شناسایی عوامل از دست رفتن عشق بعد از ازدواج

شناسایی عوامل از دست رفتن عشق بعد از ازدواج

 

رابطه زناشویی به طور طبیعی سرچشمه اصلی ناخشنودی است. هیچ رابطه دیگری در زندگی بشر نمی تواند مانند ازدواج دو انسان بالغ را که ممکن است شناخت بسیار کمی از یکدیگر داشته باشند، برای یک عمر به هم زنجیر کند. بیشتر زوجین در ابتدای زندگی مشترک عاشق هم هستند ، رابطه جنسی انها تازه شروع شده است و احساس می کنند که تا کنون این قدر احساس رضایت و خشنودی نکرده اند. هیچ گاه تصور نمی کردند بعد از ده سال خود را در رابطه ای ساکن و ملال آور همچون مردابی بی حرکت ببینند و نتوانند هیچ راه برون شدنی پیدا کنند. شاید هم به خاطر منافع دیگر زندگی مشترکشان تا کنون در کنار هم مانده اند و شاید هم نمی خواهند با واقعیت تلخ و رنج آور طلاق روبرو شوند.
ناکامی اکثر زوج های در زندگی زناشویی، بیش از هر علت دیگر، به سنتی بر می گردد که آن را «کنترل بیرونی» می گویند ، و افرادی که از این سنت پیروی می کنند کم نیستند شاید ۹۹/۹۹ درصد مردم جهان به خاطر به کارگیری عادت کنترل بیرونی در کنار آمدن با دیگران دچار مشکل می شوند. استفاده از این عادت و رفتار سنتی منحصر به زندگی زناشویی نیست، بلکه خود را در زندگی زناشویی شدیدتر نشان می دهد.
فرض اصلی کنترل بیرونی این است که : اگر من احساس ناخشنودی می کنم خود من مسئول این احساس نیستم ، بلکه دیگران و رویدادها و عوامل خارج از کنترل من آن را در من ایجاد کرده اند و مقصرند یا دست خودم نیست، بلکه مغز من به لحاظ ساختاری یا شیمیایی به گونه ای است که بدون آن که من بخواهم، این مشکل را ایجاد می کند. در این حالت، هرگز شیوه انتخاب اعمال ما توسط خود ما، علت ناخشنودیمان محسوب نمی شود. افرادی که از زندگی زناشویی خود ناخشنودند، با توسل به روان شناسی کنترل بیرونی معتقدند: من تقصیری ندارم. همسرم عامل تمام این ناخشنودی هاست و من وظیفه خود می دانم که برای تغییر و اصلاح رفتارهای او هر کاری می توانم انجام دهم، حتی اگر به قیمت جان او تمام شود. برای انجام این وظیفه یعنی ، تغییر دادن دیگری، معمولا از یک سری رفتارهای کلیشه ای استفاده می کنیم. این رفتارها را هفت رفتار مخرب کنترل بیرونی نامیده اند. به این خاطر می گویم کلیشه ای اند که تقریبا همه ما مدام و هر روز این رفتارها را در رابطه با دیگران تکرار می کنیم، بدون آنکه فکر کنیم که این رفتارها تا چه میزان عامل ناخشنودی خودمان و دیگران بوده و هستند. این رفتارهای مخرب عبارتند از:
انتقاد کردن
سرزنش کردن
شکوه و شکایت کردن
غرغر کردن
تهدید کردن
تنبیه کردن
باج دهی برای کنترل کردن دیگری
ممکن است زوجی در مراودات خود هر روز از این عادات استفاده کنند ولی با این حال کارشان هم به طلاق کشیده نشود، اما مطمئنا شرایط زندگی مشترکشان به طلاق عاطفی یا زندگی سرد می کشد . این باور که «همسر من فرد مناسب من نیست، و اگر بخواهم به زندگی مشترکم با او ادامه دهم، باید تغییر کند تا زندگی زناشویی رضایتمندی داشه باشیم». و در این دیدگاه عامل اصلی مشکل ما، طرف مقابل است و نه خود ما،هیچ تلاشی برای تغییر خود انجام نمی دهیم. از این رو، ناخشنودی و ناراحتی های ما نه تنها کاهش نمی یابند، بلکه غالبا شدیدتر نیز می شود. در حالی که برای به وجود آوردن تغییرات لازم و ساختن یک زندگی مشترک خشنود و بالنده باید علاوه بر چیزهایی که اکنون می دانیم، چیزهای زیادی درباره خودمان و روانشناسی کنترل بیرونی بیاموزیم.اگر فقط یکی از طرفین دست از کنترل بیرونی بردارد و دیگری همچنان آن را به کار گیرد، پیشرفت چندانی به دست نخواهند آورد، بلکه قدرت واقعی این اقدام زمانی بهتر خود را نشان میدهد که طرفین هر دو در این مسیر گام بردارند.
کنترل بیرونی در زندگی های زناشویی بسیار بیشتر از رابطه های دیگر به کار گرفته می شود. در حالی که در دوستی های بلند مدت هرگز از کنترل بیرونی استفاده نمی کنیم. و به همین دلیل است که رابطه های دوستی بلند مدت تر و پایدار تر از دیگر روابط انسانی است.
همه پیشرفت های بشری حاصل تلاش گروهی از مردم است و گاه حاصل تلاش یک گروه بسیار کوچک و به ندرت حاصل تلاش فقط یک نفر است. وقتی به دلایل با انگیزه تلاش های این گروه از افراد دقت می کنیم می بینیم آنها برای دستیابی به احساس بهتر یا اجتناب از احساس بد یا ناخوشایند دست به چنین تلاش هایی می زنند. به نظر من همه انسانها برای ارضای پنج نیاز اساسی که در ژن های ما ریشه دارند، تلاش می کنند.

