مشاوره قبل ازدواج:شور زندگی

مشاوره قبل ازدواج:شور زندگی

بعدازظهر یک روز گرم آفتابی تابستانی باشد و یا صبح سرد یک روز زمستانی؛ چه فرقی می‌کند، اصلا چه اثری روی حال و روز لحظه آدم دارد، هر یک از روزهای سال باشد، باشد. هر کدام از روزهای عمر که می‌خواهد، باشد. نفس و شور زندگی که نباشد ، آدم دلش می‌خواهد بخوابد تا نبیند زمان چه شکلی می‌گذرد بس‌که سخت است تحمل لحظه بی‌آرزو.

این شب‌ها و روزهای لعنتی که راحت دور می‌شوند و می‌روند و ما را می‌گذارند اینجا که بمانیم و ببینیم عجب گرفتاری شدیم در این هچل. یا اصلا گیرافتادگی در لحظه‌هایی که نه راه پس داری نه راه پیش و نه حتی انگیزه‌ای برای برداشتن یک قدم و مدام در وضعیت دراز‌کشِ بی‌حرکتت که به زور همه چیز را می‌چپانی کنار دستت که با یک اشاره به چنگشان بیاوری و نیازی به برخاستن نباشد. یا مدام در دلت تکرار کنی «چه بد زمانه‌ای است و هر جا می‌رویم این درهای بی‌صاحاب بسته است و اصلا همین که می‌دانیم همه راه‌ها بی‌نتیجه هستند، همان بهتر که بشینیم و ببینیم خودبه‌خود زمان چه پیش می‌آورد.»

و میدانی هیچ کدام این حرف‌ها جدید و تازه نیستند و اندازه تاریخ قدمت دارند و هم‌قدر روزهای عمرت – خیلی خیلی بیشتر – در همه جا تجربه شدند. زمان‌های دور و نزدیک و سرزمین‌های دور و نزدیک. این گیرافتادگی و این بی‌حرکتی همه جا بوده. کافی‌ست یک لحظه برگردی به عقب و یا این سو و این سو بچرخی و نگاه کنی به آدم‌هایی که پس از جنگ شکست خوردند. انقلاب‌هایی که به بیراهه رفتند و جامعه‌هایی که عینی یا ذهنی در دامان بیگانه اسیر شدند و یا گرد ناامیدی بر صورت مردمانش نشسته. سند تاریخی نیازی نیست و در بسیاری از مواقع بدون در دست داشتن سند هم می‌توان نظریاتی را داد که بر همگان واضح و مبرهن است. هنرشان پیش چشممان باز است:

سراغ رنسانس اروپا برویم و میکل انژ را ببینیم که بعد از آن همه نوزایی، گرفتار سستی و عذاب وجدان می‌شود و دست از کار می‌کشد و نقشش را آویزان می‌کند در نقاشی‌اش زیر سقف کلیسای سنت پترونیوس؟

یا باز هم بگردیم و سستی و بی‌حسی را در چشمان مسافرین « واگن درجه سوم» ببینیم؟ که در تابلوی اونوره دومیه نقاش قرن نوزدهم فرانسه نشسته‌اند خیره به ما و می‌گویند «ما را تماشا کنید تا ناامیدی را در چهره‌هایمان ببینید. تا بفهمید به هیچ‌کدام از آرزوهایمان نرسیدیم و انقلاب فرانسه برای ما توهمی بیش نبود. و شاید سال‌ها باید بگذرد تا روشن شود این همه بی‌حرکتی از چه روی در صورت ما نقش بسته.»

و یا به بهترین نتیجه جست‌‌و‌جو و نقاشی «کرختی» اثر رابرت ویلیام انگلیسی برسیم؟
نقاش، همسرش را می‌نشاند در قلب تصویر. او را از اثرهای جنگ‌های جهانی با چشم‌هایی وق‌زده و مبهوت، دهانی نیمه‌باز و انگشت‌هایی بی‌توان، بیرون کشیده و در حالت دراز‌کشیده با کفش‌هایی بی‌استفاده و پرت‌شده در گوشه‌ای، بر صحنه‌ای از هیچ، پیش چشم ما گذاشته.آدرس مرکز مشاوره ازدواج

دیگر او هیچ احساسی ندارد هیچ آرزویی ندارد و تا ابد همانجا دراز خواهد کشید. رنگ‌های سرد این نقاشی و امکان تبدیل بدن به قطعات هندسی، خودبه خود، نمایشگر متلاشی شدن انسانی است که امید و آرزویی برایش نمانده. خواسته‌هایی که پس از سال‌ها جنگ و آدم‌کشی در اروپای آن روزها، از ذهن آدم‌ها رخت بربسته و گرد مرگی که همه جا را پوشانده.

او دراز کشیده است، ولی دراز کشیدن او به هیچ وجه نشانه آرامشش نیست. با بدنی خمیده که انگار از سقوطی دردناک جان به در برده است و دستانی که حائل صورت شده‌اند در برابر نور نه چندان قوی صحنه.

نکته بسیار جالبی که می‌توان به آن اشاره کرد، این است که فرم دهان این زن اما نقطه عطف ماجراست، چیزی گفته شده، منجمد شده و در فضای مطلقا پوچ نقاشی از بین رفته است، ولی همچنان دهان جسد گونه‌اش باز مانده است، سر زن انگار بر روی بالشتی گذاشته شده است، ولی هرگز دیده نمی‌شود و ببیننده را در امکان استراحت و آرامش‌جستن زن دچار تردید می‌کند واین حس دودلی هنگامی افزایش می‌یابد که نور از پایین بر چهره زن، نمایی ترسناک از این موجود بی‌حرکت را در دل تماشاگر ایجاد می‌کند. فرم سایه‌نگاری بدن هم بی‌هیچ تجملی و بدون نمایش پستی و بلندیِ خاصی، انگار با یک پوست زمخت، صاف شده و در نهایت کفش‌هایش که تنها عنصر خارج از بدن اوست به گوشه‌ای پرتاب شده‌است. گویی زن، دیگر خیال رفتن ندارد. و هرگز توان حرکت ندارد.

او دیگر نیازی به بلند شدن ندارد. چون آرزوهایش، همه در زیر گلوله خرد شده‌اند. تنها می‌تواند با مرده‌ای در درون خویش به ملال سخن بگوید. یا به هیبت مرده‌ای شبیه شود.

بعید می‌دانم تماشای تابلوهای پر از رخوت و کرختی، به مثابه تلنگری برای لحظه آدم نباشند. هم‌ذات‌پنداری بهتر است به کار آدم نیاید این جور وقت‌ها و همان بی‌حوصلگی‌های گاه‌به‌گاه را هم هر از چندی با کمی اراده آدم پرت کند که دیگر چیزی ازشان نماند.

چند شغل عجیب و غریب دانشجویی در کشورهای دیگر
۱۹۰ کشور و چند میلیون دانشجو. آدم‌هایی که می‌خواهند با علمشان دنیا را بهتر کنند و برای دیگران، آسایشی دوچندان فراهم آورند. دانشجو در تعریف بین‌المللی، به فردی گفته می‌شود که در دانشگاه و در سطح لیسانس به بالا درس بخواند. این تعریف در فرهنگ‌های مختلف، تضادهایی هم دارد. مثلا در فرهنگ ایرانی، آدم باید درس بخواند که بتواند برود سر کار و ازدواج کند و بچه دار شود و یک پراید بخرد و آخر هفته‌ها با خانم بچه‌ها برود شمال! در فرهنگ غربی، دانشجو، بار سنگین پیشرفت علمی در کشور را به‌عهده دارد و به‌عبارتی پیش قراول جامعه و تمدن به حساب می‌آید.

هرچند در انتهای همه فرهنگ‌های جاری و زنده، این نتیجه وجود دارد که درس خواندن خوب است و دانشجو به به و چه چه دارد و افتخار خانواده است، اما همین تفاوت فرهنگی است که شخصیت افراد تحصیل کرده که قشر تاثیرگذار هر جامعه‌ای به حساب می‌آیند را تشکیل می‌دهد.

همه اینها را گفتیم که به نتیجه مهمی برسیم و آن این است که دانشجو در کشورهایی به جز ایران! مخالف مصرف‌گرایی هستند. یعنی به جای این‌که دست در جیب پدر و مادر دهند به مهر و میهن خویش کنند آباد، می‌روند سر کار و نانشان را خودشان در می‌آورند.

