
نوشته اصلی توسط
زهرا1388
سلام.من سه هفته اس که درگیر خواستگاری پسرخاله ام شدم.سه سال پیش هم منو میخواست که بابام نذاشت الان ولی بابام راضیه.اونا قم ان و ما تهران.میگه شاید بره قم زندگی کنه نمیتونه قول بده که میمونه و من خیلی اصرار دارم که اینجا بهتره و میدونم که به نفع هردومون اینجاس که بمونیم از نظرکاری خصوصا ولی خب اون به اونجا تعلق خاطر داره گفتم منو دوس داری بمون ولی میگی نمیتونه قول بده و شاید یه روز برگرده.ما اونجا کلی فامیل داریم که من اصلا دوس ندارم نزدیک اونا زندگی کنم و دوری از خانواده امم هم اذیتم میکنه اصن دوری از این شهر نارحتم میکنه ولی از طرفی پسر خوبیه به نظر درحدی که میشناسم ولی نمیدونم چرا حرف حساب میزنم قبول نمیکنه ولی یه فکری هم که اذیتم میکنه نمیدونم که من الان 26 سالمه بعدا خواستگار خوب خواهم داشت که به این بگم نه یا این ترس باعث بشه که فقط شوهر کنم.خودش یه سال از من بزرگتره ولی زرنگه و پدرش هم فوت شده بچه اخر هم هست.من نمیدونم چه کنم؟؟؟