معضلی با نام ازدواج موقت

مشاور ازدواج آنلاین

مشاوره برای ازدواج سایت مشاوره ازدواج مشاوره برای ازدواج سایت مشاوره ازدواج مشاوره برای ازدواج سایت مشاوره ازدواج مشاوره برای ازدواج سایت مشاوره ازدواج مشاوره برای ازدواج سایت مشاوره ازدواج

یکی از راههای آسان و و کم هزینه تر برای مشاوره گرفتن از بهترین مشاوران ، مشاوره آنلاین میباشد. با توجه به مشغله ها و دغدغه های جامعه امروزی میتوان گفت که برای افراد پر مشغله مشورت با مشاور آنلاین بهترین راه ممکن برای استفاده از خدمات مشاوره ای میباشد.

بهترین مشاوران و روانشناسان در این مرکز آماده خدمت گذاری به مردم عزیزمان هستند و در پی ارائه برترین خدمات مشاوره و رفاه حال هموطنانمان هستند  به همین منظور امکان مشاور ازدواج آنلاین را فراهم نموده به خصوص برای کسانی که امکان مراجعه به این مراکز را به هر دلیلی ندارند ، وقت کافی را ندارند و نمیتوانند به مشاور مراجعه کنند. امکان مشاوره با جدیدترین و بهترین متدها در این مرکز وجود دارد. مشاور ازدواج آنلاین و مشاوره اینترنتی همراه همیشگی شما در تمام لحظات.

برای خواندن مقاله های بیشتر در رابطه با این موضوع به سایت ازدواج مراجعه کنید

منبع:تریبون آزاد

2343 پاسخ
« دیدگاه های قدیمی تردیدگاه های جدیدتر »
  1. رضا
    رضا گفته:

    سلام من ۲۳ سالمه قصد ازدواج با دخترخالم که ۱۴ سالشه را دارم بنظرتون با این اختلاف سنی مشکلی پیش نمیاد؟
    ممنون میشم راهنماییم کنید..

    پاسخ
    • ►Responder◄
      ►Responder◄ گفته:

      فعلا” که ایشون ۱۴ سال سن داره و تا وقتی که به بلوغ فکری و عاطفی برسه زمان زیادی مونده … و ممکنه شما فرصت های زندگی رو از دست بدید
      پس بهتره واقع بین باشید

      پاسخ
  2. سهیلا
    سهیلا گفته:

    با سلام
    من دختری ۲۳ ساله هستم مذهبی. معیارهای مدنظرم هم مذهب و خلق خوشو درک متقابل هستش سال قبل فردی با همین ویژگیها از کارمندان دانشگاهمون ازطریق یک واسطه خانوم از کارمندای دانشگاه با اطلاع والدینمون قراری برای صحبت ما ترتیب داد و ما راجع به مسائل کلی و خانواده ها با حضور آن خانوم صحبت کردیم ایشان را میشناختم چون بسیار سروکارم به اتاق ایشان میخورد ازقبل هم به دلم نشسته بودند بعد از۳ روز به من پیامکی دادند انگار که میخواستند بامن صحبت کنند (ولی چون محل سکونت من با دانشگاه یک ساعتو اندی فاصله دارد و من در آنزمان در شهر خودم بودم این اتفاق محقق نشد) ولی درآن شهرخوابگاه دارم و درحین صحبت هم به ایشان اطمینان دادم که حاضرم درشهر شما و بدور از والدینم زندگی کنم ولی با اینحال دیگر هیچ خبری از ایشان نشد بدون هیچ توضیحی من را رها کردندخانواده سوال میکردند بالاخره چی شد خواستگاری رسمی صورت میگیره یا نه؟
    من هم آدم حساسی هستم اصلا نمیتونستم رفتار ایشان رو فراموش کنم چون هم مهرشون ازقبل به دلم نشسته بود خواستگارهامو رد کردم و میخواستم به جواب این سوالم برسم که دلیل این رفتارشون چی بوده؟ به همین منظور وارد برنامه ای شدم که به بخش ایشون مربوط میشد و ایشون مجبور میشد مدام منو ببینه و باهام تماس بگیره وحتی از طرف دانشگاه با یک اکیپ به مسافرت رفتیم من در تمام این مدت به ایشون فرصت میدادم تا ایشون بیاد و دلیلی برا کارش بهم ارائه بده چون غرور و شخصیت منو شکسته بود جالبتر اینکه رفتارشون به گونه ای بود که حاکی از علاقه بود بچه ها خیلی به رفتار ایشون با من مشکوک شده بودند الان دانشگاهم داره تموم میشه ومن مدت کوتاهی شاید یک ماه بیشتر اون هم برای کارهای فارغ التحصیلی وقت ندارم میخوام دلو بزنم به دریا باهاش حرف بزنم بنظر شما اینکار من درسته با توجه به اینکه مدیر اون بخش هم منو برا کسی در نظر گرفتن و همین روزاس که ترتیب جلسه ی معارفه برای خواستگاری رو بدن من هیچ عذاب وجدانی ندارم چون در تمام این مدت رفتار بدی با ایشون نداشتم فراتر از حدم هم نرفتم با اینکه شماره ایشون رو داشتم و مدام با هم در تماس بودیم فقط میخوام ذهنمو آزاد کنم تا بتونم به گزینه های دیگه ای فکر کنم بنظر شما کارم درسته؟ اگر تلفنی یا ایمیلی باهشون صحبت کنم بهتره یا حضوری؟

    پاسخ
    • ►Responder◄
      ►Responder◄ گفته:

      شما باید میدونستید که نباید تا وقتی که وارد رابطه ای رسمی نشدید ، نباید دل ببندید و برای خودتون پیشگویی کنید … چون مثل امروز که غافلگیر شدید ممکنه برای شما سخت باشه
      به هر حال ازدواج یک امر دو طرفه است و باید بدونید ممکنه ایشون به شما علاقه ای نداشته باشه و نباید در این مورد کسی رو مجبور به اینکار کرد

      پاسخ
  3. فرناز
    فرناز گفته:

    سلام
    من ۲۷ سالمه چعار ساله که ارشد برق گرفتم با معدل بالا از دانشگاه تهران
    ۱۰ سال سابقه کار رسمی دولتی دارم، ۴ سال هم هست یه جای خصوصی کار میکنم
    اهل تلاش و پیشرفت و درس
    خواستگاری دارم که فوق دیپلم داره، مدیر فنی یه رستورانه ، پسر نجیب خوب و آقاییه
    اما احساس میکنم شرایطش به من نمیخوره منظور م از نظر شغل و تحصیلاته
    مشکل اینه که ایشون خیلی به من علاقه داره و خیلی مصره
    نمیدونم چی کارکنم
    اینکه اینقد بهم علاقه منده برام خیلی مهمه
    ولی شرایطشو رو نمیدونم می تونم کنار بیام یانه
    میشه راهنمایی کنید
    ممنونم

    پاسخ
  4. من
    من گفته:

    سلام خوبین؟من یه سوال دارم…
    من بادوس پسرمچندبار لاپایی باهم رابطه داشتیم میگم امکان داره پرده ام پاره شه؟؟/
    خیلی میترسم

    پاسخ
  5. پویا
    پویا گفته:

