ازدواج فقط به خاطر فرار از تنهایی ممنوع!
اهداف ازدواج مشخص شده و دلایل این امر الهی واضح است درست است که ایناهداف برای هر فردی با فرد دیگر متفاوت است اما کلیت و ماهیت آن معلوم و بدون تغییر است. یکی از اهداف ازدواج که نقش کمرنگی در این امر دارد حس داشتن تکیه گاه و یا به نوعی فرار از تنهایی است. کسی که ازدواج می کند خوب است که احساس می کند دیگر تنها نبوده و می تواند همه جانبه به روی فردی دیگر تکیه کند اما برخی ازدواج می کنند تا از محیط خانواده دور شده و دیگر تنها نباشند درواقع آنان به هر قیمتی که شده خواستار ازدواج بوده و فرار از تنهایی را دلیل اصلی ازدواج بیان می کنند.
این افراد که اغلب دختران تشکیل دهنده آنان هستند، به جنبه های دیگر ازدواج که همان مسئولیت پذیری مدیریت در زندگی می باشد فکر نکرده و پس از ازدواج دچار مشکل می شوند. آنان به دلیل عدم آمادگی و همچنین عدم توانایی در مدیریت مشکلات زندگی خوبی را تجربه نکرده و علاوه بر احساس تنهایی دوباره و اینبار در مشکلات، احساس شکست در زندگی را نیز تجربه خواهند کرد.
ازدواج برای فرار از تنهایی
تنها بودن و تنهایی مقوله های جداگانه ای هستند: «تنها بودن یک پدیده اجتماعی است: شما با دیگران نیستید. از سوی دیگر، تنهایی یک پدیده روانی است. شما می توانید حتی در میان صدها نفر احساس تنهایی کنید و می توانید با هم احساس تنهایی کنید.
درست است که ازدواج به کاهش احساس تنهایی برای بیشتر افراد کمک می کند و افراد متاهل از نظر آماری کمتر از افراد مجرد احساس تنهایی می کنند. تضمینی برای ازدواج و رهایی از تنهایی وجود ندارد.
ازدواج حتی می تواند به یک تله تبدیل شود: “به عنوان یک فرد متاهل، شما گاهی اوقات فرصت های کمتری برای ایجاد ارتباطات دیگر دارید.
آیا افراد معروف هم درگیر این حس می شوند؟
موفقیت، شهرت، تحسین هم کمکی به حل این حس نمی کند و نمونه های آن: چارلی چاپلین، جودی گارلند، مرلین مونرو، مارلون براندو، پرنسس دایانا.
حس تنهایی
تنهایی جهنم است احاطه شدن توسط افرادی که به آنها تعلق ندارید یا افرادی که احساس می کنید توسط آنها طرد شده اید، باعث درد عمیق و وجودی می شود، که در نهایت بدترین نوع دردی طولانی مدتی است که می توانیم احساس کنیم. آزمایشها نشان میدهند که ما طرد اجتماعی را به روشی مشابه با درد فیزیکی تجربه میکنیم، و هر دو به روشی مشابه در مغز پردازش میشوند: هم در درد فیزیکی و هم در درد اجتماعی، ناحیهای از مغز فعال است که با درد عاطفی ارزیابی تأثیرات و تجربیات حسی.(منبع Im Gefängnis der Einsamkeit) مرتبط است.
امیدوارم نه برای همیشه
معمولاً تنهایی یک وضعیت موقتی است. اغلب در مراحل انتقالی دشوار زندگی رخ می دهد،
برای مثال پس از تغییر شغل یا خروج فرزندان از خانه والدین. ما از دست دادن را احساس می کنیم و برای آن سوگواری می کنیم.
اما حتی درد پس از مرگ در مجاورت هم معمولاً در نقطهای فروکش میکند، پس از یک مرحله کنارهگیری، فرد احساسات را از بین میبرد و خود را دوباره در زندگی اجتماعی ادغام میکند.
با این حال، زمانی که تنهایی از بین نمی رود، زمانی که به یک بیماری مزمن تبدیل می شود، بد می شود. چگونه این اتفاق می افتد؟
بخشی از حساسیت به تنهایی در ذات فرد است و محصول ژن ها و اجتماعی شدن است. دورت بومسما، متخصص ژنتیک رفتاری و تیمش در دانشگاه آزاد آمستردام در مطالعات دوقلو مشخص کردند که دامنه تنهایی در جامعه ما حدود ۴۸ درصد ژنتیکی است . مارتین هاتزینگر همچنین مشاهده کرده است که افراد از نظر نیاز به ارتباط، تعلق و نزدیکی درک شده با دیگران متفاوت هستند.
