تو باشی و هوای بهار و من قدم به قدم فدایت می شوم تو باشی ، از لحظه های دلتنگی جلو می زنم به تمام درهای بسته دهن کجی می کنم به بن بست ها ، به خیابان هایی همه با یک نام … دوست دارم تو باشی و من نشانی ها را گم کنم ، راه خانه را هم ندانم تا همه بفهمند برای من کم حواس خانه آن جاست که تو باشی و من قدم به قدم فدایت شوم ! . . عید یعنی : ع : عزیزم ی : یادت نره د : دوست دارم ! فرستنده : دلآرام . . بهار هم که نباشد ، من به مهربانی تو ای دوست ، از شکوفه لبریزم ! . . تقویم امسال من باز هم سپید ماند… اتفاق ها منتظر تو اند ! فرستنده : سهیل . . شاید امسال دست در دست بهار آمدی در را باز می گذارم اگر لحظه تحویل خواب ماندم ، بیا داخل ، کسی نیست ؛ بیدارم کن ! . . هفت سینم سین سیمایت را کم دارد ! فرستنده : دلآرام . . بهار تویی که می آیی ، که می نشینی کنار هفت سین نگاهت می کنم و سبز می شوم ! بهار چشمهای توست که شکوفه می پاشد بر من بهار تویی که می آیی ، که نو می شوی در دلم هر سال بهار تویی که می آیی … فرستنده : سهیل . . بر سفره ی هفت سین نشستن نیکوست هم سنبل و سیب و دود کُندر خوشبوست افسوس که هر سفره کنارش خالی ست از پاره دلی گمشده یا همدم و دوست … فرستنده : فائزه . . ﺳﻨﮕﯽ ﺷﺪﻥ ﺩﻟﻢ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺳﯿﻦ ﺳﻔﺮﻩ ﯼ ﺍﻣﺴﺎﻝ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ ! . . چه اعجازیست بهار لب هایت !!! با هر بوسه که میکاری ، گونه هایم گل می دهد … فرستنده : سهیل . . به لباسهایی فکر می کنم که خریده ام اما تو نیستی که ببینی … . . تکان می دهد خانه را سالی که می آید … سرگرمیِ خوبیست : تو عکسِ قابت را و من قاب عکست را عوض می کنم و آغاز می شود سال تنهایی ! فرستنده : سهیل . . جاودان باد سایه عزیزانی که شادی را علتند نه شریک و غم را شریکند نه دلیل ! نوروزتان پر ز شادی و عاری از غم باد … . . ماییم و هفت سینی که امسال شش سین دارد چرا که سبزی حضور تو درخانه نیست ! فرستنده : سهیل . . ماه من چهره برافروز که آمد شب عید عید بر چهره چون ماه تو می باید دید نوبت سال کهن با غم دیرینه گذشت سال نو با طرب و غلغله شوق دمید . . تو بخند تا سراسیمه شود بویِ بهار … “سید علی میرافضلی” . . برایم مثل همین “بهار” می مانی آمدنت را همیشه تحویل میگیرم … فرستنده : سهیل . . ماه من چهره برافروز که آمد شب عید عید بر چهره چون ماه تو می باید دید نوبت سال کهن با غم دیرینه گذشت سال نو با طرب و غلغله شوق دمید . . کاش امسال “تو” را به من عیدی میدادند ! فرستنده : سهیل . . رشک می برم به صراحت بید به بهار به زمزمه ی وزینِ باد به متانت عاشقانه* ی برگ رشک می برم به جاده*های سبز با مسافری در راه آه ای فرسنگ ها دور از من ، بازگشت را تعبیری دوباره کن ! قشنگ کن غربت بی* انتهای مرا قشنگ کن اتفاقِ غروب و کوچه و انتظارِ پنجره را رگبارِ بهاری شو و ببار بی* محابا ببار بر این تن مشتاق بگذار چون گذشته بیدی باشم که از هر نسیمِ عشق می* لرزد قشنگ کن سایه روشنِ بودن مرا … . . بوی نو شدن می آید ولی تو همیشه رفیق کهنه من بمان ! فرستنده : سهیل . . می دانی ؟ این بهارها فقط می آیند آغازشان اما با آمدن توست ! فرستنده : سهیل . . تو قول بده با همین بهار خواهی آمد من هر روز خانه دلم را تکان خواهم داد ! . . تو بهاری ؟ نه ! بهاران از توست … از تو می گیرد وام ، هر بهار این همه زیبایی را هوس باغ و بهارانم نیست ای بهین باغ و بهارانم تو … فرستنده : سهیل . . روزهای سرد زمستانی را به امید گرمای دستان مهربانت سر کردم ، سرد بودنم را به یک “هااا” گرم کن … دلم گرفته ، آنقدر غمگینم که غروب روز ۱۳فروردین نیز به حالم میگرید ! من کجا و آنهمه آرزوهای به گل نشسته کجا ؟؟؟ منی که هر نفس تو را به خاطر می آوردم ، حالا باید در نبودنت چگونه این سال کبیسه را سر کنم ؟؟؟ بغضم را همان ماهی فروشی میفهمد که در لحظه های تحویل سال ، ماهی های مانده در ظرف را نگاه میکند ! آری من خسته ام از نبودنت ، نداشتنت و باز لبخندی تلخ و عکسی که ربان مشکی دارد و در کنج اتاقم با لبخندی سعی دارد امیدی هرچند واهی به من ببخشد … فرستنده : nima861 . . هفس سین امسال را بدون تو میچینم ، بدون تو سال را تحویل میکنم ، بدون تو یا مقلب القلوب را زمزمه میکنم ! اشکهایت را هیچوقت فراموش نمیکنم ، زمانی که سال تحویل میشد و تو قرآن به دست آرزویت همه و همگی سلامتی و عاقبت بخیری من بود … یادش بخیر دستی به موهایم میکشیدی و با صدای زیبایت میگفتی : چقدر زیبا شده ای ؟!!! این را برای آن پسرک یتیمی مینویسم که حالا نه دستی بر سرش حس خواهد کردنه آرزویی برایش به بار مینشیند و نه هیچ چیز دیگر … امسال آتشم میزند وقتی میگویند “سالی که نکوست …”
نمایش برچسبها
مشاهده قوانین انجمن