    سلام من پویا ۲۹ساله و مینا۳۲ یک ماه پیش عقد کردیم اما ایشون ۲۰سانت قدش کوتاهتره اما از نظر سنی بنده ۳سال کوچکترم هرچند بخاطر شغل کارگری چهره ام در جوانی کمی پیرتر شده و خودش و خودم از این قضیه ناراحت نیستیم اما اطرافیان خیلی حرف میزنن و به رخمون میکشن چطوری باید به این حرفا خاتمه بدهیم؟ ضمن اینکه من ۲۰۰سکه+حق طلاق رو به ایشون دادم چون خواستم علاقم رو بهش اثبات کنم آیا ممکنه این مهریه و حق طلاق و کم بودن سن ینده تعادل زندگیمون رو بهم بزنه و من نتونم همسرم و زندگی رو مدیریت کنم چون شاید باعث طمعکار شدن زن بشه و هم طلاق هم مهریه بخواد البته همسر من مادیات رو زیاد مطرح نمیکنه و بیشتر از معنویات استقبال میکنه ممنون اگر جواب بدهید

    پاسخ
    • ►Responder◄
      ►Responder◄ گفته:

      دوست عزیز زن تشنه محبت و توجهه پس بهتره به این مسایل توجه نکنید و بدونید تا ۱۱۰ سکه ضمانت مهریه است و دینی بر عهده مرد که شما باید پرداختش کنید چه ایشون مطالبه کنه و چه مطالبه نکنه … پس بهتره به این مسایل و حرف های مردم اهمیت ندید چون مردم در هر حالی حرف میزنن پس ازقضاوتشون نترسید

      پاسخ
  6. بهاره
    بهاره گفته:

    اخه خیلی هکدیگر را دوست داریم.چند سال پیش هم من و یک پسره عاشق هم بودیم.پسره پیر خوبی بود ولی مامانم اینا مخالفت کردن
    من خیلی دوستش دارم

    پاسخ
  7. sevin
    sevin گفته:

    سلام خدمت مشاورمحترم!
    دختری ۲۲ ساله هستم و لیسانس IT دارم. تا به حال خواستگاران متعددی داشتم اما به دلایلی همه را رد کردم. مدتی است با فردی آشنا شده ام و هرچند وقت یکبار او را ملاقات میکنم البته ملاقات های ما به قصد دوستی یا برای ازدواج نبوده است. در این مدت ایشان رفتاری متفاوت با دیگران با من داشته اند و به من علاقه نشان می دهند اما این علاقه را مستقیما مطرح نکرده اند و من از رفتارشان متوجه شدم. ایشان شرایط خوبی دارند و بسیار انسان مهربان و خوش اخلاقی هستند و من هم به ایشان علاقه دارم. اما نمیدانم چرا پس از گذشت چند ماه علاقه شان را مستقیما مطرح نمیکنند.
    در حال حاضر پس از گذشت چند ماه در عین حال که هنوز به اون فرد علاقمندم و هنوز علاقش رو مطرح نکرده همزمان دوتا خواستگار جدید دارم.
    یکیش پسر همکار بابامه که مهندسه برقه و ۲۴ سالشه و درگیر کارای پایان خدمتشه و فک نکنم کار داشته باشه که البته به اینا گفتیم فعلا قصد ازدواج ندارم و دارم واسه کنکور ارشد میخونم یعنی کاملا هم ردشون نکردیم.
    یکی دیگه هم هست که فامیل دورمونه و ۲ بار باهاش صحبت کردم. شرایط دومی واسه ازدواج مساعدتره و خانواده اش انتظار دارن چون فامیل هستن زودتر جواب مثبت بگیرن. البته خانواده های ما قبلا با هم رفت و آمد نداشتن که نسبت به هم شناخت داشته باشیم. اما اونایی که رفت و آمد داشتن میگن خوبن.
    با اجازه شرایطش رو میگم:
    من متولد ۷۲ هستم و اون متولد ۶۶…
    در مورد ایمان که خانواده اش مومن هستن و خودش هم گفت به واجبات مقید هست اما دوباری که اومدن خونه ما و موقع نمازم بوده خانواده اش نماز خوندن خودش نه و این برای من مهمه. البته با داییم همکار بوده قبلا و داییم میگفت که نمازش رو مرتب میخوند الان نمیدونم اینجوری باشه یانه!
    در مورد تحصیلات، من لیسانس it هستم و اون دانشگاه قبول شده و به خاطر کارش نرفته ولی الان دوباره میخواد ادامه تحصیل بده و داشگاه ثبتنام کرده و چهار سال دیگه لیسانس صنایع چوب میگیره که مرتبط با کارشه چون استاد منبت کاریه.
    در مورد کار، هنرمنده! ظاهرا توی کارش موفقه و حتی جزو کارآفرینای برتر کشوره و چندتا جایزه بین المللی گرفته و کارگاه و گالری داره و توی نمایشگاه های مختلف شرکت میکنه. توی فنی حرفه ای هم کارشناس و مربیه و شاگرد خصوصی هم داره و بعد از گرفتن لیسانس هم میشه استاد دانشگاه چون همین الانم پیشنهادش رو داره ولی به خاطر مدرک حقوق کمتری میدن.
    چون هنرمنده احساساتیه و به گفته خودش زیادی خوشبینه و زیادی واسه بقیه دلسوزی میکنه!
    آدم اجتماعی و سرزبون داریه به طوری که وقتی باهاش صحبت میکنم احساس خوبی دارم اما بعدا که بهش فکر میکنم دچار تردید میشم.
    ظاهر متوسطی داره و موهاشم بلند میکنه البته خونه ما که اومده بودن کوتاه کرده بود و من چادریم نمیدونم میخوریم به هم یا نه.
    تو جلسه دوم شمارش رو بهم داد تا اگه سوال داشتم زنگ بزنم بپرسم چون راهمون هم دوره اونا تهران و ما کرج هستیم و میخواست که تلفنی ارتباط داشته باشیم. من اول شماره خودم رو ندادم اما چند روز بعد مامانش به اصرار شمارم رو گرفت البته فعلا تماس تلفنی نداشتیم.
    حالا چندتا سوال برای من مطرحه:
    ۱- اول از همه اینکه من هنوز علاقه اون فرد رو تو دلم دارم و امید اینکه ازم خواستگاری کنه و جز صبر کار دیگه ای نمیتونم بکنم و هیچ جوره هم نمیتونم مطمئن شم که آیا واقعا اون هم به من علاقه داره یا نه و اینکه به خاطر اون به خواستگارم جواب رد بدم ریسک بزرگیه. با این حال آیا درسته درحالی که به فرد دیگه ای علاقه دارم به خواستگارم فکر کنم؟
    ۲- ارتباط تلفنی تا چه حد میتونه به شناخت طرفین کمک کنه با توجه به اینکه در ارتباط رودررو از حالت چهره طرف میشه به احساس درونیش و راست یا دروغ بودن حرفاش پی برد. من چند نفر رو دیدم که خواستگاراشون از طریق پیامک و تماس تلفنی مخشون رو زدن!
    ۳- به نظرتون من اول باید زنگ بزنم یا صبر کنم اون زنگ بزنه چون ۲باری که باهم صحبت کردیم علی رغم اصراری که برای صحبت کردن داشتن خودش میگفت من سوال از شما ندارم و چیزایی که لازمه میدونم وبیشتر اصرار داشت من سوال بپرسم. حالا هم احتمالا منتظره من بهش زنگ بزنم.
    ۴- به نظرتون اشکال داره به اینام بگم صبر کنن من کنکور بدم؟ میگن از این ستون به اون ستون فرجه….
    نکته: خواستگارم گفت من خودم تصمیم داشتم بعد از اتمام درسم برای ازدواج اقدام کنم اما به اصرار خانواده که گفتن سن ازدواجت داره میگذره اقدام کردم.
    البته اینم بگم از من خوشش اومده هااااا…..
    حالا شما بگین من چیکار کنم؟
    واقعا ذهنم درگیره و برام یه دغدغه بزرگ شده!
    نسبت به ازدواج وسواس فکری پیدا کردم و روز و شب دارم بهش فکر میکنم و اگه اینجوری ادامه پیدا کنه زندگیم رو فلج میکنه.
    خواهش میکنم کمکم کنید…
    با سپاس فراوان

    پاسخ
  8. فری
    فری گفته:

    سلام و خسته نباشید
    دختری هستم ۲۵ ساله.رشته تحصیلی خوبی دارم.پدر و مادرم مورد خواستگار بسیار سختگیرند.چند روز قبل خواستگاری برای من اومد که از نظر همه شرایط عالی بود.من و خانواده ام از این بابت بسیار خوشحال بودیم وفکر میکردیم که به این مورد جواب مثبت خواهیم داد تا اینکه من پسر شونو دیدم و با هاش صحبت کردم به هیچ عنوان از طرز حرف زدن و رفتار ایشون خوشم نیومد و به نظرم اصلا جذاب نبود. حال نظر من منفی است ولی والدینم بسیار بهرفت و امد بیشتر وازدواج با ایشون اصرار دارن و معتقدن که من عجولانه تصمیم گرفتم در حالیکه من میدونم چی میخام ولی باصرار والدین هم درمورد این ازدواجهست.
    خواهش میکنم منو راهنمایی کنید

    پاسخ
    • ►Responder◄
      ►Responder◄ گفته:

      وقتی ایشون به دلتون نیست پس ازدواج کردن اصلا” توصیه نمیشه …
      چطور لباسی که باب میلتون نیست رو نمیپوشید ولی برای یک عمر زندگی به آسونی میخوایت از کنار خواسته دلتون بگذرید

      پاسخ
  9. نیلوفر قاسمی نیا
    نیلوفر قاسمی نیا گفته:

    با سلام دوباره خدمت مشاور عزیز. شما فرمودید که این ازدواج آینده خوبی ندارد. خانواده دوست من اصلا با من یا شرایط من مشگل ندارند فقط چون با غریبه وصلت نکرده اند می ترسند که به طلاق منجر شود. و اینکه می گویند ما غریبه را نمی شناسیم. وگر نه در دیداری که قبل از خواستگاری با من داشتند خیلی هم گرم و صمیمی با من برخورد کردند و نزدیک ۲ ساعت با هم صحبت کردیم. اتفاقا به پسرشان از من تعریف هم کرده اند. فقط چون خانواده عموی دوستم این قضیه را می دانند نگران بهم خوردن رابطه فامیلیشان هستند. مشگل من این است که چه کاری انجام دهم یا تصمیمی بگیرم پسر از دودلی در آید و تصمیمی درست بگیرد یا چه راهکاری به دوستم ارائه دهم. تا من و خودش از این بلاتکلیفی بعد از ۴ سال دراییم..با تشکر از لطف شما

    پاسخ
    • ►Responder◄
      ►Responder◄ گفته:

      دوست عزیز تمام این ماجرا به خواست پسر و خانواده اش مربوط میشه که بتونه این رسم و ترس رو بشکنن …. در نهایت ایشون باید تصمیم نهایی رو بگیره و بهتره شما در این مورد به ایشون فشاری وارد نکنید چون اگر در آینده مشکلی پیش بیاد از چشم شما خواهد دید

      پاسخ
  10. simam
    simam گفته:

    سلام من دختری ۱۵ ساله هم. دوساله ک عاشق پسری ۲۰ ساله شدم. او با مادر من صحبت کرد و مادر من راضی ب ازدواج ما هس و ما طی دوسال باهم از طریق تلفن در ارتباط بودیم تا شرایط بهتر شود. او ب خواستگاری امد اما پدر من خیلی مخالف است بخاطر اینکه در سال هایی پیش پدر این آقا شغل مناسبی نداشته و پدرم فک میکند ک او الانم همان شغل را دارد در ان صورت ک سه یا چهار سال است ک پدرش دیگر ان کار را نمیکند. این اقا حقوق می خواند و وضع مالی بسیار خوبی دارد. بسیار عاشق من است طوری ک هر دوروزی مادرش خانه ماس. ما باهم همسایه هستیم. ما دوتا واقعا داریم زجر میکشیم. توروخدا کمکم کنین.

