم به پایین سقوط میکند، از آن خود کند. منظور امر واقع است. آن واقعیت هرگز تصاحب نمیشود. پس باید فکری میکرد. باید بازنمایی آن را ثبت میکرد؛ تصویرش را. پس برای اینکه بدانیم این جعبههای کوچک و پرکاربرد چقدر در زندگی امروزه به کار میآیند، برویم بقیه ماجرا را در خود این مقاله بخوانیم.
چرا دوربین آنقدر مهم است که بگوییم اگر نبود، چه میشد؟
دوربین بهترین، مهمترین، خطرناکترین، افیونیترین، جذابترین، مسمومترین، اعتیادآورترین، خبیثانهترین و مفیدترین اختراع بشر است. یکی از کمنظیرترین ویژگیهای آن هم دقیقا همین نکته است که دقیقا اختراع بشر است، نه یک شخص خاص که قابل ذکر باشد. برق نیست که بگوییم ادیسون و هواپیما نیست که بگوییم برادران رایت. البته هر دو این نمونهها هم با آزمون و خطاهای بیشماری در طول تاریخ حرکت کردند تا در نهایت یک نفر توانست آرزوی مابقی دانشمندان و مخترعان را برآورده کند.
والا در همین دو نمونه هم نمیتوان تسلا را نادیده گرفت یا داوینچی و اتودهای ماشین پرندهاش را و هزاران انسان آرزومند دیگری که بدبختانه هرگز آنقدر مشهور نشدند که جایی اسمشان را بنویسند. اختراع دوربین وسوسهای بود نا به کار که طی قرنها در ذهن بشر وول خورد تا بالاخره به شکل امروزی درآمد. یک فیلسوف چینی به نام «مو تی» در قرن پنجم قبل از میلاد کاربرد پینهول را در گوشهای از یادداشتهایش نوشت. ارسطو اشاراتی کرد به شیوه شکلگیری تصویر در یک محفظه تاریک که بعدها نام اتاق تاریک را برایش در نظر گرفتند و همان بدنه اصلی دوربین را تشکیل میدهد.
فیلسوف انگلیسی به نام راجر بیکن، ریاضیدان و منجمی به نام کپلر، رابرت بویل و بسیاری نامهای دیر این وسوسه بزرگ را در سر پروراندند تا بالاخره به ما رسید و جزئی از دغدغههای روزمرهمان شد. دوربین تمام آرزوی بشر برای ثبت لحظات را به واقعیت نزدیک کرد و بشری که نمیتوانست یک واقعیت عظیم را تنها در سر داشته باشد تا شاید روزی در قالب کلمات برای کسی تعریفش کند یا بنویسد یا شمایی غیردقیق و مصنوعی از آن را روی یک بوم نقاشی داشته باشد، بالاخره توانست وسیلهای در اختیار داشته باشد که با برداشتن کاور لنزش برای مدت زمانی مشخص، یا بعدها با فشاردادن دکلانشور در صدم ثانیه تصویری را یا قابی از یک تصویر را ثبت کند تا هم خودش راحتتر به آن رجوع کند و هم تجربه دیداری و حسیاش را با دیگران قسمت کند. دوربین تمام آن چیزی است که میتواند بشر مدرن را راضی نگه دارد. بشر پرتوقعی که نمیخواهد دیگر از واقعیت بهرهای داشته باشد و بازنمایی واقعیت را بیشتر میپسندد. برای خیلیها عکس کاخ کرملین یا برج ایفل، عکسی از پایگاه پرلهاربر در جنگ جهانی دوم یا حتی بازی ویدیوییاش، بااهمیتتر از حضور در آن موقعیت مینماید. هیچ فکر کردهاید، چرا روی گوشیهای تلفن همراهتان به جای دوربین، چاقوی جیبی یا حتی کلنگ نصب نکردند و به جایش یک دوربین گذاشتند؟
قسمت اول
قسمت اول همیشه کمی مثبت اندیش است. پس این بار هم از همان باب وارد میشویم. اگر دوربین و به ویژه دوربین عکاسی اختراع نمیشد، در درجه اول یکی از مدیومهای هنری مهم قرن بیستم شکل نمیگرفت. شاید این به خودی خود اهمیت ویژهای نداشته باشد، چرا که همین حالا هم ممکن است کسانی مدیومهایی را در ذهن خود آبستن باشند.
از آنجا که مختصات نوزاد جدیدی که در ذهن کسی نقش بسته بر دیگران روشن نیست، نمیتوان حسرت نبودنش را خورد. اما عکاسی درست در دورهای در قالب یک هنر پا به عرصه گذاشت که چهارچوبهای نقاشی با سرعت زیادی تنگ و تنگتر میشدند. شلنگاندازیهای بعد از امپرسیونیسم هر روز انسان را از امر واقع دورتر میکرد و نیاز دوبارهای به بازنمایی واقعیت احساس میشد. عکاسی دقیقا به همین منظور وارد صحنه شد تا نقاشی هم برود قلههای جدیدی را فتح کند و واقعیت و بازنمایی آن را بگذارد بر دوش مدویوم دیگری. از این روی اگر دوربین نبود، هنوز داشتیم با نقاشیهای واقعگرایانه «ولازکه» و «ون ایک» سر و کله میزدیم. نه نقاشی میتوانست با خیال راحت به انتزاع بپردازد و نه جایگزینی برای بازنمایی واقعیت پیدا میشد. فقر هنری در هنرهای تجسمی اولین پیامد نبود دوربین است؛ هم مستقیم و هم غیرمستقیم.(مشاوره ازدواج تست)
مورد دیگری که میتوان در قسمت اول به آن اشاره کرد، شکل نگرفتن رسانههای تصویری است که البته هم میتواند مفید فایده باشد و هم کسلکننده. رسانه امروز بدون تصویر یا به عبارت درستتری که مدنظر ماست، بدون دوربین فاقد وجهه است. آن جنایتی که از آن حرف میزنید، کو؟ کجا اتفاق افتاده؟ آن شخصی که با او مصاحبه کردهاید چه قیافهای دارد؟ اگر در هلند جشنواره گل برگزار شده، سندش را رو کنید؟ اگر در یونان مردم تظاهرات کردهاند، چرا عکسی یا فیلمی از آن موجود نیست؟ وجاهت یک رسانه را تصویرش حفظ میکند. برای همین است که گزارشهای تصویری یا کاوراستوریها همیشه جذابتر بوده و هستند. در عین حال یک ادعای رسانهای را باید بر اساس یک تصویر به اثبات رساند و تنها نوشتن یک گزارش، صداقت ژورنالیست را اثبات نمیکند. اما همین نکته سوی دیگری هم دارد و همان شعار قدیمی است که: «تلویزیون میگوید، پس حقیقت دارد.» این وجه ماجرا با توجه به پیشرفتهای حوزه تصویر میتواند هر دروغی را با تصویر به حقیقت محض نزدیک کند.
ژان بودریار را میشناسید؟ متفکر و اندیشمند معاصر که با استناد به چنین فرضی، جنگ ۱۰ روزه خلیج فارس را انکار کرد و گفت آنچیزی که به ما نشان دادند، تنها بمبی بود که از دودکشی پایین رفت و منفجر شد. چه کسی میتواند تضمین کند که این یک ترفند هالیوودی نبوده و جنگ واقعا اتفاق افتاده. فیلم «سگ را بجنبان» با بازی رابرت دنیرو را دیدهاید؟ همین موضوع آنجا هم اتفاق افتاد. یک تهیهکننده هالیوودی یک فیلم کوتاه به شکل گزارش تصویری مستند ساخت تا بگوید ایالات متحده با آلبانی در جنگ است.
دوربین در این ماجرا هم یک خیانتکار بزرگ است و هم یک بازوی کمکی بینظیر. اما خودمانیم، من یکی بیشتر به سمت دروغهای دوربین بیشتر گرایش دارم. شما چطور؟
قسمت دوم
قسمت دوم میخواهد دنیای بدون دوربین را بهتر از دنیای با دوربین فرض کند. اگر بنا باشد هر دو قسمتمان یکی باشد که دیگر نوشتن سندروم فایدهای نخواهد نداشت. آن چیزی که ممکن است این صفحه را به مرور جذاب کند، دقیقا همین نکته است. بود و نبود چیزها در دنیایی که آدمها ساختهاند همان قدر اهمیت دارد که فاقد اهمیت است. تارکوفسکی فقید در ایثار میگوید اگر فرض کنیم گناه هر آن چیز غیرضرور است، تمام تمدن بشری گناه است. ای داد که این جمله تا چه حد گویای دستوپازدن بشر است. بنابراین برای رسیدن به قسمت دوم باید تا حدی بازگردیم به اوایل این مقاله. در همان ابتدا از آن میل سیریناپذیر برای از آن خودکردن صحبت کردیم. دوربین بزرگترین اختراعی است که این میل را تا حدی سیراب کرد. شاید قبل از آن ضرب سکه توانسته بود تا این حد این هدف را برآورده کرده باشد. یک منظره کاملا ثابت را در نظر بگیرید. اصلا این تصویری را که میگویم در ذهن مجسم کنید. کلبهای چوبی داریم در میانههای جنگل. تیر چراغ برقی در نزدیکی کلبه علم شده. فضای زیر کلبه را چمن پوشانده. درختان انبوهی پشت محوطه کلبه به چشم میخورند. جادهای باریک از جلوی کلبه عبور میکند. حالا این فضا را در ذهنتان نگه دارید تا مابقی ماجرا را برایتان بگویم. شما در اردیبهشت ماه طی یک سفر با این کلبه روبهرو میشوید. دوربین عکاسیتان را آماده میکنید و عکس این منظره را میگیرید. ساعت نزدیک به چهار بعدازظهر است و آفتاب دقیقا بالای سرتان. نور بسیار تیز است. چمنها درخشنده مینمایند و غبار اندکی در جنگل پشت خانه به چشم میخورد. هیچ لکه ابری در آسمان به چشم نمیخورد. حالا شما این صحنه را ثبت کردهاید. نه تمامش را؛ صرفا کادری یا قابی که لنز دوربینتان قدرتش را داشته. حالا همین منظره واقعی را وسط زمستان، در بهمن ماه، در هوای ابری و نور کم در ساعت دو بعد از نیمه شب تصور کنید. یا در تابستان و هنگام طلوع خورشید. یا زیر باران سیلآسای آبان ماه در پنج عصر. همه این تصاویر و واقعیات با عکسی که شما انداختهاید تفاوت دارند.
شما تنها یکی از آنها را ثبت کردهاید و تنها یکی از شرایط آن را در خانه، روی لپتاپتان دارید تا هر وقت دلتان برایش تنگ شد، نگاهش کنید. شما تنها یک بار تجربه درک آن زیبایی را داشتهاید. با دوربینتان آن را برای خودتان ابدی کردهاید. شما درواقع دریافت خودتان از حیات را به ایستایی زمان در لحظهای خاص محدود کردهاید. شما یک لحظه را به زندگی فروختهاید و اگر دوربین نداشتید، بیشتر هوس میکردید در شرایط مختلف آن صحنه را ببینید. شما آن کلبه را در آن لحظه خاص کشتهاید.
او دیگر حیات ندارد و این ناشی از میلتان برای تصاحب بوده. اگر قصد تصاحبش را نداشتید و جاریبودن زمان را مد نظر قرار میدادید، بیگمان هرگز عکسی از آن نمیانداختید و سعی میکردید آن را در ذهن داشته باشید تا آرام آرام کمرنگ شود و نیاز به تجدیدشدن داشته باشد. تصاحب بازنمایی از واقعیت آرام آرام جای تجربه واقعیت را خواهد گرفت و اندک اندک تمام زندگی پر میشود از شبه واقعیاتی که همگی مردهاند. حتما در سفر آدمهایی را دیدهاید که به فلان منظره بکر رسیدهاند، اما حتی از اتومبیلشان پیاده نمیشوند. فکر میکنید دقیقا آن امر واقع برای آنها چه معنی دارد که هوس نمیکنند حتی لحظهای پیاده شوند و در دنیای واقعی قدم بگذارند؟ فکر نمیکنید آن منظره برای آنها خود به خود بعد از تجربیات فراوانی که با دیدن فیلمها و عکسها و از این دست به چنگ آوردهاند، منظرهای مرده است که فرقی با بازنمایی آن ندارد؟ فکر نمیکنید واقعیت برایش اندکی کهنه شده باشد؟ فکر نمیکنید لذت برای او تمام شده است؟
نقش دوربین در ثبت واقعیت و سپس بازنمایی آن همانطور که خودتان تا حدود زیادی اطلاع دارید و در قسمت اول گفته شد، اهمیت فراوانی داشته و دارد. نه تنها کار رسانهها را راه میاندازد که جلوهای از واقعیت را به معرض ظهور میگذارد که میتواند بیتردید هنر باشد و ناب. بنابراین بعد از خواندن قسمت دوم اخمهایتان را گره نکنید.
ما تمام نکات را از دو منظر دیدیم. قسمت دوم میخواهد بگوید اجازه بدهید حیات واقعیت ادامه داشته باشد و تا این حد به تصاحب آن میل نداشته باشید. یک لحظه ببینید و لذتش را ببرید و عبور کنید. لازم نیست حتما یک فریم عکس از آن لذت داشته باشید تا آن را ابدی کنید. به همین سادگی.
سایت مشاوره قبل ازدواج به شما در رابطه با این موضوع کمک خواهد کرد
دیگر مقالات مشاوره ازدواج :
منبع:مشاورانه
مشاوره در برترین مراکز مشاوره مورد تایید کانون مشاوران ایران
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.