از دست رفتن عشق بعد از ازدواج

این نیازها، به ترتیب زیر شرح داده خواهند شد که عبارتند از:
نیاز به بقاء
نیاز به عشق و احساس تعلق
نیاز به قدرت و پیشرفت
نیاز به آزادی
نیاز به تفریح
این سیستم ژنتیکی ساده در ارضای نیازهای افراد زیادی، عالی عمل می کند تا آنها احساس شادی، سلامتی و رضایت کنند. افرادی که در زندگی فاقد چنین احساس هایی باشند از ته دل آرزو دارند به شادی ، سلامت و خشنودی دست یایند. اما متاسفانه سیستم ژنتیکی ما در مورد زندگی مشترک خوب عمل نمی کند.ازدواج کانونی است که برای تامین نیازهای اساسی زنان و مردان بنا نهاده شده است، در حالی که اغلب در تامین این نیازها کارایی ندارد. هیچ مدرکی در دست نیست که نشان دهد، افراد متاهل نسبت به صد سال پیش بهتر با یکدیگر کنار می آیند. اما به نظر می رسد، اگر افراد متاهل بدانند که تحت تاثیر پنج نیاز اساسی خود هستند و از ابتدای زندگی مشترکشان با هم برای ارضای این نیازهای تلاش کنند، در بهبود روابط زناشویی آنها پیشرفت چشمگیری ایجاد می شود.
نیاز به بقا: مشکلات زندگی زناشویی با مسائل اقتصادی گره خورده اند
در جامعه کنونی، اکثر مردم اگر تلاش مختصری انجام دهند، بقایشان تضمین شده است. بسیار به ندرت کسی از گرسنگی یا نداشتن سرپناه جان خود را از دست می دهد. در بیشتر زندگی های مشترک رایج ترین نشانه تفاوت در نیاز به بقا، اختلاف بر سر مسائل اقتصادی است. هنگامی که زوجی به طور جدی بر سر مسئله ای دعوا کنند، شانس آنها برای داشتن یک زندگی زناشویی رضایتمند از بین می رود.
نیاز به عشق و احساس تعلق: هسته ژنتیکی یک ازدواج شاد
یک ازدواج خوب شاید بهترین وسیله تامین نیاز به عشق و احساس تعلق باشد، با وجود این هنوز دسترسی به این نیازها به سادگی ممکن نیست، زیرا بر خلاف نیاز به بقاء، برای تامین این نیاز وجود یک فرد دیگر نیز ضروری است. همانطور که قبلا نیز توضیح دادم، ما هیچ کنترلی بر رفتار دیگران نداریم. شما نمی توانید دیگری را مجبور کنید به شما عشق بورزد. هر تلاشی برای تحمیل عشق به دیگری به ندرت موثر واقع می شود. این مسئله ممکن است برای افرادی که عاشق هستند عجیب به نظر بیاید، اما اگر شما کسی را عاشقانه دوست بدارید، دوست داشتن شما الزاما آن فرد را ترغیب نمی کند که او نیز شما را دوست بدارد.
زنان نسبت به مردان و شاید به خاطر نقششان به عنوان مادر، احساس نیاز بیشتری به عشق و احساس تعلق دارند. اما نیاز کم تر مرد به محبت مانع از یادگیری او در ابراز عشق و محبت نیست. در ابتدای ازدواج، زوج های بسیاری، به ویژه زنان، به خاطر شوقی که مردان به تماس جسمی نشان می دهند فریب می خورند و فکر می کنند عشق و علاقه مردان نسبت به آنها بیش از شدت علاقه خودشان است. رابطه جنسی برای زنان بیشتر با نیاز به عشق و احساس تعلق پیوند تنگاتنگ دارد تا نیاز به بقا، برعکس برای مردان رابطه جنسی بیش تر برخواسته از نیاز به بقاست. مردی که نیاز به بقا در او قوی است. خواهان رابطه جنسی بیش تری است و برای رسیدن به این هدف در آغاز آشنایی بیشتر ابراز عشق و علاقه می کند. اما با ادامه زندگی زناشویی، معمولا زن متوجه می شود که علاقه مرد به رابطه جنسی مساوی یا گاهی بیشتر از علاقه اش به خود اوست و کم کم به این رفتار عاری از عشق و ناشی از هورمونها بی علاقه می شود. با کم شدن علاقه زن به رابطه جنسی، مرد ناکام تر می شود و رابطه جنسی بیش تری از او درخواست می کند که این خود باعث دوری بیش تر زن می شود و بدین وسیله پیوند زناشوییشان کم کم سست می شود. درخواست یک طرفه هر چیز در زندگی مشترک باعث ایجاد اختلاف بین زوجین می شود و رابطه جنسی نیز از این قانون مستثنی نیست.
مشکل رایج دیگر اختلاف در میزان نیاز به عشق و احساس تعلق افراد است. تفاوت در میزان نیاز به دوست داشتن و دوست داشته شدن در زوجین توجه زن را جلب می کند تا جایی که ممکن است هر روزه کارشان به مشاجره بکشد. زن به خاطر این نیاز قوی به عشق، فکر می کند می تواند با نثار عشق بیش تر به مرد، نیاز بالقوه او را ، که به اعتقاد زن به صورت نهفته وجود دارد، بیدار کند. گاهی زن موفق می شود و اندک اندک به مرد می آموزد محبت و عشقش را بیش تر ابراز کند. اما در بیشتر موارد، چنانچه زن پافشاری نشان دهد و در این باره تلاش بیش از حد نماید. با شکست روبره می شود ، آموزش مرد دراین خصوص که بیش از نیاز و احساس طبیعی اش، ابراز مهر و علاقه کند مستلزم یک فرایند ظریف و دقیق است و عجولانه نمی توان به هدف رسید.
نیاز به قدرت: راز ازدواج در ژن های ما نهفته است
برخلاف نیاز به بقا، عشق و احساس تعلق، آزادی و حتی تفریح، که همگی را می توان در حیوانات پست تر نیز یافت، نیاز به قدرت، ویژه انسان است. حیوانات ممکن است طبق دستور ژن هایشان برای حفظ قلمروشان یا حفظ جفت خود بجنگند یا از بچه هایشان محافظت کنند، اما هیچ گاه مانند ما انسان ها صرفا به خاطر قدرت نمی جنگند. ما برای حفظ مسیر زندگیمان می جنگیم و دیگران را به علت مخالفت با خودمان تنبیه می کنیم. هیچ رابطه انسانی به اندازه ازدواج، محل جنگ و منازعه نیست. معمولا اگر مورد احترام واقع شویم، نیاز به قدرت در ما ارضا می شود.
به نظر می رسد که نیاز به قدرت منشا اصلی رفتار کنترل بیرونی در جهان است، و هر قدر کنترل بیرونی را بیش تر به کار بریم، به همان میزان رضایتمندی ازدواج را تخریب می کنیم تا جایی که به ندرت می توانیم به یک زندگی مشترک خشنود و پایدار دست یابیم. شما می توانید فقط رفتارهای خود را کنترل کند. هیچ کس نمی تواند شما را کنترل کند و شما نیز نمی توانید هیچ کس را کنترل کنید. هرچند این عادات مخربند، اما اولین عادت یعنی عیبجویی یا انتقاد از همه مخرب تر است. این رفتار به تنهایی می تواند یک زندگی را به هم بزند و اگر می خواهیم زندگی رضایتمندی داشته باشیم باید به شدت از انجام هر گونه انتقادی پرهیز کنیم. اگر هنوز عشق و محبتی در زندگی باقی مانده باشد، قطع عادات مخرب اولین گامی است که باید برای احیای زندگی در شرف فروپاشیدگی برداریم. عامل اصلی در احیای زندگی فقط قطع این عادات مخرب نیست، بلکه عامل اصلی جایگزین کردن عادت های مطلوب به این عادات مخرب است.
نیاز به آزادی: چالشگر ازدواج
ماهیت ازدواج از دست دادن آزادی های شخصی است. این یک قانون است که افراد با نیاز کم تر به آزادی نسبت به افرادی که آزادی بیشتری می طلبند و تمایل دارند تنها باشند، زندگی مشترک رضایتمندانه تری دارند.
گفتگو کردن تنها راه حل مشکلات مربوط به نیاز به آزادی است. اگر طرفین نتوانند بپذیرند که هر یک به مقدار معینی آزادی نیاز دارند، زندگیشان رنگ رضایت و خشنودی نخواهد دید. کم نیستتند افرادی که زندگیشان به طلاق می انجامد و پس از مدت کوتاهی احساس می کنند اکنون که دیگر از بند ازدواج رها شده اند، می توانند از با هم بودن لذت ببرند. گاهی اوقات چنین افرادی فریب این لحاظات کوتاه و شاد را می خورند و دوباره با هم پیوند ازدواج می بندند و دوباره درگیر همان جریان گذشته می شوند.
نیاز به تفریح : نیازی که سهل تر از سایر نیازها در ازدواج تامین می شود
از تمامی ناراحتی های ناشی از ازدواج چنین استنباط می شود که ازدواج به رغم فراگیر و جهانی بودن آن، در ژنهای ما ریشه ندارد. به اعتقاد ما، ازدواج رفتار و انتخابی است که برای پیشرفت انسان ضروری بوده است. بنابر این با وجود تمامی دلایلی که تلاش برای بهبود روابط زناشویی را توجیه می کند، معمای دیگر ازدواج این است که چرا بسیاری افراد که در زندگی به شیوه های گوناگون لذت می برند، در زندگی مشترک شادکامی بسیار کمی را تجربه می کنند؟ کنترل بیرونی مانع از این می شود که زن و شوهری از رفتارهای مخرب خود دست بردارند .بزرگترین مانع رضایتمندی و شادکامی در روابط زناشویی به کارگیری انتقاد، سرزنش، شکوه و غر زدن است. احتمالا در این مرحله از زندگی مشترک آنها، فکر خوش بودن با یکدیگر حتی به ذهنشان هم خطور نمی کند. تفریح، به عنوان یک نیاز ژنتیکی، به شیوه ای آسان و لذت بخش قابل تامین است. اما تقریبا همه زوج هایی که زندگی ناموفق دارند، از تمام آنچه می تواند بیش ترین کمک را به آنها بکند، غفلت می کنند. تفریح نیروی ماندگار عظیمی است. گرایش به رابطه جنسی و حتی عشق در طول زندگی کم رنگ می شود، اما تفریح و شادی همیشه تازه می ماند. زیرا، برخلاف رابطه جنسی، تفریح همیشه جهت تازه ای به خود می گیرد و تقریبا هیچ محدودیتی برای شاد زیستن وجود ندارد.


واقعیت آن است که تنها کسی که می توانیم کنترلش کنیم خود ما هستیم. اگر رابطه ناموفقی داریم، باید بیندیشیم و ببینم خود من چه می توانم انجام دهم که باعث بهبودی رابطه ام شود و نه این که سعی کنم دیگری را تغییر دهم. تقریبا در تمامی موارد هنگامی که دست از کنترل بیرونی بر می داریم، همسرمان نیز تغییر می کند. برای دستیابی به این هدف لازم است هفت عادت مهرورزی و پیوند دهنده را جایگزین رفتارهایی که رابطه را تخریب می کنند کنیم. این رفتارهای پیوند دهنده عبارتند از:
گوش کردن
حمایت کردن
تشویق نمودن
احترام گذاردن
اعتماد کردن
پذیرفتن فرد همانگونه که هست
گفتگوی همیشگی بر سر اختلافات
این رفتارها به ما کمک می کند با دیگران، به ویژه نزدیکانمان، خوب کنار بیاییم. طبق تجارب ما، این راه، یگانه راه حفظ یک زندگی مشترک رضایتمند و پایدار است. وقتی می خواهی بر اساس تئوری انتخاب رفتار کنیم، حتی زمانی که احتمال می دهیم کمترین اختلافی وجود دارد، باید پیش از هر اقدامی، فکر کنیم. اولین فکرمان باید این باشد که تا جای ممکن از به کارگیری هفت رفتار مخرب اجتناب کنیم. زیرا می دانیم که استفاده از این رفتارها ما را بیش تر از هم دور می کند و بر مشکلات ما می افزاید.

برای کسب اطلاعات بیشتر به سایت مشاوره ازدواج رجوع کنید

بازدید:۴۲۶۹۵۷

رتبه مقاله در گوگل:

مرکز مشاوره شرق تهران

 

منبع:مشاوره-خانواده.com

مشاوره در برترین مراکز مشاوره مورد تایید کانون مشاوران ایران

مرکز مشاوره ازدواج