مشاوره ازدواج آنلاین

مشاوره ازدواج آنلاین

کانون مشاوران ایران برای آسایش و رفاه هموطنان عزیز و صرف حداقل هزینه و زمان امکان مشاوره ازدواج آنلاین را با جدیدترین و برترین متد ها و تکنولوژی روز میسر ساخته است. مشاوره ازدواج آنلاین با بهترین مشاوران و کادر مشاوره ای و روانشناسی در تهران و شهرستانها و حتی برای ایرانیان مقیم کشورهای خارجی همیشه در دسترس است. کافی است تا رای گرفتن وقت مشاوره و استقاده از خدمات مشاوره آنلاین ازدواج با ما تماس بگیرید.

مقاله های بیشتر در رابطه با این موضوع را در سایت مشاوره قبل ازدواج ببینید

منبع:ساینس دیلی

512 پاسخ
« دیدگاه های قدیمی تردیدگاه های جدیدتر »
  1. سارینا
    سارینا گفته:

    سلام خسته نباشید.من ی دختر ۲۲ ساله هستم ۱۸ سالم بود ک رفتم ب دانشگاه من اون موقع دوس پسر نداشتم خیلی دختر خوبی بودم تا اینکه بعد چن مدت ی اقایی ک دوست دوست پسر دوستم بود از من خوشش اومده بود ب من پیشنهاد دوستی داد و گف واسه ازدواج میخاد من اون موقع هیچی ازین روابط نمیدونستم تا ی ماه دنبالم بود من بهش جواب رد میدادم تا اینکه ی روز گیر افتادم شمارم گرفت و رابطه ما شرو شد اون خیلی مهربون و خوب بود منو دوس داشت همیشه میگف عاشقمه تا اینکه منم عاشق اون شدم خیلی دوسش داشتم تا بین ما روابط نامشروعم شکل گرفت هر کاری میکردم ک اونو از دست ندم تا زمانی ک یکی از همکلاسی هام اینکه ما با هم در ارتباطم فهمید من چن دفع ب ایشون جزوه داده بودم اون واسه اینکه رابطه مارو بهم بزنه بهش گف من باهاش دوست بودم و هزاران تهمت بد و زشت ب من بست دوس پسرم اول خیلی ناراحت بود منم قسم خوردم همچین کاری نکردم تا اینکه اون قبول کرد گذشت تا ی سال اومدن خاستگاریم خونوادم قبولش نکردن بعد گذشت کم کم دعوا زیاد شد تا اینکه فهمیدم خیلی بهم دروغ گفته و گذشته خیلی خوبی نداره با خودش حرف زدم بهم گف از اول بخاطر هوس اومده دنبالم تا کم کم علاقه مند شده بهم من کلی از دست خودش و کاراش ناراحت شدم و اذیت میشدم ولی عاشقش شده بودم نمیتونسم کاری کنم تا بعد دو سال بهم گف ک نمیشه با هم ازدواج کنیم من اون موقه باهاش ارتباط جنسیه کامل برقرار کرده بودم تا اون بهم گف تو بکارت نداری و ازین حرفا خیلی ب من تهمت زد اما دوباره نمیدونم چی شد گف ک میخاد باهام ازدواج کنه تا نامرد نباشه واین زندگی براش اجباریه چون ب خواست خودش نیس و همش ب من تهمت و ناسزا میگه منم اصلا نمیتونم بدون اون زندگی کنم حتی شده بهم گفته تو جنده ای و دختر عمم نجیبه واسه ازدواج مجبور نبودم با تو باشم با اون ازدواج میکردم الان میخام باهاش ازدواج کنم ولی خیلی از رفتاراش و کاراش و اینکه دیگه دوسم نداره و ب اجباره ناراحتم و عذاب میکشم میشه کمک کنید

    پاسخ
    • مشاور
      مشاور گفته:

      با سلام .دوست عزیز شما اولین رابطه جنسی و تجربه رو با ایسون شروع کردید که ایشون زیر بار نمی روندو به شما تهمت زدند و سایر مسائل .خب طبیعی است به خاطر برقراری رابطه جنسی وابستگی عاطفی تاحدی باشد که قدرت تصمیم گیری منطقی را از شما می گیرد و صرفا احساسی پیش می روید درست است که بکارت خود را در رابطه با ایشون از دست دادید شاید طبیعی باشد که بخواهید صرفا با ایشون ازدواج کنید ولی زندگی با این شرایط خوشایند نخواهد بود.و قابل پیش بینی است که چه مشکلاتی در انتظار شما باشد .به هر حال بهتر است مراجعه حضوری داشته باشید هر دو نفر تا در صورت تصمیم ازدواج یک سری از مشکلات بر طرف شود .و با این حجم از مسائل وارد زندگی نشوید.امیدوارم در نهایت خوشبخت باشید .چقدر خوب می بود اگر در شروع رابطه مشورت می گرفتید .

      پاسخ
      • سارینا
        سارینا گفته:

        مرسی از مشاورتون واقعا ممنونم ولی الان چهار ساله باهم در ارتباطیم اون موقع عشق همه چشممو کور کرده بود و هیچی نمیفهمیدم الان .خیلی گرفتار شدم نمیتونم درست تصمیم بگیرم قراره بعد محرم ازدواج کنیم ولی ترس و دودلیم داغونم کرده

  2. soosan
    soosan گفته:

    با سلام.بنده دختر کوچک خانواده هستم که ۳ ساله خواستگاری از اقوام نزدیک دارم که قبولش دارم و قبولم داره..به خاطر مسیله درس و پیدا کردن شغل هر دومون تا حالا مایل به ازدواج نبودیم..اما الان اوضاع بهتر شده و دوتامون تمایل داریم…اما به دلیل اینکه دختر بزرگتر مورد مناسب گیرش نیومده ..و همچنین سخت گیری پدر اونا جرات نمیکنن رسما بیان جلو…واقعا خسته و کلافم…از یک طرف نیاز و احساسات خودمو دیگه بیشتر ازین نمیتونم کنترل کنم..چون واقعا عین این سه سال خودمو به خریت زدم و مشغول کردم اما الان دیگه میتونم…از طرف دیگه وجدانم قبول نمیکنه که از خواهرم جلو بزنم…چون خودش بهم گوش زد کرده که حق ندارم ازش جلو بزنم و با توجه به شناختی که از روحیاتش دارم واقعا شکست میخوره …تازه همش همین که نیست….خواهرم توی اقوام خاستگارای داشته که ردشون کرده و همشون یه جورایی منتظر اینن که بدبختیشو به نظاره بشینن و حتی خودشونم میگن که آه ما گرفتتش… البته همش ۲۶ سال داره…که این ماجرا رو واقعا براش سنگین میکنه..چون شرایط خیلی خوبی هم داره خواهرم اتفاقا….و واقعا خواهرم بی گناه تر از منه این وسط چون اصلا خواستگارای خوبی نداشته و زیاده خواه هم نیست اتفاقا..از یه طرف پدرمون اصلا اجازه نمیده خواستگار بیاد خونه و بد باهاشون برخورد میکنه که برن برنگردن!اصن!تو فامیل مشهوره که دختر شوهر نمیده!!. حتی خود من هم توی فامیل در خطرم..چند بار دسیسه کردن که بین من و خواستگارمو با حرفای دروغ به هم بزنن که منو واس پسر خودشون بخان!!ههه…. الان ما بدون مشکل ترین مشکل دارای دنیاییم که از هر جهت راه بسته بستس…شما بگید چ کنم من؟

    پاسخ
    • مشاور
      مشاور گفته:

      با سلام .در ابتدا باید بگویم اگر خانواده شما مخصوصا پدر شما سخت گیری هایی دارند و داشتند که باعث شده چنین دیدی ایجاد شود خب باید با ایشان صحبت شود .که نمی دانم مراجعه حضوری را می پذیرند یا خیر ؟چون وقتی این مساله پخش شود عاوقب بدی برای شما دارد .در مورد ازدواج به هر حال هر فردی سر نوشتی دارد و این مسائل در جامعه ما وجود دارد البته دریت است که فرهنگ است ولی نباید توجه بیش از حد سود اگر شما خواستگار خوبی داشته باشید و خوشبخت شوید نباید موقعیت را از دست بدهید خب قطعا خواهر شما هم اگر ملاک ها و معیارهای مناسب و معقولی داشته باشد همسری متناسب خواهد یافت .پس بهتر است با خواهرتون صحبت کنید و شرایط را برایش توضیح دهید و خب حتی مادرتون تا به خواستگاری و ..برای شما رضایت دهند به هر حال برای هر چیزی راهکاری وجود دارد .امیدوارم مراجعه حضوری داشته باشید و خوشبخت باشید .