زندگی دانشجویی در غرب، تعریف متفاوتی دارد و برای مثال در اروپا و آمریکا، پیشخدمتی رستوران، بالذاته شغلی دانشجویی است. اما تعداد زیاد دانشجو و کمبود مشاغل مناسب، باعث می‌شود که گاهی اوقات این افراد، برای گذران زندگی دست به کارهای عجیبی بزنند، کارهایی که گاه عجیب است و گاه خنده‌دار، ولی به هر حال جزو مشاغل محسوب می‌شود و عده زیادی از آن امرار معاش می‌کنند. بهتر است خودتان بخوانید و ببینید که در گوشه و کنار این دنیای بزرگ چه می‌گذرد. می‌خواهیم چند تا از این کارها را با هم مرور کنیم.

تمیزکننده آکواریوم کوسه
کلاً دانشجوهایی کمی هستند که حاضرند در یک آکواریوم بزرگ، با کوسه، چکش ماهی، اره ماهی و نهنگ غول پیکر، هم بازی شوند و در همین حین، زیر آن‌ها را آب و جارو کنند! اما به خاطر همین که این کار خیلی وهم انگیز و مشکل است، پول خوبی بابتش می‌دهند و فرد شاغل نیز می‌تواند برای گردشگران دست تکان دهد و آن‌هارا خوشحال کند!

نظافتچی جاده‌ها
از زمانی که BMW و بنز آمدند و بعد بین شرکت‌های ماشین سازی کل کل شد که ماشین کدام یک تندتر می‌رود، پرنده‌های زیادی هستند که در برخورد با این خودروها، له شده و متلاشی می‌شوند و پخش جاده‌های بین راهی می‌گردند. این موجودات بدبخت، که زمانی دوست داشتنی بودند، نیاز به جمع‌آوری دارند و برای همین کلی دانشجو در کشورهای آمریکایی و اروپایی، به شغل شریف « نظافت چی جاده» اشتغال دارند.

زامبی کرایه‌ای
اگر از این فیلم‌های خون آشام و زامبی و آدم خوار و اینها دیده باشید، حتما متوجه شده اید که کلی زامبی بی‌کار در صحنه وجود دارند که وظیفه خطیر پاره نمودن انسان‌های بی‌گناه و نشان دادن دندان‌های خونی‌شان به دوربین را برعهده دارند. که یکی از مشاغل معروف دانشجویی در لندن است. خیلی هم حال می‌دهد و تازه انسان احساس قدرت می‌کند و عقده‌هایش هم فرو می‌خورد.

پرورش کرم خاکی
در گذشته که علم این‌قدر پیشرفت نکرده بود و آیفون ۵ هنوز معرفی نشده بود، کشاورزان نمی‌دانستند که وجود کرم‌های خاکی چقدر می‌تواند در کشت کلم بروکلی و کرفس ساقه نازک، به آن‌ها کمک کند. اما اخیرا، می‌دانند! خلاصه این‌که الان یک سری دانشجو هستند که به پرورش کرم خاکی مشغولند و آن را برای مصارف پژوهشی یا کشت محصولات کشاورزی، در اختیار متقاضیان قرار می‌دهند.

چیدن اجساد در مزارع
در آمریکا، مزارعی وجود دارد که در آن به جای سیب زمینی و خیار، جسد انسان وجود دارد! این مزارع برای این درست شده‌اند که به دانشجوهای پزشک قانونی یاد دهد که دلیل مرگ هر مقتول چه می‌تواند باشد. اما برای تمرین بیشتر لازم است تا این جسدها، مرتب جابجا شوند و این کار از پس کسی برنمی‌آید جز تعدادی جوان باهوش و بی‌کار که می‌خواهند دستشان در جیب خودشان باشد.

محافظ پل‌های متحرک
مشاغلی هستند که می‌توان بر آن‌ها صفت اراجیف نهاد! در کشورهای پیشرفته که تعداد زیادی پل متحرک وجود دارد، افرادی هستند که هر شش ماه یک بار، آن‌ها را بالا پایین می‌کنند تا از سالم بودنشان مطمئن شوند. خیلی هم شغل جذابی است!

آدامس پاک‌کن
در هر کشوری به جز دانشجو که الگوی جامعه است و خیلی هم روشنفکر می‌باشد، یک سری انسان بی‌فرهنگ نیز وجود دارند که وقتی آدامس می‌خورند شعورشان نمی‌رسد که آن را کف خیابان تف نکنند. تازه این که چیزی نیست. هستند آدم‌هایی که آدامسشان را می‌چسبانند به دیوار. در برابر این آدم‌ها، جوان‌هایی هستند که با سلاحی شبیه پمپ آب گرم، به مبارزه‌شان می‌روند و این آدامس‌ها را پاک می‌کنند.

جدا‌کننده جوجه‌های نر و ماده
آن‌هایی که فکر می‌کنند تفکیک جنسیتی فقط در ایران است اشتباه بزرگی می‌کنند. در خیلی از کشورهای دنیا، جوان‌هایی هستند که به تفکیک جنسیتی اشتغال دارند. مثلا در اروپا، خیلی از دانشجوها، زمانی از روز را صرف جداسازی جنسیتی جوجه‌های تازه ار تخم درآمده می‌کنند تا خدای ناکرده مشکلی بوجود نیاید!

چشنده غذای سگ
شما فکر کنید که یک سری دانشجو هستند که وظیفه‌شان این است که غذاهایی که برای سگ‌ها تولید شده را بچشند و از یک تا ۱۰ به آن امتیاز دهند تا بهترین آشپز، برنده هزار دلار شده و آن را مدیون زحمات پدر و مادر خود بداند!

ژله پرکن شیرینی‌های دونات
جوان‌هایی هستند که شغلشان پرکردن دونات‌ها با ژله است و باید صاحب دستانی ماهر و اعصابی فولادین باشند، زیرا تنها مقدار ناچیزی ژله اضافه – بمب! – می‌تواند دونات‌ها را مانند یک نارنجک دستی منفجر و متلاشی کند.

برای دیدن مقاله های بیشتر در رابطه با این موضوع به مرکز مشاوره ازدواج رجوع کنید

توپ گلف جمع‌کن
توپ گلف جمع‌کن‌ها افرادی هستند که هر تالاب، دریاچه یا بستر آبی را که در نزدیکی زمین‌های گلف واقع شده، به دقت جست‌وجو می‌کنند تا شاید توپ گلف مفقود شده‌ای را بیابند، آن را بار دیگر جلا دهند و مجددا به فروش برسانند. شاید در نگاه نخست این شغل چندان پر درآمد به نظر نرسد، اما گفته می‌شود این افراد روزانه دست‌کم ۳۰۰۰ توپ گلف جمع می‌کنند.

در این رابطه بخوانید :

مشاوره قبل ازدواج

عشق اولیه در ازدواج

مشاوره قبل ازدواج رایگان

مشاوره ازدواج تلفنی

منبع:مرکزمشاوره ستاره ایرانیان

 

مشاوره در برترین مراکز مشاوره مورد تایید کانون مشاوران ایران

مرکز مشاوره ازدواج

2 پاسخ
  1. asoheyli
    asoheyli گفته:

    با عرض سلام من پسری ۳۰ ساله و لیسانسه هستم که بعد از ۱۵ تا خواستگاری از قشرهای فرهنگی هنوز نتونستم کیس مناسب بیایم.در حال حاضر از دختری ۲۸ ساله با مدرک دکتری خواستگاری کردم از همه جهات خوبه و خانواده خوبی هم دارد ولی به علت داشتم قد کوتاه به اندازه یک سر و گردن از من و بینی کمی نافرم دو دل میباشم توروخدا کمکم کنید نمی دونم چکار کنم از شما میخوام حتما منو راهنمایی کنید واقعا نمیتونم تصمیم درستی بگیرم.

    پاسخ
    • مشاور
      مشاور گفته:

      با سلام .بهتره کمی واقع بینانه به ازدواج نگاه کنید چه ملاک هایی برای شما مهم است و در اولویت است و ان ملاک ها چقدر در زندگی شخصی مهم و تاثیر گذار است .شما ۱۵ خو استگاری رفتید و اکنون با اینکه لیسانس هستید فردی را که دانشجوی دکتری است را انتخاب کردید.طبیعتا همه خ استه ها در یک فرد براورده نمی شود اینکه به فرم بینی و سانت قد اهمیت می دهید به نظرم شاید تا زمان های طولانی نتوانید تصمیم بگیرید .بهتر است ملاک های مهم مثل اخلاق و شخصیت را در نظر بگیرید البته اگر ظاهر ایشون اصلا دلخواه شما نیست دیگر ادامه ندهید چون در رضایت زناشویی موثر است در هر حال مراجعه به مشاور هم می تواند کمک کننده باشد .امید وارم خوشبخت باشید

      پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *