نویسنده ای پیر و دوست داشتنی
دن دلیلو یکی از آن نویسندههایی است که خیلی خیلی با نسل ما جور درمیآید. اهل درازنویسی و رودهدرازی نیست، از طنز و شوخی نمیترسد و راحت و روان حرفش را میزند و این یعنی شما با یک نویسنده خوب و خوشقلم طرفید. یعنی اگر میخواهید بیشتر دربارهاش بدانید، کتابهای او را بخوانید و حالش را ببرید. اما این نویسنده که خیلی بهروز است و خودش هم نمیخواهد حس پیری داشته باشد، ۷۴ سال دارد. یعنی همسن پدربزرگ ما. اما وقتی آدم شخصیتهایی مثل دن دلیلو را میبیند، حس میکند که میشود در ۷۴ سالگی هم عاشقی کرد و جوانی. حالا برویم و ببینیم که دن آقا، کیست و حرف حسابش چیست. در آخرین کتابش چه گفته و کلا چه در سر دارد.
چه کسانی بر او تاثیر گذاشتهاند؟
تقریبا هیچ نویسندهای را نمیتوانید پیدا کنید که نویسندههای قبلی روی او تاثیر نگذاشته باشند. به قول بورخس، وقتی میگوییم که کسی از هیچ نویسندهای تاثیر نگرفته، یعنی همه نویسندهها بر او تاثیر گذاشتهاند. دن دلیلو هم با همه پستمدرن بودنش، از نویسندههای زیادی تاثیر گرفته. او از نویسندههایی مثل فئودور داستایفسکی، ویلیام فاکنر، ارنست همینگوی، ولادیمیر ناباکف، هنری جیمز و فرانتس کافکا یاد میکند. اما شاید برایتان جالب باشد که خود دلیلو هم بر نویسندههای جوان زیادی تاثیر گذاشته است و نویسندگان جوان بسیاری هم از آثار خود او به عنوان الگو و عامل موثر در روند کارشان نام میبرند. از جمله آن افراد میتوان به دیوید فاستر والاس، جاناتان فرانزن (این یکی خودش هم بر چند نفر تاثیر گذاشته از جمله خود من) و چاک پالانیک (نویسندهای که «باشگاه مشت زنی» را نوشته و براد پیت هم در آن بازی کرده) اشاره کرد.
دن دلیلو دقیقا کیست؟
دن دلیلو، نویسنده و نمایشنامهنویسی است که در بیستم نوامبر سال ۱۹۳۶ به دنیا آمد. او را یک نویسنده پست مدرن میدانند. دلیلو در داستانهایش زندگی آمریکایی اواخر قرن ۲۰ و اوایل قرن بیستویکم را تصویر میکند و آثارش درست مثل بوم نقاشی است که صحنههایی از زندگی روزمره را در آن نقش کرده باشد. داستانهای او اکثرا گرد مسائلی از قبیل تاثیرات رسانههای جمعی بر ذهن مردم، جنگهای هستهای، رقابت میشود و پیچیدگیهای زبانی، هنرهای تجسمی و حتی ریاضیات و عصر دیجیتال هم در آثار او به چشم میآیند. از جمله آثار او میتوان «صدای سفید»، «لیبرا»، «زیر جهان» و «مرد رو به زوال» را نام برد. داستان کوتاههای بسیار زیادی هم از او در بیشتر مجلات ادبی معتبر دنیا به چاپ رسیده است. آقای دلیلو به ندرت به ابراز نظر پیرامون آثارش میپردازد و بیشتر به کار تدریس، که منبع درآمد اصلی بسیای از نویسندگان همدوره اوست، میپردازد. او علاقهای به خاطرهنویسی ندارد، و به همراه همسر آرشیتکتش ۳۰ سال است که در حومه نیویورک زندگی میکند.
چهجوری مینویسد؟
دلیلو به تازگی کتابی چاپ کرده به اسم «نقطه امگا» (۲۰۱۰). کتابی که میگویند با کتابهای قبلیاش متفاوت است، اما از نظر شیطنت چیزی کم ندارد. نویسنده در مورد کتابش میگوید: «نوشتن عادت دوم من است. من هیچ وقت درگیر نظم و انضباط نبودهام. فقط وقتم را برای انجام بعضی کارها تنظیم میکنم. گاهی وقتها ایدهای به ذهنم میرسد و بقیه چیزها بدون هیچ انتظار تشویقی رخ میدهند. یک اتفاق خودکار که به معنی این نیست که در زمان اتفاق افتادنش هیچ هیجانی هم ندارد. موضوع اصلی به دست آوردن ایده نوشتن است. در ضمن من همیشه و همه جا سعی میکنم مداد و کاغذی با خود داشته باشم تا بتوانم یادداشت کنم. حالا هنوز نمیدانم میتوان نام این روند را نظم و انضباط گذاشت یا نه.»
آیا دن دلیلو با نوستر آداموس نسبتی دارد؟
وقتی کتاب دن آقا منتشر شد، همه گفتند که او یک پا نوستر آداموس است. یعنی حوادث آینده را پیشبینی میکند. اما او به هر حال این قدر باهوش هست که تن به این چیزها ندهد. یکی مثل خیلی از تحلیلگرها نیست که بتواند همه چیز را پیشگویی کند: «من فکر نمیکنم بتوان به آنها پیشگویی گفت. در واقع نویسندهها، بعضیشان سعی میکنند خیلی از چیزها را پیشتر از بقیه مردم ببینند. اتفاقاتی که به واقع وجود دارند اما همه قادر نیستند آنها را طوری ببینند که یک نویسنده آن را میبیند، همین. مطمئنا من هیچ وقت سعی نکردهام که آینده را پیشبینی کنم، چون به نظرم تلاش بیفایدهای است، چرا که در حقیقت این مردم هستند که غیرقابل پیشبینیاند.»
اما به نظر آقای نویسنده در عین حال چیزهای واقعیتری هم وجود دارند که مردم نمیخواهند به آنها توجهی کنند. یعنی سرسری از رویش میگذرند و نویسندهها دربارهاش مینویسند. مثلا او از چند عملیات تروریستی نام میبرد که در دهه ۱۹۷۰ در یک کشور غربی اتفاق افتاد و کسی هم به آنها توجه نکرد. میگوید که این حادثهها را در داستانهایش قرار داده، هر چند که خیلیها آن را فراموش کردهاند: «من آنها را به دیده داستان دیدم و آنها را در داستانهایم گنجاندم. مثلا در مورد برجهای دو قلو هم من این حادثه را در داستانهایم قرار دادهام، حالا تصور کنید که در آیندهای نهچندان دور هم اگر این اتفاق باز رخ دهد همه این تصور را میکنند که من آن را پیشگویی کردهام. در حالی که من فقط آن را ثبت کردهام. کاری که همه افراد نمیکنند.»
تو هم که کوتاه مینویسی دلیلو!
دلیلو قبلا مثل بچه آدم کتاب مینوشت. اما این روزها انگار او هم بی حوصله شده است و کوتاه مینویسد. کتاب آخرش که شانزدهمین کتابش است، فقط ۱۱۷ صفحه دارد: «در واقع میخواستم کار مختصرتری نسبت به کارهای دیگرم باشد. دوست داشتم به جای اینکه بنشینم و در مورد آنها کنکاش کنم، چیزهایی را توصیف کنم. میدانستم که قرار است رمان کوتاهی باشد، ولی دوست نداشتم که یک جورهایی عدم تناسب هم بین ایدهها و گفتوگوها باشد که در تقابل با یکدیگر قرار بگیرند. خود داستان به من گفت باید کوتاه باشد. شاید به نظر شما عجیب بیاید، اما در مورد من همیشه همینطور بوده است. رمان خودش ساختار خودش را میسازد و احساس میکنم که فقط من از آنها پیروی میکنم و به دنبال آنها روانه میشوم.»
اما رمانهای قبلی نویسنده مثل «لیبرا» و «زیرجهان» مفصلتر هستند. آنها اکثرا موضوعات اجتماعی و تاریخی داشتند. اما این داستان دلیلو روندی متفاوت دارد. اما او با لجبازی زیاد میگوید که موضوع خودش او را پیدا میکند و او هیچ نقشی ندارد. نمیداند به کجا میرود و همه چیز اتفاقی روی میدهد. اما همه میدانیم که این حرفهای دلیلو یک خالیبندی محض است و او برای این که خودش را از شر سؤالهای خبرنگارها خلاص کند از این حرفها میزند.
ایده اولیه آخرین داستان دقیقا در طبقه ششم موزه هنرهای معاصر شکل گرفت که داستان شروع شد. و درست همان زمان داستان در ذهنش شکل گرفت، در تابستان سال ۲۰۰۶٫ او داشت در موزه هنرهای معاصر قدم میزد که ناگهان چشمش خورد به فیلم «۲۴ ساعت روانی» که به نظرش بسیار جالب آمد. بعد از آن هم چند بار دیگر به آنجا رفت و بار سوم احساس کرد که خیلی دوست دارد در مورد آن بنویسد. ماجرا این بود که دلیلو کشف کرد که همیشه زمان یک جور پیش نمیرود. گاهی تند است و گاهی کند. البته قبل از او هزاران نفر این موضوع را کشف کرده بودند. اگر شما هم فکر میکنید که قبلا این موضوع را کشف کردهاید، بدانید و آگاه باشید که کار مهمی نکردهاید، مهم این است که بتوانید به شکل جدیدی آن را بنویسید؛ کاری که دلیلو کرد.
شخصیتهای آخرین رمان از کجا آمدهاند؟
دو شخصیتی که در «نقطه امگا» هستند، دقیقا دو شخصیتی بودند که در آن گالری حضور داشتند، البته نه حضوری کاملا واقعی، بلکه بیشتر در تخیل آقای نویسنده. همین. اینجاست که او باز به روند نوشتن داستانش اشاره میکند: «وقتی مقدمه داستانم را تمام کردم، دقیقا نمیدانستم بعدش چه چیزی رخ خواهد داد، چون راستش را بخواهید دیگر تخیلم تا آنجاها پیش نرفته بود. من فقط تا همان جا را که نوشته بودم تخیل کرده بودم. در ضمن این را هم میدانستم که قرار نیست داستان کوتاه بنویسم. دوست داشتم رمان باشد. همان زمان بود که احساس کردم معجزهای رخ داد یا چیزی مثل یک وحی بر من نازل شد و آن هم همان دو مرد بودند؛ یک مرد جوان و مردی مسنتر که در گالری حضور داشتند، یکی دو دقیقه بیشتر هم آنجا نماندند، اما در تخیل من پا گرفتند و همانها شدند شخصیتهای اصلی داستان من.»
در این رابطه بخوانید :
رمانی در مورد زمان و ترس از آن
کتاب «نقطه امگا»، رمانی خلاصه و مفید ۱۱۷ صفحهای در مورد فیلمسازی است که قصد دارد فیلم مستندی را در مورد پروفسوری که به عنوان مشاور استراتژیک در جنگ عراق و آمریکا حضور داشته است، بسازد.
«نقطه امگا» با یک صحنه طولانی و گیجکننده از یک گالری تاریک شروع میشود؛ جایی که مردی به تماشای روند کند فیلم «روانی» ساخته «آلفرد هیچکاک» نشسته است. روایت خیلی آنی به صحرایی در کالیفرنیا منتقل میشود و روی جیم فاینلی که هنرمندی مستندساز است متمرکز میشود. موضوع مستند او ریچارد الستر یکی از مشاوران جنگ عراق است؛ شخصی که طی یک مصاحبه نقش خود را در جنگ عراق و آمریکا فاش میکند. اما این رمان بیشتر از آنکه درباره جنگ باشد، درباره زمان است و ترس از آن. همان چیزی که مثلا در رمان «سوت ممتد» هم بود.
این کتاب هشتمین رمان دن دلیلو است که در آن ماجرای یک سال از زندگی جک گلدنی دستمایه روایت قرار گرفته است. جک استاد رشته هیتلرپژوهی در دانشگاه است و با همسرش، بابت و چهار فرزندشان زندگی میکند. بالاخره همه آدمها میترسند که پیر شوند.
میتوانید برای کسب اطلاعات بیشتر به سایت مشاوره ازدواج مراجعه کنید
منبع:مشاوره-آنلاین.com
مشاوره در برترین مراکز مشاوره مورد تایید کانون مشاوران ایران
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.