      پاسخ
      • soosan
        soosan گفته:

        مرسی از جوابتون…با پدرم در این زمینه صحبت کردن نه تنها ماجرا رو بهتر نمیکنه که بدتر میکنه چون قبلا یه جورایی سعی کردم ..تا جایی که به این تنیجه رسیدم که اگه در عمل انجام شده قرارش بدی بهتره…به قول شما واقعا هم این رفتارش عواقب بدی داشته طوری که دورا دور میشنویم همه خاسنگارا گفتن از ترس پدرشون اقدام نمیکنیم..اصلا دلش نمیخاد ما ازدواج کنیم ..چه با خاستگار خوب چه بد.اصلا متوجه نیست که وجهه ما رو بد کرده و اصلا براش مهم نیست..همین خاهرم ۲۱ سالگی بهترین خاستگار رییس سازمان داشت که با رفتار سرد و بچگانه پدرم رفت پشت گوششونم نگاه نکردن.خود اونا هم حا خوردن و همه جای فامیل پخش کردن .که دخترشو به من نداد به کی میخاد بده؟؟.به اقوام میگه من دخترمو به فامیل نمیدم…به غریبه میگه ما خودمون فامیل داریم!!…فک کنم این رفتار پدرم از نمونه استثنایات روی کره زمین باشه.مگه میشه پدری به فکر ازدواج بچش نباشه.!!!با خواهرم هم صحبت کردم ..که اتفاقا همین صحبت کردن آگاه ترش کرد که کارش رسید به خط نشون کشیدن برای من..حالا دیگه چه رسد به مراجعه حضوری….خاهرم هم بنده خدا به قول شما معیار معقول داره طوری که شاید هر کسی که دیدتش واسه پسرش خاسته..اما مادامی که پدرم اجازه ملاقات به این شازده پسرها رو نمیده چه سود؟ببخشید درد دلم زیاد شد…به قول آبجیم ما همه چی داریم…ولی به دلیل همین یه مسیله انگار هیچکدومشون به درد نمیخورن!!!۱

      • مشاور
        مشاور گفته:

        حوه ازدواج دختر در صورت جلوگیری پدر
        هنگامی که اصلاحیه قانون مدنی در سال ۱۳۷۰ در مجلس شورای اسلامی به تصویب رسید و ماده ۱۰۴۳ به همان شکل اصلاحی سال ۱۳۶۱ تصویب شد, شورای نگهبان لزوم مراجعه دختر به دادگاه و اخذ اجازه برای نکاح در صورت ممانعت پدر را خلاف شرع دانست و طی نامه مورخ ۶/۶/۱۳۷۰ به مجلس شورای اسلامی در این خصوص اعلام کرد:

        الزام دختر به مراجعه به دادکاه و گرفتن اذن در صورت مضایقه ولی از دادن اجازه بدون علت موجه, با موازین شرع مغایر است.

        طبق ماده ۱۰۴۳ قانون مدنی اصلاحی سال ۱۳۷۰: در صورتی که پدر یا جد پدری در محل حاضر نباشند و استیذان از آنها نیز عاد ت غیر ممکن بوده و دختر نیز احتیاج به ازدواج داشته باشد, وی می تواند اقدام به ازدواج نماید.

        بدین جهت قسمت ذیل ماده ۱۰۴۳ بدین صورت درآمد:

        وهرگاه پدر یا جد پدری بدون علت موجه از دادن اجازه مضایقه کند, اجازه او ساقط و در این صورت دختر می تواند با معرفی کامل مردی که می خواهد با او ازدواج نماید و شرایط نکاح و مهری که بین آنها قرار داده شده, پس از اخذ اجازه ازدادگاه مدنی خاص به دفتر ازدواج مراجعه و نسبت به ثبت ازدواج اقدام نماید.

        در اصلاحیه سال ۱۳۷۰ بین وقوع ازدواج و ثبت آن تفاوت گذاشته شده است. صرف امتناع پدر بدون علت موجه, موجب سقوط اجازه اوست و اگر دختر بدون مراجعه به دادگاه ازدواج کند, نمی توان بدین جهت نکاح او را ابطال دانست, مگر این که عدم کفو بودن شوهر ثابت شود ولی ثبت ازدواج در دفتر ازدواج موکول به طی این تشریفات و گرفتن اجازه از دادگاه مدنی خاص است که اگر ازدواجی بدون اجازه ثبت شود, تخلف انتظامی محسوب می شود. در این اصلاحیه, دیگر اطلاع دادن به پدر یا جد پدری و انقضای مدت پانزده روز از تاریخ اطلاع انان قید نشده و صرفاً مقرر شده است که دختر باید به دادگاه مدنی خاص مراجعه و با معرفی کامل مرد مورد نظر و شرایط نکاح و مهر از دادگاه کسب اجازه کند تا بتواند ازدواج را به ثبت برساند. طبعاً دادگاه به هر گونه که صلاح و مقتضی بداند رسیدگی نموده و اتخاذ تصمیم می کند.

        رد اجازه پدر در صورت محجوریت یا عدم دسترسی به او

        طبق ماده ۱۰۴۳ قانون مدنی اصلاحی سال ۱۳۷۰:در صورتی که پدر یا جد پدری در محل حاضر نباشند و استیذان از آنها نیز عاد ت غیر ممکن بوده و دختر نیز احتیاج به ازدواج داشته باشد, وی می تواند اقدام به ازدواج نماید.

        تبصره _ ثبت این ازدواج در دفتر خانه منوط به احراز موارد فوق در دادگاه مدنی خاص می باشد.

        حکم موضوع این ماده در قانون مدنی قبل از اصلاحیه سال ۱۳۷۰ وجود نداشت ولی با توجه به قطعی بودن این حکم در فقه استظهار می شد که از نظر قانون مدنی نیز در صورت عدم دسترسی به پدر و جد پدری, اجازه آنها ساقط است و دختر می تواند مستقلاً ازدواج نماید.

        ماده ۱۰۴۳ قانون مدنی قبل از اصلاحیه شق دیگری از موارد سقوط اجازه ولی را بیان کرده بود و آن محجور بودن پدر و جد پدری است, ماده مزبور مقرر می داشت:

        در مورد ماده قبل اجازه را باید شخص پدر یا جد پدری بدهد و اگر پدر یا جد پدری به علتی تحت قیمومت باشد, اجازه قیم او لازم نخواهد بود.

        هدف اصلی قانونگذار از اصلاح ماده ۱۰۴۳ قانون مدنی این بود که سقوط اجازه ولی شامل مورد غایب بودن و عدم دسترسی به او نیز بشود تا هر گونه شبهه ای از این حیث مرتفع گردد . متاسفانه به جای واقع مورد محجوبیت ولی حذف شده به جای آن حکم مورد غایب بودن او مطرح گردید و هم اکنون با این اصلاحیه این شبهه پیش می آید که در صورت محجور بودن ولی, ممکن است اجازه قیم او برای ازدواج دخترش لازم باشد در حالی که از لحاظ فقهی, اجماعی است که در صورت محجور بودن پدر یا جد پدری اجازه قیم انها لازم نیست و حال باید حکم این مورد را با توجه به مبانی فقهی استنباط نمود.
        به هر حال قدر مسلم , این است که فقط اجازه شخص پدر یا جد پدری لازم است و چنانچه انها در قید حیات نباشند یا محجور بوده و تحت قیموت باشند و یا غایب بوده و عادتاً دسترسی به آنها میسر نباشد, دختر در ازدواج مستقل است و اجازه شخص دیگر را لامز ندارد.

        تبصره الحاقی به ماده ۱۰۴۴ اصلاحی, ثبت ازدواج در دفتر ازدواج را منوط ب هاحراز موضوع در دادگاه مدنی خاصی نموده است یعنی دختر باید به دادگاه مزبور مراجعه و غیبت پدر یا جد پدری و عدم دسترسی به او بر دادگاه ثابت نماید.

        تکلیف مراجعه به دادگاه, زحمتی است که بردوش دختر گذاشته شده است اگر مسئولیت احراز آن به عهده سررفتر گذاشته می شد, هم منظور عملی می گردید و هم مشکل خانواده ها کمتر بود.

        ضمانت اجرای نکاح دختر بدون اجازه پدر

        چنانچه دختر رشیده باکره ای بدون اذن پدر یا جد پدری و طی تشریفات قانونی یعنی مراجعه به دادکاه مدنی خاص و کسب اجازه از دادگاه در صورت ممانعت ولی, اقدام به ازدواج نماید, آیا این ازدواج باطل است یا خیر؟

        در صورتی که بعد از ازدواج, پدر دختر به نکاح مزبور رضایت دهد این ازدواج تنفیذ شده و صحیح است.

        ولی اگر پدر اجازه ندهد, قاعدتاً کسانی که اجازه پدر را در نکاح لازم می دانند, باید معتقد به بطلان ازدواج باشند .موفق باشید

  3. پری
    پری گفته:

    دختری جوان هستم که، در چند سال گذشته متوجه شدم گویا یکی از اقوام برای خانواده‌‌ام و نیز من دعایی خوانده که یا کسی رسماً برای خواستگاری از من اقدام نکند و یا اگر هم اقدامی شد و ازدواج کردم، به طلاق و جدایی بینجامد.

    متاسفانه تا حالا هم به همین صورت بوده و هر خواستگاری که اتفاق می‌‌افتاد دورادور بوده و به صورت جدی انجام نمی‌‌گرفته، و همچنین چند مورد از مشکلاتی که گویا ناشی از دعای خوانده شده بوده را در زندگیمان مشاهده کردیم.

    با توجه به اینکه برخلاف مادرم و بسیاری از اطرافیانم من اعتقادى به دعا خواندن ندارم و معتقدم که تا خداوند اراده نکند اتفاقی نخواهد افتاد، با این حال به نظر جنابعالی من در پی باطل کردن دعا باشم یا خیر؟

    پاسخ
    • مشاور
      مشاور گفته:

      با سلام .دوست عزیز این ها یک سری تفکرات است که در برخی ف هنگ ها پررنگ تر و در جاهایی کم رنگ تر است .همه چیز خ ب به اراده پرودگار بسته است .دعا نویسی و ..خرافاتی است منتهی ممکنه شما واقعا معاقد باشزد و هر اتفاق روبه اون نسبت بدهید .در هر حال در مبحث مهمی مثل ازدواج باید دقت کنید کجا سخت گرفتید یا می گیرید چقدر ملا ک هایی که دارید واقع بینانه است .و اینکه بها دادن به هر صحبتی و درگیری ذهنی و ..وقتی از قدرت درک و شعور ب خوردار هستید خود باعث ایجاد مشکلاتی خواهد شد .در هر صورت امیدوارم خوشبخت باشید و به این مسائل دامن نزنید و بها ندهید .

      پاسخ
  4. ناشناس
    ناشناس گفته:

    سلام
    خانواده من بدون موافقت من قرار آشنایی رو با خانواده پسر گذاشتن و به جواب نه من که الان شرایط روحی خوبی ندارم توجه نکردن. من چجوری باهاشون صحبت کنم که بدون بحث و دعوا راضی بشن و اصراری نداشته باشن.

    پاسخ
    • مشاور
      مشاور گفته:

      با سلام
      اگر واقعا تمایلی به فردی که هماهنگ شده ندارید .به جای بحث کردن که ظاهرا فایده ای ندارد چون اگر غیر از این بود انها به تصمیم شما اهمیت می دادند .البته می شود باز هم محترمانه مطرح کنید که اصلا در شرایطی نیستید که با فردی صحبت کنید اگر نپذیرفتند در جلسه خواستگاری رفتار شما کاملا اهمیت دارد وقتی حرفی نزنید و مساله ای را مطرح نکنید و یا حتی در صحبت با اقا پسر بفرمایید که تمایلی وجود ندارد و اصرار خانواده بود مطمئن باشید ایشون هم اصراری نخواهند داشت .پس نگران نباشید قرار نیست به زور اتفاقی بیفتد .

      پاسخ
  5. farzad
    farzad گفته:

    با سلام خدمت دوستان، من ۳۵ ساله هستم و دو سالی هست که به دختری که ده سال از من کوچیکتره علاقمند شدم و پیشنهاد ازدواج دادم و یک جلسه با هم بیرون شام خوردیم.و راجع به برخی مسائل کلی صحبت کردیم رابطه ما دو هفته خوب بود و از اون به بعد با صبر و گذشت من هست که برقرار مونده خیلی بی توجه و به تلفن های من خیلی کم جواب میده.مامان با مادرش صحبت کرده و گفته دخترمون قصد ازدواج نداره بلاخره با هزار مصیبت یک واسط پیدا کردم و دختر به اون گفته که من به دلش ننشستم ، حالا سوالی که واسم پیش اومده اینه که آیا این مسئله با گذشت زمان حل میشه؟ یا کلا موضوع بشم.من یک استاد دانشکاه هستم و اون هم ترم آخر مهندسیه.

    پاسخ
  6. الهه
    الهه گفته:

    سلام.من یه مشکل بزرگ دارم.من یک سال نامزد کردم البته عقد نیستیم.ایشون پسر خوبیه .راستگو و مهربان.اما متاسفانه بسیرا زورگو و کنترل کننده است.یعنی هر طوری اون دوست داره من باید لباس بپوشم.با هر کی اون دوست داره باید معاشرت کنم.اونجایی که اون دوست داره باید کار کنم.حتی مرتب سعی داره اونجوری که اون میخواد فکر کنم.تمام مدت در حال ره حل دادنه.حتی گاهی وقتها برای خانوادمم هم تعیین تکلیف میکنه.به نظرتون باید چطوری باهاش رفتار کنم؟

    پاسخ
    • مشاور
      مشاور گفته:

      با سلام
      در مورد رفتار ایشون که با توصیفات شما فرد کنترل گری هستند و دوست دارند حرف حرف خودشان باشد بهتره ازهمین ابتدا که عقد نیستید و از این رفتارها ازار می بینید صحبت کنید
      البته من ایشون رو ندیدم و نمی شود قضاوت کرد صرف صحبت های شما فکر می کنم فردی است که دوست دارد حرف خودش اول باشد .زندگی مشترک یعنی هم فکری برای یک زن در زندگی بسیار سخت خواهد بود که ببیند همسرش توجهی ندارد .و مدام می خواهد تصمیمات خودش را عملی کند مخصوصا که می فرمایید در نوع لباس پوشیدن هم ایشون نظر می دهد .اگر از همین ابتدا شما همه را بپذیرید خوب ایشون دال بر تبعیت و درست بودن رفتار می گذارند و بعدا نمی توانید اصلاحی در رفتار انجام دهید .ولی چنانچه فردی منعطف باشد با گفتن شما متوجه می شود که رضایت ندارید و سعی در تغییر رفتار دارد و ممکنه نامزد شما این طور باشد .به هر حال باید از همین ابتدا با لحن مناسب انتظارات رو مشخص کنید از رفتارهایی که ناراحت می شوید ایشون رو مطلع کنید تا زندگی موفق داشته باشید .امیدوارم خوشبخت باشید

      پاسخ
  7. ماهان
    ماهان گفته:

    سلام من ۳۰ سالمه می خوام با دختری ازدواج کنم که ۲۰ ساشه حدود دوماهه خواستگاری کردم ولی پدرش مخالفه خودشم بعد مخالفت پدرش سرد شده ولی هنوز در ارتباطیم ،نسبت به قبل اینکه برم خواستگاریش خیلی بی تفاوت شده خودش میگه چیزی نیست ولی فک می کنم دلیلش مخالفت پدرشه،من بهش فکر می کنم و لی چون اینطوری شده بار ها خواستم تمومش کنم ولی چون دوستش دارم فعلا موندم به پاش ،الان نمی دونم چیکار کنم از دست من یا اون کاری بر نمیاد و منم نمی تونم این وضعیتو تحمل کنم چیکار کنم واقعا؟

    پاسخ
    • مشاور
      مشاور گفته:

      با سلام دوست عزیز اگر فکر می کنید پدر ایشون به خاطر دلایلی راضی نخواهند شد و این دختر خانم هم به خاطر شرایط سنی تابع است و تلاشی برای جلب نظر پدر نخواهد داشت .خب راحت تر تصمیم بگیرید .این اینده شماست و بلاتکلیفی و درگیری ذهنی برای افراد ازاردهنده است .مجدد با دختر خانم صحبت کنید و بگویید نظر قطعی پدرشان چیست و ایشون چقدر تمایل دارند از طرفی برای اطمینان می توانید در محل کار پدر خیلی محترمانه دلیل مخالفت را بپرسید و شرایط رو توضیح دهید و مطمئن شوید واقعا خواستی وجود ندارد .و خب بعد با یقین از اینکه راه ها را امتحان کردید و تلاش برای بدست اوردن را انجام دادید اقدام کنید .در هر حال امیدوارم خوشبخت باشید و متوجه شرایط باشید .

      پاسخ
  8. عاطفه
    عاطفه گفته:

    سلام
    دختری ۲۳ ساله هستم تو خانواده ای به نسبت سنتی بزرگ شدم
    با یکی برای کار آشنا شدم که پسری ۲۵ سالس و گویا ازم خوشش اومده ولی میگه باید یه قرار بدون کاری بذاریم و حرف بزنیم اگه مورد پسند هم بودیم به خانوادم میگم که بیان خواستگاری
    خانواده ی من اجازه ی همچین قراری رو نمیدن و خودم راضی نیستم
    و فقط در مورد ایشون میدونن که همچین کسی بوده که باش همکار بودم اونم چتی
    اگه امکانش هست راهنمایی بدین که چیکار کنم؟

    پاسخ
    • مشاور
      مشاور گفته:

      با سلام
      اگر فکر می کنید ایشون فرد مناسبی هستند و تا حدی ملاک های شما رو دارند بهتره خوب در حد یک جلسه بیرون صحبت اولیه رو داشته باشید .و فکر نمی کنم مساله ای پیش بیاید .ببینید درسته شما اصولی دارید و کاملا درست است ولی خوب به ایشون هم حق بدهید که اگر شما صحبت کردید و توافقی نبود دیگر مزاحم وقت یکدیگر نشوید .امروزه کمی شرایط فرق کرده است ولی اگر باز هم شما معذوریت هایی دارید و تمایلی به این جلسه ندارید بهشون اعلام کنید که تکلیفشون رو بدونند .در هر حال خودتون با توجه به اصولی که دارید و ارزش های خانوادگی و ..بهتر می دانید چگونه رفتار کنید .موفق و خوشبخت باشید

      پاسخ
  9. سوگند ک
    سوگند ک گفته:

    با سلام
    موردی اومده واسه خواستگاریم که احساس میکنم وابستگی به مامانش داره هر موقع میخوایم از اتاق بریم بیرون میگه دیگه مامانم خسته شده فکر کنم . چه جوری میشه فهمید که آیا وابستگی به مامانش داره یا نه؟منظورم وابستگی عاطفی هست.

    پاسخ
    • مشاور
      مشاور گفته:

      وابستگی در علم روان شناسی واژه بدی نیست زیرا همه به هم وابسته هستند؛ مادر به فرزند و گاهی دو دوست به هم وابسته اند اما زمانی وابستگی به جایی می رسد که افراد نیاز دارند فرد دیگری را به شدت به خود وابسته نگه دارند و به مرور این موضوع دوجانبه می شود و این زمانی است که وابستگی به یک اختلال شخصیتی بدل می شود. وقتی که این آقا یا خانم وابسته می خواهند تشکیل خانواده دهند موضوع وخیم تر می شود. آیا نامزد شما فردی وابسته به مادر یا پدر خود است؟ زندگی زناشویی با پسرهای بچه ننه چه مشکلی را به وجود می آورد؟ اگر پس از ازدواج متوجه وجود این اختلال در همسر خود شدیم چه کنیم؟

      حساسیت این مساله پس از ازدواج تا به حدی است که به عقیده من بهتر است در همان محضر یک تست شخصیت وابستگی از افراد به خصوص آقایان گرفته شود تا اگر مشخص شد این اختلال در فرد وجود دارد از ازدواج جلوگیری شود. با این روش مقدار قابل توجهی از آمار طلاق پایین می آید. این موضوع تا حدی ریشه ای است. متاسفانه در جوامعی که به فرزند دختر بها نمی دهند، این دختران فاقد اعتماد به نفس رشد می کنند و پس از ازدواج نیز با همین کمبودهای شخصیتی و عزت نفس و باور اینکه خانم ها در جامعه نقش پررنگی ندارند وارد کانون خانواده شده و زمانی که باردار می شوند، آرزو می کنند فرزند پسر به دنیا بیاورند تا تمام کمبودهای وجودی خود را با به دنیا آوردن یک نوزاد پسر جبران کنند و از طرفی درجامعه ما به محض به دنیا آمدن نوزاد پسر، مادر مورد لطف و تحسین واقع می شود. مادری که زخم ها وکمبودهایش با به دنیا آمدن یک فرزند پسر التیام پیدا کرده و تمامیت خود را در داشتن پسری می بیند ناخودآگاه دوست دارد فرزندش راهمیشه در کنار خود داشته باشد و زمانی که فرزند بزرگ می شود وبه سن ازدواج می رسد،این موضوع ادامه پیدا می کند.

      مورد دیگری که مادرها دوست دارند فرزند پسر را به خود وابسته نگه دارند، مسایل مالی است، در برخی از خانواده ها که شغل پدر خانواده آزاد بوده و حقوق کارمندی ثابتی وجود ندارد، مادر خانواده برای تامین معاش خود در آینده و پس از مرگ و از کارافتادگی همسر ناچار است، فرزند پسر را به خود وابسته نگه دارد تا منبع درآمد خود را از دست ندهد بنابراین تمام سعی خود را می کند که هر روز پیش از روز قبل، فرزند را وابسته کند. این موارد از ریشه های بروز این اختلال بود.

      از تبعات این مشکل که یکطرفه هم نیست، این است که مادری که تمامیت خود را در وجود فرزند پسر می بیند همیشه سعی می کند پسر را جوری به خود وابسته نگه دارد که او هم در هیچ زمانی مادر را رها نکند و نیازهای روانی او را به حدکمال برآورده می کند و در اصطلاح ما روان شناسان، در سیستم غلط هم وابستگی رخ می دهد. بسیاری از این پسرها قادر نیستند کوچک ترین کار شخصی خود را انجام بدهند زیرا مادر همه کارهای او را انجام می داده و او را اشباع کرده است. پسر طی این سیستم غلط رشد می کند و زمانی که می خواهد ازدواج کند سیستم به هم می خورد و آرامش مادر برهم زده می شود و شروع به سنگ انداختن در زندگی پسر و عروس می کند. سخن چینی عروس را نزد پسر می کند یا متاسفانه تا حدی پیش می رود که زندگی آنها را به مرز طلاق می رساند و به دلیل اینکه پسر هم مهارت لازم را برای حل مشکل و ایجاد تعادل در محبت به همسر و مادر نیاموخته، در نتیجه نمی تواند سیستم را بی خطر نگه دارد و توان زن داری ندارد. در واقع افراد وابسته، مهارت های لازم را برای حل مشکلات ندارند و یاد نگرفته اند چگونه مدیریت کنند. پس از اینکه صاحب فرزند هم می شوند همواره از مادر صلاح و مشورت می خواهند و به سیستم قبلی خود چسبیده اند.

      برخی از آقایان پس از ازدواج نشانه های وابستگی را بروز می دهند و آن به دلیل این است که این وابستگی در ضمیر ناخودآگاه و زیرساخت های روانی آن مردها وجود داشته است. خیلی از این آقایان، پدران قدرتمندی دارند و بعضی از رفتارهای آنها را همانندسازی کرده اند و در ظاهر حالت های وابستگی نداشته اند ولی باطنا وابسته هستند و زمانی که تشکیل خانواده می دهند در اغلب موارد این حالت ها را نشان می دهند.

      متاسفانه آمار طلاق در کشور ما به حدی بالاست که ما روان شناسان خیلی دوست نداریم توصیه به جدایی و برهم زدن روابط کنیم و به عقیده ما اگر همان دوران نامزدی را برهم بزنیم برای پیشگیری خیلی بهتر و مناسب تر است. درباره این اختلال هم نشانه ها و خصوصیاتی وجود دارد که اگر در دوران نامزدی به آنها توجه کنیم در شناسایی فرد وابسته بسیار به ما کمک می کند و این نشانه ها خیلی واضح هستند. در واقع این آدم ها شبیه معتادان هستند. همان طور که آنها به یک ماده مخدر وابسته می شوند و با آن آرامش پیدا می کنند این افراد هم به فردی وابسته می شوند این علایم را می شود این گونه دسته بندی کرد:
      ۱) معمولا این افراد به محض وقوع اتفاق کوچکی که در رابطه با نامزد شان پیش می آید فورا به سراغ والدین خود می روند و آنها را در جریان تمام ماوقع می گذارند.
      ۲) در بسیاری از مسایل مهارت ندارند به خصوص مهارت های اجتماعی. به جای اینکه خودشان مساله را با خودشان حل کنند نامزد را مقابل والدین به ویژه مادر قرار می دهند و آن خانم از همان ابتدا خود را مقابل مادرشوهر می بیند و از همان ابتدا مشکلات و دشمنی ها آغاز می شود.
      ۳) فرد وابسته در مورد موضوعی با خانمش توافق می کند ولی به محض اینکه به منزل می رود زیر توافق خود می زند و معلوم است که پای یک نفر دیگر در میان بود که این آقا به شدت زیر نفوذ اوست.
      ۴) بسیاری از این افراد نیاموخته اند که چطور همسرداری کنند و به موقع هوای همسر خود را داشته باشند و هیچ منطقی را نمی پذیرند و درصدد حل مشکل همسر با خانواده خود برنمی یابند و اغلب اوقات، خانم را مقصر می دانند و در حاشیه قرار می دهند و اجازه بی احترامی از جانب خانواده خود را به همسر می دهند.
      به طور مثال، هنگام بحث بر سر مهریه یا خرید طلا همه چیز را به خانواده می سپارند و یا اگر هم نسپارند متزلزل بودن آنها کاملا مشخص است، شاید قولی در جهت موافق نظر همسر بدهند ولی وقتی نزد والدین می روند نظر خود را عوض می کنند. در آخر، این آقایان وابسته به هیچ وجه نمی توانند موازنه ای بین زندگی جدید و زندگی پدر و مادرشان ایجاد کنند، اینها نشانه هایی هستند که باید جدی گرفته شوند و در واقع، مهم ترین نشانه هایی هستند که دیده می شوند.

      این اتفاق برای مادران دیگری که فرزند دختر دارند هم رخ می دهد و آنها تمایل دارند دختر را به خود وابسته کنند و این وابستگی تنها مخصوص آقایان نیست. تعداد خانم هایی که به مادران خود وابسته هستند خیلی زیاد است و این وابستگی به مادر گاه مشکلی در زندگی آنها ایجاد می کند. گاه روابط بین زن و مرد خوب است ولی وابستگی ای که زن به مادر خود دارد باعث می شود که به سبب یک حرف مادر، دعوای تازه ای به راه بیفتد. منتها به دلیل اینکه در ایران، زنان اعتماد به نفس کمتری دارند تمایل دارند فرزند پسر را به خود وابسته نگه دارند و وابستگی مادرها به دختر ریشه متفاوتی دارد. همان طور که گفتیم از ابتدا به دختران توجه کمتری می شود و به او گفته می شود بی عرضه است، تنها نباید بیرون از خانه برود و محدودیت برای دخترها بیشتر است و این دلیل وابستگی آنهاست و صرفا این وابستگی به مادر نیست؛ گاه به خواهر، برادر بزرگتر یا پدر است و برخی از این دختران پس از ازدواج به همسر خود وابسته می شوند. در نتیجه زندگی مشترک به هم نمی خورد ولی در آن اختلال وجود دارد و حل نمی شود ولی اختلال وابستگی در مردان به دلیل دخالت خانواده همسر موجب به هم خوردن زندگی می شود.

      در برخی سیستم های خانواده ای وابستگی فرزند به پدر هم دیده می شود. اغلب این پسرها در همان شرکت یا محلی کار می کنند که پدر کار می کند و خیلی به پدرهای خود افتخار می کنند و پدر را بیش از حد واقعی بزرگ می کنند. از طرف دیگر پدر هم همه جا برای او تصمیم می گیرد؛ در مورد تحصیل، انتخاب همسر نظر خود را به او تحمیل می کند و در واقع این پدرها خودشان آدم های وابسته ای به پدر و مادرهای خود بوده اند و اغلب با محبت زیاد و مدیون کردن فرزند به خود سعی می کنند فرزند را همیشه وابسته به خود نگه دارند. پدرهای وابسته فرزندهای وابسته تربیت می کنند.

      نقش والدین در جهت پیشگیری از وابستگی فرزندان به شدت پررنگ است. اما این نقش به دو بخش رفتاری و احساسی تقسیم می شود. والدین در بحث رفتار باید اعمالی از خود نشان دهند که فرزند از همان ابتدا مستقل بار بیاید. از همان کودکی انجام کارهای شخصی کودک پس از یادگیری بر عهده خود او واگذار شود. همیشه پدر و مادر نباید پاسخگوی تمامی سوالات فرزندان باشند و بگذارند خود فرزند در مورد جواب سوال فکر کند و به نتیجه برسد.
      در بخش دیگر که نقش احساس مطرح است حل این قسمت زمانبر و گاه غیرقابل حل است. به طور مثال مادری که به فرزند خود وانمود می کند زمانی که تو از خانه بروی پدرت با من رفتار خوبی ندارد یا دوری تو برای من غیرقابل پذیرش است، این احساس را در فرزند بوجود می آورد که اگر مادر را رها کند، گناه بزرگ مرتکب شده و بنابراین همواره پس از ازدواج به مادر می چسبد. در اینجا مشکل باید ریشه ای حل شود و مادران این فرزندان باید روان درمانی شوند.

      قطعا اختلال شخصیتی که مربوط به وابستگی باشد نیاز به روان درمانی دارد و فرد وابسته باید تحت نظر روان شناس باشد و همسر نیز او را همراهی کند. مشکلی که ما با این افراد داریم این است که قبول ندارند وابسته هستند و گام اول درمان این است که فرد واقعا بفهمد وابسته است. این اتفاق ممکن است با دیدن یک فیلم صورت بگیرد و این فرد شخصیتی را در فیلمی ببیند که دچار وابستگی است و در مقایسه او با خودش پی ببرد که دچار این اختلال است و زمانی که فرد بفهمد مشکل از اوست دیگر تقصیر را به گردن همسر نمی اندازد و گام اول درمان برداشته می شود. گام های بعدی چیزی شبیه گام های ترک اعتیاد است و همان گام های ۱۲ قدمی که در مورد اعتیاد به کار می رود به صورتی در مورد درمان این اختلال هم به کار می رود که چگونگی آن زیر نظر روان شناس صورت می گیرد.

      اگر وابستگی عمیق باشد متاسفانه آسیب های جدی را ایجاد کرده است ولی زمانی که شخص وابسته به رشد عقلانی و منطقی می رسد پی به مشکل خود می برد و رفته رفته در رفتار او مشخص می شود و همسر متوجه می شود که شوهرش شخصا برای زندگی بدون دخالت دیگران تصمیم می گیرد. برخی خانم ها اغلب به غلط گمان می برند همسران شان مقصر مساله و مشکل بین آنها با خانواده اش نیستند و این والدین همسر، به ویژه مادر شوهرها هستند که مشکل را به وجود می آورند، در حالی که این طور نیست و به دلیل تفاوت و فاصله نسلی که وجود دارد تا حدی برخی اختلاف نظرها طبیعی است و اگر شوهرها توان و مهارت حل مساله را داشته باشند، می توانند عدالت را رعایت کنند. در واقع دانستن این نکته که منبع ناراحتی از جانب چه کسی است در حل موضوع و درمان آن بسیار راهگشاست و متاسفانه بسیاری از خانم هایی که همسران وابسته دارند، خود نیز افسرده می شوند که قطعا باید درمان شوند.

      پاسخ
      • کتی
        کتی گفته:

        سلام دختری هستم ۲۰ ساله میخولم با مردی ۳۴ ساله ازدواج کنم . یک سال باهم در ارتبتط بودیم و رفتو امد داشتیم اما پدرم با ازدولج ما مخالفه به خپطر سنش ما باهن مطکلی نداریم و همدیگرو درک میکنیم لطفا راهنمایی کنین که من چیکار کنم

      • مشاور
        مشاور گفته:

        با سلام اگر دلیل پدر ما صرفا اختلاف سنی است و اون اقا در سایر زمینه ها فرد دلخواه شماست و البته با ملاک های خانواده هم سازگار هستند بهتره خودشون با پدرتون صحبت کنند .مردها حرف یکدیگر را بهتر درک می کنند .و اگر ایون واقعا فرد منطقی باشند می توانند با صحبت با پدرتون با طرز رفتار مناسب و لحن مناسب نظر پدر شما رو جلب کنند در غیر این صورت پدر شما قطعا تجاربی دارند که شما ندارید و اکنون تحت تاثیر عواطف هم هستید بهتره برای خوشبخت شدن پذیرای حرف ایشون باشید مگر اینکه پدر شما غیر منطقی قضاوت کند که در ان صورت می توانید از واسطه ای در فامیل که پدرتون قبول دارند کمک بگیرید تا مشکلتون مرتفع بشه منتهی اگر بعد از دیدار این فرد با پدر شما و صحبت کردن پدرتون مخالفت کردند و دلیل را رفتار ایشون و یا نداشتن شرایط ایده ال خانواده و یا خدای ناکرده مشکل خاصی طرح کردند اصرار نداشته باشید چون تصمیم نادرست یک عمر پشیمانی در بر دارد .مشاور هم می تواند در صورت فراهم بودن همه جوانب و شرایط و تنها مشکل اختلاف سن برای اطمینان پدرتون از اینکه این اختلاف سنی منجر به مشکل خواهد شد یا خیر با ایشون صحبت کنند .امیدوارم خوشبخت باشید .

  10. امیر علی
    امیر علی گفته:

    سلام
    تازگی ها از یه دختر خانومی خاستگاری کردم(البته خواهرم زحمش رو کشید)ولی گفت در حال حاضر قصد ازدواج نداره.با اصرار خواهرم تصمصم گرفته یه خورده بیشتر فکر کنه.
    به نظر شما درسته من خودم باهاشون صحبت کنم و یا پیام بدم.
    ممنون از راهنمائیتون

    پاسخ
    • مشاور
      مشاور گفته:

      با سلام
      اگر ایشون با اصرار خواهر شما راضی به فکر کردن شدند بهتره خودتون جلو نرید البته با شناختی که دارید و مخصوصا اگر ایشون فردی است که حد و مرزهایی دارد و روش های سنتی خواستگاری را بیشتر می پذیرد اجازه بدید فکر کنند و به فال نیک بگیرید و اگر پاسخشون منفی بود و شما همچنان اصرار به صحبت شخصی خودتون داشتید می توانید پیامکی نظرشون رو بدونید و یا دلیل پاسخ منفی را ولی در غیر این صورت کمی بهشون فرصت بدید راجب شما و شرایط شما فکر کنند چون اصولا خانم ها ممکنه در لحظه پاسخشون منفی بوده باشد و گذشت زمان و در نظر گرفتن شرایط طرف مقابل اون ها را راضی کنه که صحبت ها رو حداقل برای شناخت بیشتر ادامه بدهند امیدوارم موفق باشید

      پاسخ
  11. سعيده
    سعيده گفته:

    سلام وقتتون بخیر من دختری ۲۸ ساله هستم خواستگاری دارم که ۱۱ سال از من بزرگتره به نظر شما این اختلاف سنی بعدا برامون مشکل ساز نمیشه

    پاسخ
  12. ندا
    ندا گفته:

    سلام من یه خاستگاری دارم که خییلی به دلم نشسته و همو خیلی دوست داریم از لحاط اجتماعی و فرهنگی مثل هم هستیم اما مذهبمون یکی نیست بابام هم بخاطر این موضوع قبول نمیکنه چند بار هم اومدن خواستگاریم اما بازم بابام چوابش نه هست نمیدونیم دیگه چیکار کنیم خواهشا کمکم کنید بعد از اینکه اومدن خاسگاری باهم تلفنی حرف میزنیم و خونواده گسره درجریان هستن
    من هم ۲۰ سالمه وپسره هم کارشناسی ارشد خونده و مهندس هستش

    پاسخ
    • مشاور
      مشاور گفته:

      در این مورد بهتره برا آرامش زندگی خودتون در آینده در کنار خانواده باشید و به نظرشون احترام بگذارید
      داشتن اختلاف مذهب در آینده در ساده ترین مسایل حتی تعیین نام هم میتونه زمینه ساز مشکلاتی باشه

      پاسخ
  13. harri
    harri گفته:

    سلام من دوستی دارم که ۳۰ سالشه و خیلی هم خواستگار داشت . ولی هر کدوم یه عیبی داشتن یا دوستم رد می کرد یا خودشون دیگه ادامه نمی دادن . الان پسر عموش که ۵ سال از ش بزرگتره اومده ۶ سال پیشم اومده بود ولی دوستم ردش کرده بود چون کار هم نداشت و حس خاصی هم نسبت بهش نداشت . در حالیکه دوستم کارمنده و محصله الن با پیشنهاد بابای دوستم دوباره اومده ( چون والدینشو از دست داده ومیگه کسی رو ندارم که برام پا پیش بزاره )و میگه نظر خودمم همینه.(البته نظر دوستمم نسبت بهش بهتر شده) . خیلی اصرار داشت که زود محرم شن . بالاخره کمتر از یک ماه عقد آخوندی خونده شد و محرم شدن ( نه به صورت رسمی )ولی برخلاف روزای اول که خیلی خوشحال بود الن زیاد تمایلی نشون نمیده حتی شده ۴ یا ۵ روز اصلا خبری نمی گیره و خیلی هم کم حرف میزنه با توجه به این رفتارها من فک می کنم افسردگی داره چون یه مدت ۴ ساله هم تنها زندگی می کرده و دوستمم به خاطر کارش دور از خانواده اش هست توی شهر پسره هست و دوستمم یه سابقه ی کوتاه افسردگی داره حالا با توجه به این که خیلی دیر به دیر خبر میگیره یا دوستم باید پیش قدم شه برای خبر گرفتن آیا ادامه ی این ارتباط منطقیه با توجه به این که هنوز دوستم خیلی وابسته نشده بهش و خودش هم مردد شده ،چون پسره توی ابراز احساسات هم ضعیفه و همش از سمت دوستم بوده .حالا اگه این آقا افسرده باشن و .چطور میشه فهمید و آیا درمان میشه ادامه بدن یا خیر ؟ .دوستم الانم خواستگاری داره که ۳ سال از خودش کوچکتره و خانواده ی پر جمعیتی داره با این که جواب منفی گرفته همچنان مسره اینو چکار کنه ؟

    پاسخ
    • مشاور
      مشاور گفته:

      به هر حال با خوندن عقد هر دوی اونا به هم محرم هستند و زن و شوهر به حساب میان ..ولی اگر اسم این دوران و دوران نامزدی بذاریم سرد شدن رابطه در دوران نامزدی اینکه احساس میکنید دیگر مثل اوایل نیست یه چیزی این وسط کم شده ، احساس قبلی بین شما و طرف مقابلتان وجود ندارد یا تغییر کرده ، اما هر چه فکر میکنید علت آنرا متوجه نمیشوید

      درست محبت نکردن و درست محبت ندیدن مشکلی است که خیلی ها در زندگی مشترکشان دچار آن هستند. دانستن این نکات به شما کمک می کند از همین ابتدای کار جلوی ایجاد شکاف عاطفی را بگیرید و طوری با همسرتان برخورد کنید که نتیجه آن استحکام بیشتر روابط تان شود.
      وقتی حس کنیم در رابطه ای هستیم که محبت می کنیم اما محبتی دریافت نمی کنید، دچار این حالت ها می شویم.