    پاسخ
    • ►Responder◄
      ►Responder◄ گفته:

      در این مواقع باید صبور باشید و اجازه بدید تا خانواده ها بیشتر همدیگرو بشناسن … میتونید از وساطت افراد قابل اعتمادی در این مورد استفاده کنید تا با پدرتون صحبت کنن

      پاسخ
  11. نازنین
    نازنین گفته:

    بازم سلام خدمت مشاور عزیز واقعا دستتون در د نکنه من نازنینم جرا کفتید فعلا دور ازدواج رو خط بکشم من که ۲۱ سالم وکاملا اماده شاید بابا ومامانم خیلی حساس و تعصبی هستن اما این که دلیا نمیشه من ازدواج نکنم به نطر من شاید از ارزوی مجردی وا بمانم اما لدت های دیکه ای در کنار همسرم به دست میارم این وعده خدا ست که در کنار همسر ارامش میکیری ایابه نطر شما صحیحه که من جون ۲۱ سالم بکم فعلا زوده و شاید همیشه موردخوب و عالی در یه برهه سنی باشه و تا رخسار وشور جوانی هستش ازدواج جیز دیکست نه دیکه وقتی که دیر شده نه مشاور عزیز درست نمیکم //////////////////جواب بدید سوالمو ایشالله همیشه سالم باشید ممنون

    پاسخ
  12. ونوس
    ونوس گفته:

    سلام. دختری. ۳۰ ساله هستم اخیرا از طریق خواستگاری با پسری ۳۱ ساله اشنا شدم حدود یک ماه ایشون خیلی به من ابراز علاقه کردن در این مدت. ما با هم بیرون زیاد رفته و منزل همدیگر هم رفت و امد کرده ایم ایشان فرزند اخر خانواده و با مادرشان زندگی میکنند. خودش اخلاق خوبی داره ولی مادرش مرتب پشت سر خانواده من براش صحبت میکنه و فقط منتظره کوچکترین موردی پیش بیاد تا از خانواده من بد بگه البته اخلاق ذاتیش اینه چون مرتب از عروس بزرگش هم بد میگه و از اینکه درباره مسایل خصوصیشون نظر بده هیچ مشکلی نداره حتی جلوی من که تازه واردم و همینطور از طرفی خودش را بسیار با کلاس و فهمیده جلوه میده و طوری حرف میزنه انگار معصومترین و بهترین زن دنیاست. نمیدونم چه تصمیمی باید بگیرم با خودش مشکل ندارم ولی از الان از مادرش متنفر شدم. ممنونم اگر راهنمایی بفرمایید.

    پاسخ
    • ►Responder◄
      ►Responder◄ گفته:

      اگر ازدواج شما سر گرفت باید بیشتر از قبل به ایشون محبت کنید تا بتونید نظرش روبه خودتون جلب کرده و اعتمادش رو بدست بیارید … محبت میتونه یک ببر رو رام کنه پس انسان رو هم میتونه آرام و رام کنه و شما باید از این طریق وارد عمل بشید نه با تنفر
      راه سختی هست ولی نتیجه خوبی خواهد داشت

      پاسخ
      • ونوس
        ونوس گفته:

        مرسی بابت پاسختون ولی متاسفانه این ازدواج بهم خورد زیرا مادر. ایشان یکبار که ما با هم بیرون بودیم با ما تماس گرفت و به جایی که ما بودیم مراجعه کرد و باصدای بلند مرا خطاب میکرد و فحش میداد و گویی گمان میکرد پسرش به نامزدش بیشتر اهمیت میدهد و رفتار ناموجه ایشون در خیابان مرا از این ازدواج منصرف کرد.