هاوتزینگر می گوید افرادی که به شدت به قضاوت دیگران وابسته هستند، به ویژه در معرض خطر تنهایی هستند. با این حال، کاچیوپو خاطرنشان میکند که به درجات مختلف، همه ما اینطور هستیم: «برای ما بینهایت مهم است که دیگران در مورد ما چه فکری میکنند – تصادفی نیست که سه مورد از ده فوبیای رایجی که افراد برای درمان آنها اقدام میکنند، مربوط به اضطراب اجتماعی است . : ترس از صحبت کردن در جمع، ترس از جمعیت و ترس از غریبه ها .
خودتقویت مشکل است
خوشبختانه، همه افرادی که به ویژه در معرض طرد شدن هستند، به طور مزمن تنها نمی شوند. اما برخی در تنهایی خود گرفتار می شوند. تنهایی که نمیخواهد از بین برود، خود را تقویت میکند: خود تنظیمی شناختی و عاطفی ، یعنی کنترل تفکر و احساس و مهمتر از همه، همدلی با دیگران را مختل میکند.
آزمودنی هایی که در این آزمایش احساس طرد شدن از نظر اجتماعی می کردند، متعاقباً در آزمون هوش عملکرد بدتری داشتند. آنها همچنین خطرات غیرمنطقی را پذیرفتند، کمتر قادر به مقاومت در برابر هوس ها و سایر انگیزه ها بودند و نسبت به محیط اجتماعی خود خصمانه تر و بدگمان تر بودند. یک دور باطل به راه افتاده است.
مسیر تنهایی به عنوان یک مارپیچ رو به پایین انزوا و کناره گیری توصیف می شود.
«وقتی افراد احساس طرد شدن یا کنار گذاشته شدن میکنند، اغلب پرخاشگرتر، تدافعیتر، یا خود ویرانگرتر میشوند، کمتر همکاری میکنند و کمک میکنند، و کمتر تمایل دارند سختیهای تفکر واضح را به عهده بگیرند.» فرد مضطرب، بیرحم و مشکوک میشود. از طریق دریچه تنهایی، به راحتی می توان تصور کرد که دیگران ممکن است در مورد شما تحقیر آمیز فکر کنند یا به شکل دیگری خصمانه باشند.
مرکز مشاوره ازدواج
شما “تمایلی دائمی برای دفاع از خود” ایجاد می کنید. “گاهی اوقات این ترس باعث می شود که ما را به سمت دیگران سوق دهیم، گاهی باعث می شود به هر قیمتی بخواهیم راضی کنیم و گاهی باعث می شود نقش قربانی را بازی کنیم . … نکته موذیانه در مورد تنهایی، معضلی است که ما را در آن قرار می دهد: تنها راه رهایی از تنهایی واقعاً کمک حداقل یک فرد دیگر است، اما هر چه فرد طولانی تر باشد، اغلب کمتر می تواند کمک کند. دیگران.”
با عقب نشینی به تنهایی
در یک پژوهش از دانشجویان جوان کالج پرسیدند که چند دوست دارند و چقدر احساس تنهایی می کنند. همانطور که معلوم شد، در این سن هیچ ارتباطی بین این دو معیار وجود نداشت: تعداد دوستانی که یک جوان در مورد تنهایی خود چیزی نگفته بود. اما سپس محققان با افراد میانسال مصاحبه کردند – و اکنون تصویر تغییر کرده است: افراد تنها اکنون در واقع دوستان کمتری دارند .
دقیقاً از طریق بی اعتمادی و کناره گیری آنها بود که ظاهراً افراد نزدیک خود را آزار می دادند – آنها اکنون نه تنها از نظر ذهنی بلکه از نظر عینی نیز تنها بودند. افراد تنها در جوانی از عوامل استرس زا رنج نمی برند، اما در میانسالی دچار استرس می شوند که به نوبه خود باعث افزایش انزوای اجتماعی آنها می شود: طلاق بیشتر ، اختلافات محله ای بیشتر، درگیری های بیشتر در محل کار، بیگانگی بیشتر.
افراد تنها به دلیل ماهیت محجوب خود، به ندرت به موقعیت های خوبی در مشاغل خود می رسند. در نتیجه، بسیاری در مشاغلی گیر کرده اند که در آن حرف کمی دارند و در نتیجه کنترل کمی بر کار خود دارند. این باعث افزایش استرس و عمیق تر شدن انزوا می شود.
علاوه بر این، افراد تنها سختی های اجتناب ناپذیر زندگی روزمره را بیشتر به دل می گیرند. آنها عصبی تر واکنش نشان می دهند، راحت تر می ترسند یا ناراحت می شوند. آنها به موقعیت های دشوار با بدبینی و رفتار اجتنابی واکنش نشان می دهند. «احساس پریشانی» دائمی که افراد تنها از آن رنج میبرند منجر به این میشود که آنها اغلب در اواخر عصر همچنان با دنیا نزاع کنند. آنها نسبت به دیگران زمان بیشتری برای به خواب رفتن دارند و خواب خود را با آرامش کمتری تجربه می کنند.
و علاوه بر همه اینها، آنها نسبت به افراد دارای یکپارچگی اجتماعی کمتر قادر به کسب قدرت، اعتماد به نفس و خلق و خوی بهتر از بسیاری از پرتوهای کوچک امید در زندگی روزمره، از برخوردهای خوب، یک لبخند دوستانه هستند.
همچنین عواقب فیزیکی
همه اینها منجر به ساییدگی روحی و جسمی می شود. در موقعیتهای تهدیدآمیز، بدن ما با یک برنامه ثابت واکنش نشان میدهد: سیستم عصبی پاراسمپاتیک، که ما را برای بهبودی و هضم غذا آماده میکند، تنظیم پایینی دارد و سیستم عصبی سمپاتیک، که ما را برای تحرک فیزیکی آماده میکند، تنظیم میشود. هورمون های فعال کننده آدرنالین و کورتیزول آزاد می شوند و فشار خون افزایش می یابد.
بدن با آلوستاز واکنش نشان می دهد: تعادل درونی خود را با نیازهای خارجی تطبیق می دهد. در صورت تهدید یا چالش حاد، این امر منطقی است. اما این افزایش و پایین رفتن سریع قیمت خود را دارد که هر چه بیشتر اتفاق بیفتد بیشتر می شود. سازگاری مداوم آثاری در بدن بر جای می گذارد. از جمله، بارگذاری آلوستاتیک با التهاب مزمن و آسیب به عروق خونی همراه است.
تجزیه و تحلیل ۱۴۸ مطالعه منتشر شده در مجله PLoS Medicine در جولای ۲۰۱۰ به این نتیجه رسید که انزوای اجتماعی به اندازه سیگار کشیدن و حتی بیشتر از سبک زندگی بی تحرک و چاقی، امید به زندگی را کاهش می دهد . در سال ۱۹۹۷، تیمی به رهبری دن راسل، سابقه پزشکی بیش از ۳۰۰۰ نفر از افراد ۶۵ ساله و بالاتر را که در ایالت آیووا زندگی می کردند، مقایسه کردند.
PLoS Medicine
در میان آنهایی که تنهاترین بودند، تعداد نامتناسبی مجبور شدند ظرف چهار سال آینده به خانه سالمندان نقل مکان کنند. به نظر میرسد افراد مسنتری که تنها هستند، هم از نظر جسمی و هم از نظر ذهنی سریعتر بدتر میشوند و بیشتر از زوال عقل رنج میبرند .
افسردگی همراه
در مطالعهای در سال ۲۰۰۷، کاچیوپو و استیو کول محقق ژنتیک از دانشگاه کالیفرنیا نشان دادند که در افراد تنها، حتی ژنهای موجود در سلولهای بدن نیز متفاوت خوانده میشوند: ژنهای تولید مولکولهای پیامرسان پیشالتهابی بیش از حد فعال بودند، در حالی که ژنهای مربوط به سلولهای بدن مواد پیام رسان ضد التهابی کم کار بودند.
رفتارهای ناسالم نیز وجود دارد. افراد میانسال تنها کمتر ورزش می کنند و چربی بیشتری می خورند . آنها مرکز پاداش مغزشان را که کمتر از آن استفاده شده است با تنقلات و شیرینی ها تحریک می کنند.
یکی از همراهان رایج تنهایی افسردگی است. این دو پدیده متفاوتی هستند، همانطور که هاوتزینگر، محقق افسردگی تاکید می کند: «تنهایی یک احساس ذهنی است، افسردگی یک تصویر بالینی پیچیده است که علائم زیادی را در بر می گیرد.» هاوتزینگر اذعان می کند که البته افراد تنها اغلب احساس افسردگی می کنند، اما خوشبختانه اکثر آنها از خود دوری می کنند. از بیحالی عمیق و بیعلاقگی، خلأ سربی که افسردهها را بسیار آزار میدهد، در امان ماند.
جان کاچیوپو نیز بر تفاوتها تأکید میکند: «افسردگی ما را بیحال میکند.» از سوی دیگر، تنهایی «به خودی خود یک بیماری نیست»، بلکه یک علامت هشداردهنده است که حداقل در ابتدا در احساسات قوی منعکس میشود .
با این حال، تنهایی طولانی مدت می تواند منجر به افسردگی شود. در یک مطالعه طولی که در سال ۲۰۰۶ منتشر شد، نشان داد که میزان تنهایی یک فرد در سال اول مطالعه نشان دهنده علائم افسردگی در دو سال بعد است. هرچه این افراد در ابتدا تنهاتر بودند، عاطفه افسردگی آنها در سالهای بعد بارزتر بود.»
مارتین هاوتزینگر تأیید می کند: «البته، افراد ممکن است به دلیل احساس انزوا و ناتوانی در برقراری ارتباط، افسرده شوند. «یکی عقب نشینی می کند، دیگر قدرتی ندارد و بعد دیگر راه خروج از این زندان را پیدا نمی کند. کمبود آدرس و تنوع وجود دارد – و این در واقع شما را افسرده تر می کند.
یک پدیده مدرن
ظاهراً این الگوی تجربه در فرهنگ ما در حال افزایش است. در یک نظرسنجی در سراسر کشور توسط Infratest Sozialforschung در سال ۲۰۰۸، تقریباً یک چهارم از تقریباً ۲۰۰۰۰ پاسخدهنده با این جمله موافق بودند: “من اغلب احساس تنهایی میکنم” (۱۵ درصد: “به جای درست”، ۸ درصد: “کاملاً درست”). در همان سال، مجله بریژیت از ۱۰۲۰ زن جوان پرسید: “از چه چیزی بیشتر می ترسید؟”
Infratest Sozialforschung
با ۳۶ درصد، پاسخ «تنهایی» پس از «بیماری» و «بیکاری» در جایگاه سوم قرار گرفت – و خیلی جلوتر از «خشونت». در یک نظرسنجی GfK در سال ۲۰۰۹، هنگامی که از آنها پرسیده شد: “وقتی به پیری فکر می کنید، از چه چیزی بیشتر می ترسید؟” ۴۳ درصد آنها را “تنهایی” نامیدند.
تنهایی پدیده زمان ماست. مارتین هاوتزینگر می گوید: «ما در عصری زندگی می کنیم که مشخصه آن فروپاشی خانواده و دیگر ساختارهای اجتماعی محدود است. بخش بزرگی از جمعیت یا به تنهایی زندگی میکنند یا بسیار به گروه کوچکی از اقوام تقلیل مییابند، در موارد شدید فقط شریک زندگیشان.» به گفته مؤسسه فدرال تحقیقات جمعیت، ۱۶ میلیون نفر در آلمان امروز – ۲۰ سال پیش تنها زندگی میکنند. فقط زیر ۱۲ میلیون بود.
این در درجه اول به دلیل پیری جمعیت و نسبت بیشتر زنان بیوه نیست. بلکه نسبت خانوارهای مجرد به ویژه در بین جوانان ۲۰ تا ۳۵ ساله افزایش یافته است.
مطمئنا: همه کسانی که تنها زندگی می کنند تنها نیستند. اما برای کسانی که در حال حاضر مستعد تنهایی هستند، تماس اجتماعی محدود یک خطر است. در یک نظرسنجی نماینده از آمریکایی ها پرسیده شد: «چند نفر معتمد دارید؟ رایج ترین پاسخ در سال ۱۹۸۴: “سه”. رایج ترین پاسخ در سال ۲۰۰۴: “هیچ”. ۲۵ درصد این را بررسی کردند. کاسیوپو میگوید : «بنابراین یک چهارم این آمریکاییهای قرن بیست و یکمی گفتند که کسی را ندارند که بتوانند آشکارا و صمیمانه با او صحبت کنند . در همین مدت، افسردگی افزایش یافت.
با دلایل فرار از ازدواج آشنا شوید.
کنترل مداوم
دوستی های واقعی و تماس های اجتماعی واجب است، زمان می برد و گاهی اوقات تلاش. به ویژه جوانان ترجیح می دهند از طریق اینترنت به “تماس های فرااجتماعی” غیر الزام آور روی بیاورند. ما “دوستان” را در شبکه های اجتماعی مانند فیس بوک جمع آوری می کنیم. اما آیا ما واقعاً با آنها در تماس هستیم؟
فیسبوک دنیایی است که در آن طرفداران «دوست» هستند. اما مطمئناً آنها دوستان واقعی نیستند. آنها به تازگی دوست اعلام شده اند. این یک دنیا تفاوت است.» این تشخیصی است که شری ترکل در کتاب جدیدش گمشده در میان ۱۰۰ دوست – چگونه از نظر ذهنی در دنیای دیجیتال پژمرده می شویم. او مینویسد : «در شبکههای اجتماعی، افراد به پروفایلها کاهش مییابند.
این روابط مجازی کاملاً تحت کنترل جستجوگر تماس است. البته چنین برخوردهای ابزاری نمی تواند جای خالی تنهایی را پر کند، زیرا وسیله ای برای رسیدن به هدف است و نیازی به درگیری واقعی با دیگری ندارد. آنها میان وعده های ارتباطی برای اشتهای اجتماعی در میان هستند، نه غذای پایدار . شری ترکل نگران است که “زندگی متصل ما را وسوسه می کند تا با کسانی که در اینترنت ملاقات می کنیم به همان شیوه ای رفتار کنیم که با اشیاء رفتار می کنیم – یعنی شتابزده و بدون فکر”.
در پس این سطحی نگری، او به ترس گسترده ای از صمیمیت مشکوک است: “در روابط خود نامطمئن و از نزدیک بودن می ترسیم، اکنون خود را در دنیای دیجیتال غرق می کنیم تا روابط داشته باشیم و در عین حال از آنها در امان باشیم.”
دنیای کار مدرن بقیه کارها را انجام می دهد، «اقتصاد انزوا»، همانطور که جان کاچیوپو آن را می نامد. “تحرک” اجباری است: مردم اینجا زندگی می کنند و آنجا کار می کنند. یا نزدیک به محل کار زندگی می کنید ، اما خانواده شما – یا آنچه از آنها باقی مانده است – صدها کیلومتر دورتر زندگی می کنند. مردم دائماً در حال جابجایی هستند، از شرکتی به شرکت دیگر یا با شرکت به «محل» دیگر.
همسایه ها غریبه باقی می مانند، مظاهر زودگذر. فشار زمان و گرگ های تنها در محل کار غالب است . هاتزینگر خودش در شلوغی و شلوغی نسبتاً آرام دانشگاه این موضوع را مشاهده می کند: “در گذشته تکنسین ها یا صنعتگران دوتایی می آمدند، امروز فقط یکی می آید.”
توجه کلیدی است.
پس آیا «جامعه» مقصر است که من اینقدر تنها هستم؟ همکارانم مرا بریده اند، شوهرم مرا نادیده می گیرد! اینگونه است که می توانید آن را ببینید – و همچنان در زندان انزوای ذهنی به جوشیدن ادامه دهید. مارتین هاوتزینگر در مورد بیمارانش می گوید: «اغلب مقصر دانستن دیگران است. “بقیه خیلی سطحی هستند! من هرگز افراد مناسب را ملاقات نمیکنم!» سپس هاوتزینگر معمولاً توصیه میکند ابتدا از خود بپرسید: «چه خواستههایی از دیگران دارم، و آیا این خواستهها موجه یا شاید کاملاً اغراقآمیز هستند؟ آیا منتظر بوسیدن من بیدار هستم؟»
پادزهر تنهایی، درخواست محبت از دیگران نیست – که در بهترین حالت باعث ترحم می شود، اما بیشتر اوقات باعث عقب نشینی مظلومان از این طریق می شود. پس چاره این نیست که توجه را مطالبه کنیم، بلکه توجه را از خود دور کنیم. وقتی به دیگران محبت و علاقه نشان میدهیم، وقتی تمایلی برای کمک نشان میدهیم بدون اینکه انتظاری در عوض داشته باشیم، به خودمان هدیه میدهیم. کاسیوپو مینویسد: «من زنی را میشناسم که وقتی احساس ناراحتی میکند، تغییرش را رها میکند. در دستگاه فروش خودکار، مشتری بعدی آن را پیدا خواهد کرد.»
بعد از آن کمی احساس بهتری دارد. حتی یک لبخند برگشتی می تواند بسیار خوشحال کننده باشد. چنین حرکاتی اولین قدم است، اما البته در درازمدت فرد تنها را از انزوا خارج نمی کند. این نیاز به کار روی نگرش ها و عادات دارد که زمان می برد. جان کاچیوپو چهار داروی خود تجویز را پیشنهاد می کند:
به دردها پایان دهید
ترک پوسته حلزونی که سالها در آن مستقر شده اید طاقت فرسا و ناراحت کننده است. این کمک می کند که ابتدا یک “زمینه ایمن برای آزمایش” ایجاد کنید که در آن بتوانید تمرین کنید – شاید نه بلافاصله در یک مصاحبه ارزیابی با مدیر خود ، بلکه در یک چارچوب غیر الزام آور. اغلب به اندازه کافی، حتی مزخرف ترین اظهارات در مورد صحنه جنایت در شب قبل یا جدول رده بندی بوندسلیگا می تواند به عنوان یک درب بازکننده برای یک گپ کوچک دلپذیر در میان باشد.
هاوتزینگر توصیه می کند: «خود را در معرض تماس های اجتماعی قرار دهید». “این تجربیات اجتماعی اغلب به وضوح نشان می دهد که مشکلات شما در برخورد با دیگران کجاست و از چه منابع مثبتی می توانید شروع کنید.”
برای مثال در یک باشگاه، با کمک تکالیف یا در کلیسا اقدام کنید . کاسیوپو میگوید: «داوطلبی به ما این توانایی را میدهد که بدون ترس از طرد شدن و آسیبدیدگی، خودمان را به صورت اجتماعی بیان کنیم. در اینجا نیز توصیه میشود که بلافاصله در موقعیتی که میتوان در معرض انتقاد متمرکز قرار گرفت، کار نکنید. بنابراین شاید به دنبال پست مربیگری در باشگاه فوتبال فرزندان خود نباشید ، بلکه برای مثال با پخش نوشیدنی در کنار زمین، خود را مفید کنید.
انتخاب کنید . روابط و حتی دوستی های گاه به گاه نیاز به متقابل دارند. پس مستقیم به داخل خانه نپرید و دیگری را با نیاز خود به تماس خفه نکنید. علاوه بر این، شخص باید شریکی را انتخاب کند که علایق و خلق و خوی آنها تقریباً با خط موج دار خودش همخوانی دارد.
انتظار بهترین ها را داشته باشید . در روابط بین فردی، اصل متقابل صدق می کند: همانطور که به جنگل می گویید، طنین انداز می شود. کسانی که نسبت به دیگران صمیمانه و حسن نیت نشان می دهند ، احتمال بیشتری دارد که اعتماد به نفس مشابهی کسب کنند. کاچیوپو هشدار می دهد که انتظار بهترین ها مترادف با انتظار همیشه از آفتاب نیست. حتی بهترین دوستان و خوشبختترین زوجها هم همیشه موافق نیستند و هر از گاهی به یکدیگر آسیب میرسانند.»
ازدواج به خاطر حس تنهایی
بنابراین بهتر است والدین همواره زمینه ای را در خانه و خانواده فراهم کنند تا فرزندشان احساس تنهایی نداشته و برای پر کردن این حس خود به دوستی های خیابانی و ازدواج های زورکی پناه نبرد. توصیه دیگر ما به جوانان بوده برای اینکه از این حس تنهایی و روزمرگی خلاص شوید می توانید برنامه های ورزشی و همچنین گردشی را چیده و برای فرار از این احساس راه های دیگر را امتحان کنید.
مشاوره ازدواج و مرکز مشاوره ازدواج
میتوانید برای کسب اطلاعات بیشتر به سایت مشاوره ازدواج مراجعه کنید
منبع:سامانه پرسش و پاسخ مشاور
سلام من ۳۰ سالمه و با آقایی ۳۳ ساله قرار ازدواج داشتیم.هر دوی ما قبلا یه ازدواج ناموفق رو تجربه کردیم آشنایی ما حدود یک ماه و نیم بود و همه چیز خیلی عالی بود به طوری که برای ازدواجمون کلا برنامه ریزی کردیم اما ایشون به یک باره گفتن که ترسیدن و نیاز به زمان دارن تا مطمئن بشن تصمیمشون درسته گفتن که ما خیلی تند رفتیم و با اینکه همه چی خوبه باید از هم دور باشیم تا مطمئن بشیم که به خاطر فرار از تنهایی نیس که به هم پناه آوردیم.من خیلی شوکه شدم چون واقعا به ایشون علاقه مند شدم و از هر جهت برای ازدواج مناسب بودیم میترسم که دیگه برنگردن .میشه راهنمایی کنین؟علت رفتنشون رو اصلا درک نمیکنم.
با سلام
اینکه شما در حال حاضر گیج باشید و دنبال این مساله که چه شد بعد از یک ماه و نیم بررسی و توافق پاسخی است که ایشون باید به شما بدهند و دلایل خود را ذکر کنند البته این دلایلی که شما گفتید خب اگر این ها باشد کاملا معقول و منطقی است مخصوصا برای فردی که تجربه ازدواج ناموفق داشته و خطای دیگر به منزله باخت در زندگی تلقی خواهد شد .منتهی باید دید رابطه شما در این مدت تا چه حد بوده است ؟این مساله مهمی است و شاید براین اساس بشود احتمالاتی را مطرح کرد که البته انها هم باید بررسی شوند .ولی شما چون تجربه ازدواج ناموفق داشتید با همه توافق که بوده نگران برگشت و عدم ان نباشید باید بدانید با وجود علاقه شکل گرفته ایشون اگر برگردند هم باید همه جوانب دقیق و منطقی و به دور از احساس بررسی شود تا دوباره دچار خطا نشوید و اگر هم برگشتی نبود که فکر نمی کنم چنین باشد باید بدونید چیزی رو از دست ندادید چون فردی که قرار است مدام دچار شک در انتخاب شود و در نهایت روزی برود بهتر است هنوز که مساله جدی نشه برود تا مشکلات روحی که بعدا عارض می شود شدت نیابد و قدرت تشخصی و انتخاب شما برای ازدواج در اینده را محدود نکند .امیدوارم موفق باشید و تصمیم درستی بگیرید .
حالا شما که روشن فکری اینم حرف دل من و جامعست متاسفانه خیلی ها نمیخواهند این مطلب را درک کنند که همه نباید مثلهم باشند نباید هم دیگر را مقایسه کرد -هیچ جای قرآن ننویشته که ادم حتما باید ازدواج کند و یا ثمره آن فرزند باشد -اینو تحقیق هم کردم -شما هم نمیخواهم از این بعد نگاه کنید من داغم الان یه چیزی میگم نه الان همه همینو میگند برای چی بچه دار شویم -جز دردسر هیچی نداره-اخرشم اینده رونشی ندارند پس چرا پیشگیری نکنیم قبل مصیبت پیشگیری نکنیم تا پیگیری
بله من خیلی هارا میشناسم یعنی همه هیمنطوری هستیم تنهاییم حتی محیط گرم وصمیمی خانواده باشه ولی درون ادم تغییر نا پذییره -خوب من قبول دارم ادم ازدواج کنه خوبه ولی به شرطی که همرسش زندگیش و یا شوهرشو با دیگران مقایسه نکنه این واقعا خیلی ناراحت کنندست
در ضمن مشکل بعدی اینه چرا خانواده ها در زندگی خصوصی افراد دخالت میکنند بسیاری از دخالت ها از دلسوزی های بی مورده مثلا نرخ مهریه باید بالا باشد و…
در ضمن یه سوال دیگه اگر یک فرد به کسی علاقه دارد ولی اون شخص حتی با انتخاب مساوی یعنی هر دو مورد در یک سطح باشند یکی انتخاب کند و تا اخر زندگی همش به نفر دیگری فکرکند و ابراز پشیمانی کند اون موقع چه کار باید کرد
همه اینطوری که شما عرض میکنید نیستند
لطفا پیام خصوصی باشد