      زودرنجی
      یکی از معمول ترین آثار کمبود محبت در بین زوج ها، زودرنجی است. وقتی زن یا شوهری مورد محبت همسرش قرار نگیرد، تحملش در برابر سختی ها به شدت کاهش می یابد و در برابر کوچک ترین مشکلی لب به گلایه باز می کند.

      ناامیدی
      کمبود محبت باعث ناامیدی از خوشبخت شدن در زندگی مشترک می شود. دخترها و پسرهای زیادی هستند که به دلیل آنکه در دوران عقد به قدر کفایت از محبت همسر برخوردار نمی شوند، عطای زندگی مشترک را به لقایش می بخشند. آنها به آینده زندگی شان خوش بین نیستند و رابطه در همان دوره نامزدی بهم می خورد مورد محبت قرار نگرفتن از طرف همسرشان است.

      ضعف در اراده
      تمایل نداشتن برای گرفتن تصمیمات مهم در زندگی هم می تواند ناشی از کمبود محبت باشد. کسی که تصمیم می گیرد تغییرات مثبت و بزرگی در زندگی اش ایجاد کند به خاطر محبت ندیدن از همسرش انگیزه کافی برای تلاش و کوشش بیشتر را ندارد و آن کار را انجام نمی دهد.
      از همسرتان تعریف کنید و ویژگی های خوبش را به او یادآورد شوید. گاهی وقت ها سردی روابط تنها با اطمینان دادن به طرف مقابل از خوب بودن و خواستنی بودنش برطرف می شود. پس تحسین را فراموش نکنید

      چطور محبت کنیم؟
      واقعیت این است که ازدواج باید همراه با محبت باشد. یعنی در نگاه اول، در همان جلسه خواستگاری طرف را بپسندید و به دلتان بنشیند. اگر در یکی دو مراوده اول دلتان بند نشد، ممکن است این رابطه هیچ وقت به یک رابطه عاشقانه تبدیل نشود. بنابراین پسندیدن کلی همسر می تواند در ادامه محبت ورزی شما تاثیر گذار باشد.
      اما اگر این محبت ایجاد شود ولی در ادامه رشد نکند باز هم باعث دردسر خواهد شد. اگر حس می کنید طرف مقابل به شما سرد شده، سعی کنید محبت تان را به او بیشتر کنید. برآورده کردن نیازها، حس مراقبت دادن به طرف مقابل، تشخیص نیازها قبل از آن که آنها را به زبان بیاورد می تواند شاهد خوبی برای میزان علاقه شما و خلوصتان به او باشد.
      شنونده خوبی باشید و سعی کنید حرف های او را بفهمید و خواسته هایش را به کار ببندید.
      به منافع مشترکتان فکر کنید و سعی کنید هدفگذاری هایی داشته باشید که هر دوی شما را به هیجان بیاورد.
      رفتارهای خودتان را بررسی کنید؛ ممکن است بی علاقگی همسرتان، عکس العملی به رفتارهای نامناسب شما باشد.
      به او اعتماد داشته باشید و حس امنیت بدهید. طوری که بداند اگر اشتباهی کرد، شما کمک می کنید تا اشتباهش را برطرف کند.
      وقت گذاشتن برای تفریحات دونفره می تواند محبت شما را بیشتر کند.
      در دوران نامزدی مشکلی که خیلی از زوج ها درگیر آن هستند و روی محبت شان سایه می اندازد اختلاف های خانوادگی است. سعی کنید نگرانی های خانواده تان را به شکلی تعدیل شده به او منتقل کنید و او را از تنش ها و انتقادهای صریح و زننده دور نگه دارید.
      از همسرتان تعریف کنید و ویژگی های خوبش را به او یادآورد شوید. گاهی وقت ها سردی روابط تنها با اطمینان دادن به طرف مقابل از خوب بودن و خواستنی بودنش برطرف می شود. پس تحسین را فراموش نکنید.
      در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
      ۰۲۱-۸۸۴۷۲۸۶۴

      پاسخ
  14. هانی
    هانی گفته:

    من ۲۸ سالمه و همسرم۲۹ ساله یک ساله دوست بودیم با سختی عقد کردیم و بعد از یکسال ازدواج کردیم و الان سه ماهه از ازدواجمون میگذره
    به تازگی متوجه شدم که اون با ی خانم ارتباط داره اما نمیدونم در چه حد و چجوری هنوز باهاش مطرح نکردم اما خیلی عصبی و ناراحتم نمیدونم باید چه کار کنم لطفا راهنماییم کنید

    پاسخ
    • ناشناس
      ناشناس گفته:

      سلام و خسته نباشید من یک سال ونیم ازدواج کردم شاغل هستم بعد از یک سال ونیم یک موضوعی رو ازش پنهون کردم حالا فهمیده و پاشو کرده تو یک کفش و میگه پول تو رو نمیخوام باید چکار کنم که از دلش بیرون اورم

      پاسخ
      • Anonymous
        Anonymous گفته:

        شما باید بدونید که با چه چیزی از دلش بیرون میاد ما که از خصوصیات روحیش خبر نداریم

    • سارا
      سارا گفته:

      یه پسری چند سال منو دوس داره قصد ازدواج داریم یه کم وقتی عصبانی میشه بد دهنه بعد ازدواج مشکلی پیش نمیاد؟جز این من تحصیل کرده و کارمندم و موقعیتم خوبه ایشون توی شرکتی کار میکنه که معلوم نیست تا کی اونجا باشه وتازه حالا چندترم داره معماری میخونه ….من خانوادم تحصیل کرده و علم خیلی براشون مهمه ولی حانواده و فامیل اونا زیاد دنبال تحصیلات نیستن ..لطفا راهنمایی کنید

      پاسخ
    • ناشناس
      ناشناس گفته:

      سلام
      بدون اینکه موضوعو باکسی از آشنایان مطرح کنی وبسطش بدی،سعی کن اول مطمءن بشی.
      این موضوعو باصراحت تمام وبدون دعواوبحث از خودش بپرس
      توکل به خداوآرامش داشتنو فراموش نکن عزیزم
      خوشبخت باشی

      پاسخ
    • مشاور
      مشاور گفته:

      توجه می شوید که همسرتان خیانتکار و بی وفا است، این امر شما را واقعا ناراحت کرده و ضربه سختی به شما وارد می سازد. تصور می کردید که ازدواج سبب می شود تا همسرتان دیگر هیچ گاه به خود اجازه بد عهدی و خیانت ندهد، اما کارها مطابق میل شما پیـش نرفـت. هنوز هم زمانیکه یاد کارهایی که او انجام داده است، می افتید، احساس ناراحتی میکنید.پس با مشاوری مجرب مشورت کنید

      ۱- نباید عکس العمل آنی از خود نشان دهید و یکمرتبه به دلیل بدعهدی همسرتان تصمیم بگیرید که از او جدا شوید. شما نیازمند کمی زمان هستید تا مسایل دیگر را نیز زیر و رو کنید. نباید به طور خاص تمام توجه خود را به خیانتی که از او سر زده معطوف نکنید.
      ۲- باید قبول کنید که احساس خشم، عصبانیت، شک و تردید، شکه شدن، آشفتگی، ترس، درد و رنج، افسردگی، و پریشانی برای فردی که شاهد خیانت همسرش بوده کاملا نرمال است.

      ۳- این مشکل باعث به وجود آمدن برخی مشکلات فیزیکی در فرد می شود از قبیل: حالت تهوع و استفراغ، اسهال، مشکلات مربوط به خواب (بی خوابی و یا پر خوابی)، لرزش، اختلال حواس، کم غذایی و کم اشتهایی. سعی کنید در این حال بیش از پیش از خود مراقبت کنید.

      ۴- خودتان را وادار کنید تا غذاهای سالم مصرف کنید، طبق برنامه پیش بروید، به اندازه کافی استراحت کنید، هر روز ورزش کنید، به اندازه کافی آب بنوشید و تفریح داشته باشید. ایجاد تعادل، بهترین راه حل، برای مبارزه با آسیبی است که به شما وارد شده است.

      ۵- خندیدن کاملا طبیعی و نشان دهنده سلامت فرد است. فیلم یا سریال های تلویزیونی خنده دار تماشا کنید و مقداری از وقت خود را با افرادی صرف کنید که خنده بر روی لب های شما می اورند. زندگی بدون اینکه توجهی به قلب های شکسته و خیانت های همسران داشته باشد، همچنان در حال پیش رفتن است.

      ۶- گریه کردن نیز یک امر کاملا طبیعی است. اگر خود به خود گریه نمی کنید، می توانید آهنگ های غمگین گوش کنید و یا به تماشای فیلم های تراژیک بنشینید.

      ۷- برای خود یک ژورنال درست کنید. تمام افکار و احساساتی که به شما به دلیل خیانت و بی وفایی همسرتان دست می دهد را بر روی کاغذ یادداشت کنید.

      ۸- با همسر خود در مورد بدعهدیش صحبت کنید. تمام سوال هایی که به ذهنتان میرسد را بپرسید. شاید با این کار به این نتیجه برسید که همسرتان هنگام ارتکاب به این کار، اصلا فکر نمی کرده که به شما خیانت می کند.

      ۹- به دنبال مشاوره بروید. سعی نکنید تا به تنهایی از پس این مشکل برآیید. هم شما و هم همسرتان پیش از اینکه مجددا رابطه جنسی بدون محافظت با هم برقرار کنید، باید تحت آزمایش HIV (ایدز) و تست سایر بیماری های آمیزشی قرار بگیرید.

      ۱۰- حداقل یک روز به خود فرصت دهید.

      ۱۱- نباید ضربه روحی وارده را پنهان کنید. با فرزندانتان صادق باشید؛ اما لازم نیست جزییات مشکل را نیز برای آنها شرح دهید. قسم هایی نخورید که بعدها نتوانید به آنها عمل کنید. تنها چیزی که بچه ها باید بدانند این است که حال شما رفته رفته رو به بهبودی خواهد رفت.

      ۱۲- سعی نکنید این بازی، که چه چیز و یا چه کسی مسبب بروز چنین فاجعه های شده است را شروع کنید. با این کار صرفا انرژی خود را تلف می کنید. در اینصورت فقط می توانید نفر سوم را سرزنش کنید و خودتان خوب می دانید که هیچ چیز درست نخواهد شد.

      ۱۳- اگر بیش از اندازه عصبانی باشید، بر سر مسایل کوچک داد و بیداد راه بیندازید، احساس کنید که بر روی طناب باریکی در حال راه رفتن هستید، و زمانی که به یاد بدعهدی همسر خود می افتید، عکس العمل های شدید فیزیکی از خود نشان دهید، بی شک دچار استرس بعد از ضربه روحی شده اید و باید هر چه سریعتر به پزشک مراجعه کنید.

      ۱۴- انتظار نداشته باشید که حس آشفتگی، بی اعتمادی و عصبانیت به مجرد اینکه تصمیم می گیرید همسر خود را ببخشید و به سرسپردگی خود ادامه دهید به راحتی از بین برود. از بین رفتن دردورنج وارده از طریق خیانت، نیازمند زمان است.

      ۱۵- واقع بین باشید. درآمد، سرمایه، وضعیت مسکن، و حمل و نقل خود را در نظر بگیرید. اگر تصمیم به خاتمه زندگی زناشویی خود می گیرید باید ببینید که آیا جایی برای زندگی کردن دارید و منبع درامدی دارید که از آن طریق بتواند نیازهای اولیه تان را مرتفع سازید.

      توجه:

      ۱) بی وفایی یک فرد، هیچ گونه دلیل روشنی ندارد. ممکن است نشات گرفته از سایر مشکلات در زندگی مشترک باشد، ممکن است چیزی در درون قلب همسرتان وجود داشته باشد و … به هر حال شما هیچ گاه به درستی دلیل واقعی آنرا متوجه نخواهید شد.

      ۲) نوع خیانت، معمولا فهم و درک آنرا راحت تر می کند. آیا به یک شب ختم می شود؟ به دلیل مشکلات زندگی بروز کرده؟ اعتیاد به برقراری رابطه جنسی بوده؟ آیا خیانت صرفا برای خاتمه دادن به زندگی مشترک بوده؟

      ۳) به خاطر داشته باشید که زندگیتان با گذشته فرق کرده و باید ناراحتی به وجود آمده را تسکین دهید.

      ۴) به طور مشابه می توان گفت که مرگ نزدیکان نیز باعث بروز غم و اندوه می شود (از عدم پذیرش از سوی فرد شروع می شود، بعد خشم، عصبانیت، کشمکش، افسردگی و در نهایت به پذیرش ختم می شود) پس چنین مسایلی بدین معنا نیستند که زندگی به پایان رسیده است و شما دیگر قادر به ادامه دادن آن نیستید، چرا که در اصل شما این توانایی را در وجود خود دارید و تنها مشکل به کارگیری ان است که کمی دشوار می باشد.

      ۵) پیش از اینکه خانواده خود و یا همسرتان را در جریان بد عهدی او قرار دهید، مجددا بر روی این امر فکر کنید. افراد خانواده می توانند کینه ها را برای مدت زمان بیشتری نگه دارند و شرایط را بدتر کنند.

      پاسخ
  15. محسن
    محسن گفته:

    با سلام.لطفا کمک سریع بکنید.دختری را پارسال در دانشگاه دیدم و به او بعد از دو هفته پیشنهاد دادم . قبول کرد.۵ ماه باهم بودیم.در این ۵ ماه فهمیدم بسیار خوش اخلاق، صبور و مهربان استو فهمیده و منطقی.سپس خواستگاری رفتیم ولی چون کار و مسکن نداشتم خانواده ام مخالفت کردن.الان کارو مسکن دارم.ولی پدر مادرم میگویند ما اولا خانواده ایشان را نمیشناسیم ثانیا خانواده پرجمعیتی دارند و مادرم هم میگوید سنش بالاست.(۳ سال اختلاف داریم).همه حرفشان این است که بگردی مورد بهتر هم پیدا میشه. حال سوالم این است چکار کنم؟از طرفی نمیخواهم این دختر را از دست بدهم چون واقعا زن زندگی است و مرا هم خیلی دوست دارد و هرچه بگویم گوش میکندوبسیار پاک . سالم. از طرفی نمیخواهم با وجود مخالفت خانواده ازدواج کنم..به نظرتان راه حل چیست؟ با همین دختر ازدواج کنم یا بگردم مورد بهتر پیدا کنم.

    پاسخ
    • ►Responder◄
      ►Responder◄ گفته:

      بهتره از وساطت بزرگان فامیل برای شناخت بیشتر بین دو خانواده کمک بگیرید
      اختلاف سن بستگی به درک دو طرف داره و به همین خاطر لازمه قبل از هر اقدامی مشاوره کنید
      در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
      ۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲

      پاسخ
« دیدگاه های قدیمی تردیدگاه های جدیدتر »

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *