موضوع: دخالت مادر شوهر

سلام. من حدود 6 ماهه که ازدواج کردم و ازدواجم کاملا به صورت سنتی و با خواستگاری بوده. با شناختی که از همسر پیدا کردم تا الان خیلی فهمیده و خوبه و رابطه ی عاطفی خوبی بینمون شکل گرفته. تنها مشکل اساسی من دخالت های مادرشوهرم تو زندگیمون هس که با اینکه 3 تا بچه داره ولی دوس داره اختیار زندگی همشون رو داشته باشه طوریکه برا تمام خرید ها و کارای دیگه خودشم باید حضور داشته باشه و با اینکه همسرم 37 سالشه مثل بچه باهاش رفتار میکنه. یه بارم مادر من بهش گفت که اجازه بدیم بچه ها خودشون برن خرید که جوابش این بود که اینا بلد نیستن خرید کنن و ما باید همراهشون باشیم که سرشون کلاه نذارن. دائما هم در حال منت گذاشتن سر بچه هاشه که من واسه شما فلان کار رو کردم و ... که یه جور عذاب وجدان و حس دین ایجاد کرده و شدیدا هم زورگوئه و به یه چیزی پیله کنه دیگه دست بردار نیست. خیلی هم زبون بازه و طوری رفتار میکنه که یعنی همه مقصرن و فقط اونه که حقه. یه جورایی نمیشه تو روش وایستاد و حرفشو قبول نکرد. به همه چی هم نظر میده و دخالت میکنه، از لباس پوشیدن و هیکل و آرایش من گرفته تا مسائل بزرگتری که بهش هیچ ربطی نداره. مثلا میشینه به من میگه عمه ی تو چرا چاقه یا فلان کس چرا خونشونو عوض نمیکنه و ... . برا من این چیزا خیلی مهمه در حدی که اگر اون موقع این چیزا رو میدونستم شاید قبول نمیکردم این ازدواج رو. در ضمن با اینکه همسر من 11 ساله کار میکنه ولی من بعد از ازدواج متوجه شدم که حساب مشترک داره با مادرش و این برا من مسئله ی خیلی بزرگیه با اینکه میگه بعد رفتن به خونه ی خودتون اختیار زندگیتون با خودتونه اما من میدونم با توجه به رفتارش با بقیه بچه هاش که خیلی وقته ازدواج کردن میدونم که به این کاراش ادامه خواهد داد. در ضمن خونه ی همسر من نزدیک خونه ی مادرشه و من نمیخوام اول زندگی نزدیک اونا باشم و یک بار هم غیرمستقیم به همسرم گفتم که دیدم بی میل نیس ولی به خاطر برنامه های دیگه ای که داره فعلا نمیخواد تا 6-7 سال خونه رو عوض کنه چیزی هم که هس مادرش تو خواستگاری به مادر من گفته بود که خونشو میاریم نزدیک شما و فلان ولی الان اصلا به رو خودشونم نمیارن که همچین بحثی داشتن و من واقعا موندم نمیدونم پافشاری کنم برا عوض کردن خونه یا نه. چون میدونم هر روز آمار رفت و آمدهای منو خواهد داشت و اجازه نخواهد داد زندگی مستقلی داشته باشیم

ممنون از راهنمایی تون. یه مسئله دیگه اینکه وقتی باهمیم خیلی به همسر من نزدیک میشه مثلا میره تو بغلش دراز میکشه و بهش میچسبه و یه بار هم از حموم در اومده بود جلوش لباساشو پوشید و من کاملا تصادفی اون صحنه رو دیدم و واقعا ناراحت شدم. چون تو خانواده ی ما به این چیزا اهمیت داده شده و حریم کاملا شخصی شناخته شده به خاطر اون برا من هضم این موضوع سخته تا حدی که حس میکنم روی همسر من تاثیر روانی داشته چون چندین بار مادرشوهرم گفته که پسرم میخواست با دختری شبیه به مادرش ازدواج کنه. میخواستم بدونم این مورد طبیعی هست که مادر جلوی فرزند پسرش بدون لباس باشه یا اینکه من حساسم؟