ترویج زندگی مجردی یکی از عواملی که آمار ازدواج را کاهش میدهد
از جمله عوامل مهمی که میتواند در این نوع افسردگی نقش داشته باشد شاید ازدواج با بیمیلی، بدون رضایت و میل شخصی و از روی «اجبار» صورت گرفته باشد. این اجبار میتواند دراثر عوامل درونی بهوجود آمده باشد یا فشارهای خارجی سبب آن شده باشد؛ مثلا خانمی را تصور کنید که احساس میکند زمان ازدواجش فرا رسیده و شاید دیر هم شده، بنابراین عجله دارد که به یکی از خواستگارانش جواب مثبت دهد و وارد زندگی زناشویی شود.
این حالت یک اجبار درونی است که فرد خودش با آن درگیر میشود اما پس از ازدواج تازه میفهمد واقعیتهای زندگی با تصویری که از ازدواج ساخته، زمین تا آسمان تفاوت دارد. وقتی هر یک از ما با «اجبار» کاری را انجام میدهیم در مورد خیلی از جوانب فکر نمیکنیم و شرایط را به درستی نمیبینیم.
در نتیجه ممکن است احساس ناکامی سراغمان بیاید یا با این طرز فکر مواجه شویم که همسرمان مورد مناسبی برای ما نیست و اختلافات و درگیری ها بالا گیرد. شاید هم فکر کنیم که همسرمان به اندازه کافی جذاب به نظر نمیرسد. بنابراین به این نتیجه میرسیم که آنچه به دست آوردهایم به نیازهایمان پاسخ نمیدهد. همه این موارد میتوانند پایه افسردگی باشند.
گاهی اوقات اجبار برای ازدواج از راه یک عامل بیرونی صورت میگیرد. چند مورد از این اجبارها عبارتند از:
اجبار والیدن: گاهی پدر و مادر ها باعث میشوند فرزندانشان به ازدواج با کسی که هیچ گونه علاقه ای به وی ندارند تن دهند.
شکست عاطفی: وقتی فردی به تازگی از یک ناکامی عشقی بیرون آمده شاید برای فراموشکردن ارتباط قبلی به ازدواج با فرد دیگری تن دهد و بعد از این انتخاب پشیمان شود.
مجردی تمام شد
ازدواج با محدودیتهایی همراه است. بعضی وقتها ممکن است به دلیل تغییر نقشها فرد محدودیتهایی را احساس کند. به هر حال این هم جزو ویژگیهای نقش جدید است. به این معنی که شخص استقلال خود قبل از ازدواج را از دست میدهد و باید نظمی را رعایت کند، تعهد داشته باشد، نظر طرف مقابل را بپرسد، دور برخی از دوستیها خط بکشد و … در صورتی که میزان سازگاری فردی با فضاهای جدید خوب نباشد همین موضوع میتواند آزاردهنده و افسردهکننده شود.
وابستگی زیاد به والدین
درست است که همه افراد پدر و مادر خود را دوست دارند اما در برخی افراد این مسئله به شدت نمایان میشود و موجب نگرانی است و پس از ازدواج به صورت نوعی «اضطراب جدایی» بروز میکند. شخصی که سالها با والدینش در ارتباط تنگاتنگ بوده بعد از ازدواج باید به صورت غیرمستمر با والدینش در تماس باشد و چنانچه این وابستگی خیلی شدید باشد ناخودآگاه احساس کسالت و افسردگی سراغش میآید. بعد از ازدواج پدر و مادر دیگر در دسترس نیستند و مرتب نمیتوان با آنها در ارتباط بود. در نتیجه شاید فرد ناگهان احساس کند پدر و مادرش را از دست داده و چقدر دلش میخواهد باز هم بچه والدینش باشد.
برای دیدن مقاله های بیشتر در رابطه با این موضوع به مرکز مشاوره ازدواج رجوع کنید
منبع:مشاوره-آنلاین.com
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.