  13. مونا
    مونا گفته:

    سلام . من با دوست پسرم قصد ازدواج داریم و اومده خواستگاری اما چون خدمت نرفته بابام میگه نه !!! مامانش اومده اطمینان داده ک خدمتشو میره ولی بازم نه … خیلی پسره خوبیه نجیب و اقاس … من چطور با پدرم صحبت کنم که اجازه عقد مارو بدن ؟؟؟؟؟؟

    پاسخ
    • ►Responder◄
      ►Responder◄ گفته:

      صحبت شما تاثیری نداره برای ازدواج باید فرد استقلال مالی داشته باشه … و برای اینکار هم باید سربازی رفته باشه … وقتی چنین مقدماتی رو رد نکرده مسلما” در هر خانواده ای وارد بشه با مشکل برخورد خواهد کرد … پس بهتره در این مورد به تصمیم پدرتون اهمیت بیشتری بدید

      پاسخ
  14. نیلوفر - ق
    نیلوفر - ق گفته:

    سلام من ۲۶ سال دارم و لیسانس روانشناسی فرزند آخر خانواد ۷ نفره حدود ۴ سال هست با پسری ۲۸ ساله دوست هستم با مدرک فوق دیپلم و شغل مکانیک. ۲ سال است بحث ازدواج بین من و اون هست ۱ بار به خواستگاری آمدند و به صورت تلفنی مهریه را تعیین کردیم ولی به خاطر نارضایتی خانواده پسر همه چیز به هم خورد. خانواده پسر دوست ندادند که با غریبه وصلت نمایند و دختر عموی پسر را که ۱۲ سال از او کوچکتر است و در حال حاضر ۱۶ سال دارد را برایش در نظر گرفتند. و از طرفی دختر عمو هم این قضیه را می داند و شدیدا به دوست من علاقه مند شده است. ولی پسر به من علاقه دارد. و به خاطر اینکه این دختر فامیل است و رفت و آمد زیاد دارند و احتمال به هم خوردن رابطه فامیلی با خانواده عمویش را می دهد و نارضایتی خانواده ، دوست من دودل است و نگران این قضیه است که نکند در آینده پشیمان شود و از طرفی به من می گوید که من به تو علاقمندم. لطفا کمکم کنید تا بتوانیم عاقلانه تصمصم بگیریم.

    پاسخ
    • ►Responder◄
      ►Responder◄ گفته:

      دوست عزیز اگر واقع بین باشید متوجه هستید که چنین ازدواجی هم اگر سر بگیره شما در اون آسایش و آرامشی ندارید … صرف لغت دوست داشتن و عاشق بودن پسر نیست چون این حس با تغییرات هورمونی از بین میره … چون این تغییرات هورمونی هستند که در فرد حالتی رو به وجود میاره که احساس دوست داشتن و عاشق شدن میکنه … پس اگاهانه دوست داشته باشید تا بعد از دو سال چنین سرگردان و وابسته نباشید …
      ورود شما به این خانواده با نارضایتی خانواده همراهه و همین نارضایتی تاثیر منفی در زندگی شما خواهد گذاشت

      پاسخ
  15. le
    le گفته:

    سلام .دختری ۲۳ ساله لیسانس و شاغل هستم .تا الان خواستگارای زیادی داشتم اما چون دابسته پسر خالم هستم هیچ کدومو راه ندادم بیان خونه .پسر خالم ارشد و در حاضر سرباز.از لحاظ انوادگی یکسان هستیم .اما نمیدونم اونم نسبت ه من حسی داره یا نه ؟و اینکه منم دارم انتخبای دیگه رو از دست میدم .می خوام این علاقه رو یک جوری بهش بگم که اگر اون مایل نبود به زندگی عادیم برگردم.و این کارو به هیچ عنوان نمی خوام این کارو با واسطه انجام بدم .لطفا بهم بگید حداقل از طریق پیام این کارو انجام بدم و چه طور عنوان کنم .ممنون از وقتی که میگذارید

    پاسخ
« دیدگاه های قدیمی تردیدگاه های جدیدتر »

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *