اختلال وسواس در کودکی و نوجوانی ویژگی های خاصی دارد که درمان آن را نیازمند تخصص مناسب می کند. از تشخیص تا درمان در کنار شما هستیم.

اختلال وسواس در کودکی و نوجوانی

تشخیص این مشکل برای خانواده دشوار است، زیرا علائم آن با رفتارهایی ترکیب شده است که ممکن است با رشد طبیعی کودک مطابقت داشته باشد. این صفحه ویژگی هایی را که در کودکان و نوجوانان دارد نشان می دهد و به تشخیص آن از رفتارهای عادی کمک می کند.

تئوری چارچوب‌های رابطه‌ای مجموعه‌ای از فرآیندهای روان‌شناختی را پیشنهاد می‌کند که می‌توانند آن را ایجاد کنند و چگونه آن را حفظ کنند. این فرآیندها توضیح و درک چیستی اختلال وسواس فکری-اجباری و ایجاد جایگزین‌های درمانی بر اساس درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد را ممکن می‌سازد که نویدبخش بهبود نتایج درمان روان‌شناختی این اختلال است.

مانند بزرگسالان، کودکان نیز ممکن است به اختلال وسواس فکری-اجباری (OCD) مبتلا شوند که اگر درمان نشود، می‌تواند در رشد آنها اختلال ایجاد کند و تا بزرگسالی ادامه یابد. در واقع، بین یک سوم تا نیمی از بزرگسالان مبتلا به اختلال وسواس فکری اجباری اعتراف می کنند که قبلاً در دوران کودکی خود از علائم رنج می برند.

هم دختران و هم پسران ممکن است به این اختلال مبتلا شوند. مشاهده شده است که در پسران سن شروع زودتر (در دوران قبل از بلوغ) نسبت به دختران (در دوران نوجوانی یا اوایل جوانی) است.

شروع علائم معمولاً تدریجی است، اگرچه برخی از موارد شروع حاد نیز شرح داده شده است.

ویژگی های اختلال وسواس فکری اجباری دوران کودکی

اختلال وسواس فکری اجباری اختلالی است که با وجود افکار وسواسی و اجبار مشخص می شود. همانطور که از نام آن پیداست

اختلال وسواس جبری در DSM5

بر اساس DSM-V، وسواس فکری، تکانه ها یا تصاویر تکرار شونده و مداوم هستند که به عنوان مزاحم و ناخواسته تجربه می شوند و باعث ناراحتی و اضطراب می شوند (DSM-V؛ APA، ۲۰۱۳).

اجبارها رفتارها یا اعمال ذهنی با ماهیت تکراری هستند که فرد احساس می کند در پاسخ به یک وسواس فکری یا مطابق با قوانینی که باید به شدت اعمال شوند، مجبور به انجام آن هستند. هدف اجبارها کاهش اضطراب ناشی از وسواس فکری یا جلوگیری از یک رویداد ترسناک است. با این حال، این اجبارها یا به طور واقع بینانه با رویداد ترسناک مرتبط نیستند یا به وضوح بیش از حد هستند (DSM-V؛ APA، ۲۰۱۳).

OCD در کودکان

کودکان احساس می کنند مجبور به انجام این رفتارها هستند و در زندگی روزمره آنها دخالت می کنند و زندگی روزمره آنها را دشوار می کنند.

گاهی اوقات به نظر می رسد که وسواس و اجبار به یکدیگر مربوط می شود، مثلاً کودکی که ترس وسواسی از آلودگی دارد ممکن است چندین بار دستان خود را بشوید. اما در موارد دیگر، وسواس‌ها و اجبارها مانند بزرگسالان بی‌ربط به نظر می‌رسند، که شناسایی آنها را دشوارتر می‌کند. به عنوان مثال، کودک ممکن است ترس وسواسی داشته باشد که مبادا اتفاق بدی برای والدینش بیفتد و مجبور شود برخی از پیام ها را به صورت ذهنی تکرار کند یا از انجام برخی کارها اجتناب کند تا این اتفاق نیفتد.

مراحل رشد کودکان و اختلال وسواس اجباری

توجه به این نکته ضروری است که اکثر کودکان یک سری مراحل رشد را پشت سر می گذارند که در آن رفتارها و تشریفات عادی است. این رفتارهای عادی به آن‌ها اجازه می‌دهد تا در رشد خود پیشرفت کنند و در مواجهه با ترس‌هایشان امنیت ایجاد کنند و روند اجتماعی شدن را تسهیل کنند.

به عنوان مثال، بین ۲ تا ۳ سالگی، آداب و رسومی که مربوط به کارهای روزمره هنگام غذا خوردن، حمام کردن یا رفتن به رختخواب است رایج است. آنها می توانند از والدین خود بخواهند که چراغی روشن بگذارند، برایشان داستانی تعریف کنند یا یک لیوان آب برایشان بیاورند.

این رفتارهای آیینی بین ۶-۴ سالگی، زمانی که ترس از تاریکی، ارواح و هیولاها بیشتر است، افزایش می یابد و معمولاً در حدود ۹-۸ سالگی ناپدید می شوند (براگادو، ۱۹۹۴).

گاهی اوقات به نظر می رسد که وسواس و اجبار به یکدیگر مربوط می شود، مثلاً کودکی که ترس وسواسی از آلودگی دارد ممکن است چندین بار دستان خود را بشوید. اما در موارد دیگر، وسواس‌ها و اجبارها مانند بزرگسالان بی‌ربط به نظر می‌رسند، که شناسایی آنها را دشوارتر می‌کند.

به عنوان مثال، کودک ممکن است ترس وسواسی داشته باشد که اتفاق بدی برای والدینش بیفتد و مجبور شود از نظر ذهنی پیام های خاصی را تکرار کند یا از انجام برخی کارها اجتناب کند تا این اتفاق نیفتد، مثلاً هنگام راه رفتن روی خط راه راه نرود.

تغییرات با توجه به سن

بین سنین ۴ تا ۸ سالگی، تشریفات رشدی شدیدتر است (لئونارد، ۱۹۸۹). در ۵-۶ سالگی، اغلب بازی هایی با یک جزء وسواسی، مانند پا گذاشتن روی کاشی ها یا شمردن مکرر ماشین هایی که می بینند وجود دارد.

در سن ۷ سالگی شروع به جمع آوری اشیایی مانند استیکر، کمیک، عروسک های کوچک و غیره می کنند.

همچنین در سنین ۷ تا ۱۱ سالگی، بازی ها از قوانین سختگیرانه ای پیروی می کنند که در صورت شکستن، باعث دعوا و عصبانیت می شود.

در دوران نوجوانی ، تشریفات و تشریفات رو به کاهش است. اما ممکن است با یک مشغولیت وسواسی با یک فعالیت خاص، موسیقی یا بت جایگزین شوند.

تفاوت بین رفتارهای رشدی و اختلال وسواس فکری جبری

تفاوت همه این رفتارهای تشریفاتی و وسواسی با علائم وسواس در این است که هم خود بازی یا رفتار و هم وقفه آن باعث ایجاد اضطراب یا اضطراب شدید نمی شود، برعکس ماهیتی بازیگوش و خوشایند دارند. و در لحظات توسعه مطابق با سیر تکاملی مورد انتظار رخ می دهد. علاوه بر این، در کودکان مبتلا به اختلال وسواس فکری-اجباری، تشریفات ناتوان کننده هستند ، زیرا زمان زیادی را صرف می کنند و با تداخل قابل توجهی در عملکرد روزانه آنها در مدرسه و سایر فعالیت ها باعث رنج زیادی می شوند.

همچنین معمولاً این رفتارها باعث ایجاد احساس شرم و گناه در آنها می شود، به همین دلیل سعی می کنند آنها را پنهان کنند یا خود را منزوی کنند که تشخیص را دشوار می کند.

با ورود به بزرگسالی، رفتارهای رشدی بر خلاف مراسم کودکان مبتلا به اختلال وسواس فکری-اجباری کم رنگ می شوند.

تفاوت بین اختلال وسواس فکری اجباری در بزرگسالان و در کودکان و نوجوانان

ویژگی های بالینی اختلال وسواس فکری اجباری در دوران کودکی و نوجوانی بسیار شبیه به بزرگسالی است. با این حال، برخی از ویژگی های خاص وجود دارد.

یکی از تفاوت های اصلی این است که کودک به دلیل درجه بلوغ شناختی خود همیشه قادر به درک غیرمنطقی یا پوچ بودن رفتار خود نیست، به ویژه کوچکترین آنها (APA, 1994؛ Biederman et al., 2001). حتی بزرگسالان مبتلا به اختلال وسواس فکری عملی، زمانی که مضطرب و وسواسی هستند، ممکن است متوجه نباشند که غیرمنطقی هستند.

اختلال وسواس فکری-اجباری دوران کودکی نیز می‌تواند در طول روز بسته به زمینه یا موقعیت خاص (مثلاً در وعده‌های غذایی، حمام، مدرسه یا هنگام خواب) تغییر کند، زیرا شک‌های وسواسی که بچه‌های کوچک حاضر هستند به موقعیت‌های روزمره اشاره دارد. .

کودکان اغلب قادر به تعریف هدف تشریفات یا اعمال ذهنی نیستند، بنابراین اغلب اجبارهای بیشتری نسبت به وسواس دارند، و برای آنها دشوار است که توضیح دهند اگر چنین رفتارهایی را انجام ندهند چه عواقبی را می ترسند، زیرا آنها فقط احساس مبهم خطر را درک کنید.

فوآ (۲۰۰۴) تفاوت های اصلی بین اختلال وسواس فکری اجباری را در بزرگسالان و کودکان و نوجوانان خلاصه می کند که این افراد کمتر قادر به شناسایی وسواس هستند ، ممکن است در ایجاد رابطه عملکردی بین وسواس و اجبار مشکل بیشتری داشته باشند، باورهای ثابت بیشتری دارند و تمایل دارند. داشتن تفکر جادویی بیشتر و همبودی کمتر قابل توجه (مثلاً با افسردگی).

تشخیص

همه این ویژگی ها، همراه با دشواری در شناسایی و توصیف علائم، تمایل آنها به پنهان کردن آنها به دلیل شرم و گناه و دشواری والدین در تمایز آنها از رفتارهای رشدی معمولی، به این معنی است که زمان سپری شده تا تشخیص می تواند به طور قابل توجهی باشد. بالا، حتی از ۱ تا ۳ سال.

خانواده در تشخیص

والدین کودک مبتلا به اختلال وسواس فکری- جبری اغلب نگران، گیج و ناامید هستند. آنها متوجه نمی شوند که چه مشکلی با آنها وجود دارد و می توانند به روش های مختلف واکنش نشان دهند. برخی عصبانی می شوند و آنها را از انجام مراسم خود باز می دارند که می تواند باعث واکنش خصمانه کودک و همچنین اضطراب شدید شود. با این حال، سایر والدین ممکن است در مراسم کمک کنند و به طور ناخواسته به حفظ این اختلال کمک کنند (گلر، هوگ و همکاران، ۲۰۰۱).

براگادو (۱۹۹۴) در این راستا اشاره می کند که کودکان و نوجوانان تمایل دارند والدین و گاهی خواهر و برادر خود را در مراسم خود مشارکت دهند و معمولاً برای جلوگیری از احساس بد آنها همکاری می کنند. گاهی کودکان این همکاری را طلب می کنند و در صورت عدم ارائه با عصبانیت و آزار واکنش نشان می دهند که باعث ایجاد جو متشنج خانوادگی و احساس درماندگی در والدین می شود که نمی دانند چگونه با این شرایط کنار بیایند.

برای همه اینها، کمک به والدین برای درک و شناسایی رفتارهای مشخصه این اختلال و نشان دادن گزینه های درمانی موجود به آنها مهم است تا در رفتارهایی قرار نگیرند که باعث حفظ و ترویج این اختلال می شود.

محتوای معمولی وسواس و انواع اجبار در کودکان و نوجوانان

در بزرگسالان محتوای خاص وسواس و اجبار متفاوت است. با این حال، جنبه ها یا ابعاد خاصی متداول است: وسواس های مرتبط با آلودگی (وسواس آلودگی و اجبار پاکسازی). وسواس های مربوط به بیش از حد مسئولیت (به هیچ وجه آسیب نرسانید یا اشتباه نکنید و اجبار برای بررسی و بررسی) وسواس های متقارن و نظم دهی (و تکرار، ترتیب و شمارش اجبارها)؛ و وسواس های منزجر کننده مرتبط با محتوای جنسی یا مذهبی (همراه با اجبارهای ذهنی مرتبط و سایر راهبردهای مقابله ای) (آبراموویتز و همکاران، ۲۰۱۰).

تظاهرات بالینی اختلال وسواس فکری اجباری در کودکان و نوجوانان مشابه در بزرگسالی است. تفاوت هایی که گاهی اوقات پیدا می شود احتمالاً محتوای مناسب برای مراحل مختلف توسعه را منعکس می کند. به عنوان مثال، میزان وسواس جنسی و مذهبی در نوجوانان بیشتر از کودکان است، در حالی که وسواس های مرتبط با خطر در کودکان بیشتر است.

رایج ترین وسواس ها و اجبارها

وسواس
نیاز به تقارن، نظم و دقت
آلودگی و/یا کثیفی: نگرانی بیش از حد در مورد کثیفی یا میکروب. انزجار یا نگرانی از ترشحات یا مواد زائد بدن
خطر: ترس و نگرانی بیش از حد در مورد آسیب دیدن یا اینکه یکی از عزیزان متحمل آن شود.
آسیب: ترس از آسیب رساندن به دیگران یا صدمه زدن به خود.
از انباشتن/پس انداز کردن: ترس از دست دادن چیزی ارزشمند.
نیاز به کمال.
دینی (پرهیزکاری): توجه به هتک حرمت و کفر، به حق/ باطل، برای اخلاق.
جنسی: افکار، تصاویر یا انگیزه های منحرف یا ممنوع، محتوایی که دلالت بر همجنس گرایی دارد.

وسواس‌هایی که بر آلودگی تمرکز می‌کنند اغلب در کودکان گزارش می‌شوند (Piacentini & Grave, 1997).

اجبارها

اجبارها
برای هماهنگی / سفارش.
تمیز کردن و شستن: شستن بیش از حد دست ها، اغلب به دنبال یک مراسم. دوش گرفتن یا توالت رفتن به روشی بیش از حد، دقیق و/یا تشریفاتی. از برداشتن اشیاء “کثیف”، تمیز کردن یا درخواست بیش از حد چیزها برای تمیز کردن وسواس فکری-اجباری خودداری کنید.
چک کردن: بررسی اینکه آیا به کسی آسیبی نمی رساند/به کسی آسیب نمی رساند، اینکه اشتباهی مرتکب نشده است، اینکه هیچ اتفاق وحشتناکی رخ نداده است/روی خواهد شد، بررسی قفل، درها یا وسایل برقی، کار مدرسه…
تشریفات تکرار: تکالیف را چندین بار تکرار یا مرور کنید، دوباره بخوانید یا بنویسید، فعالیت های معمول (بیرون رفتن/ورود از در، بلند شدن/نشستن…) را تکرار کنید.
برای جمع آوری، ذخیره و جمع آوری: اشیاء بی فایده یا اطلاعات بالقوه مهم یا خطرناک.
شمارش: اشیاء (کتاب، مداد، ماشین های عبوری…) یا شمارش مکرر تا یک عدد معین.
جادویی/خرافاتی که در آن اعمال معمولی (مانند عبور از آستانه، انتخاب رنگ، آزار و اذیت فردی و غیره) تکرار می شود تا از یک فاجعه خیالی جلوگیری شود.
مناسکی که افراد دیگر را درگیر می کند: از اعضای خانواده بخواهید که مطمئن شوند. به عنوان مثال، اگر چیزی سالم است، اگر تمیز است، اگر کار اشتباهی انجام داده اید، اگر درست متوجه شده اید و غیره. 

مناسک

هر یک از این اجبارها را می توان به صورت تشریفاتی انجام داد. یک اجبار زمانی تبدیل به یک آیین می شود که هر عمل دارای چندین مرحله باشد که باید به ترتیب یا دنباله ای سفت و سخت انجام شوند. می توان با انجام اجبارهای مختلف به یک وسواس پاسخ داد و اجبارهای مشابه را نیز می توان در پاسخ به وسواس های مختلف انجام داد.

مانند بزرگسالان، کودکان و نوجوانان می توانند بیش از یک وسواس و/یا اجبار داشته باشند و اغلب از مکان ها، افراد یا چیزهایی که ممکن است آنها را تحریک کند اجتناب کنند.

در زیر برخی از ویژگی های اختلال وسواس فکری- اجباری با توجه به مرحله رشدی که علائم در آن ظاهر می شود، آورده شده است (لازارو، ۲۰۱۴):

  • سن پیش دبستانی : مطالعات کمی در این دوره تکاملی وجود دارد. نسبت پسر به دختر ۳:۲ است. بیشترین علائم شناسایی شده تمیزی، نظم و تقارن، ذخیره سازی و درخواست جنبه هایی است که به آنها امنیت می دهد. تکامل در این سن متمایل به پیوسته با نوسانات است.
  • سن مدرسه : مضامین وسواس‌ها و اجبارها مشابه نوجوانان است، به‌جز فراوانی بیشتر اجبارهای مرتب و تکرار. تأیید و تکرار «اجتناب از آسیب» (به عنوان مثال، رفتارهایی برای جلوگیری از اتفاق بد برای یکی از اعضای خانواده) نیز مکرر است. شدت علائم مشابه علائمی است که در سایر سنین زندگی نشان داده می شود. اغلب، والدین مشکلات روانی اجتماعی بیشتری را در این کودکان گزارش می کنند.
  • نوجوانی : علائم مشابه علائم بزرگسالان است. اما با آگاهی بدتر از بیماری نسبت به بزرگسالان. علاوه بر این، در درون وسواس‌ها، افراد پرخاشگر و مذهبی در این سن بیشتر از جمعیت بزرگسال حضور دارند.

تاثیرات بر زندگی کودک

هم در کودکان و هم در نوجوانان، وسواس و اجبار تأثیر بسیار مهمی در زندگی آنها دارد، زیرا هم در زندگی خانوادگی و اجتماعی و هم در عملکرد تحصیلی و اوقات فراغت آنها دخالت می کند و باعث ایجاد مشکلات قابل توجه عزت نفس و پایین آمدن موقعیت می شود. از روح اختلال وسواس فکری اجباری با کیفیت زندگی پایین‌تر همراه است، هر چه علائم شدیدتر شود، وخامت آن بیشتر می‌شود. شروع زودتر و طول مدت طولانی تر این اختلال با تداخل بیشتر همراه است (DSM-V، ۲۰۱۳). به ویژه در این مراحل رشد مضر است زیرا دوره ای است که در آن مهارت ها و شایستگی های زیادی کسب می شود.

استرس می تواند بر رشد آنها تأثیر بگذارد

برای کودکان، زندگی می تواند بسیار استرس زا باشد، و مطالعات متعدد تأثیر مخرب استرس را بر رشد مغز نشان داده اند (نگاه کنید به Yvonne M. Ulrich-Lai & James P. Herman, 2009; Amy FT Arnsten 2009, Benno Roozendaal, Bruce S. McEwen. و سومانترا چاتارجی، ۲۰۰۹).

به دلیل عوامل زیادی استرس زا است. به عنوان مثال، تشریفات زمان زیادی طول می کشد، که اغلب باعث می شود آنها دیر بیایند یا فعالیت های روزانه خود را از دست بدهند. همچنین معمول است که بسیاری از این مراسم در شب هنگام رفتن به رختخواب انجام می شود، بنابراین برای رفتن به رختخواب زمان می برد و ممکن است در طول روز خسته شده و عملکرد بدتری داشته باشد. طبیعی است که این همه استرس آنها را غمگین و عصبانی کند.

روابط اجتماعی شما

وسواس و اجبار آنها همچنین می تواند آنها را از لذت آزادانه از بازی و دوستانشان باز دارد ، به عنوان مثال در مورد آلودگی یا وسواس های کثیفی یا وسواس هایی که دیگری را درگیر می کند. در مدرسه، برخی از وسواس‌ها مانند تقارن و کمال، آنها را به انجام مناسکی مانند مرور، حذف و انجام چندباره تکالیف سوق می‌دهد که بر توجه و تمرکز و در نهایت تبعیت آنها تأثیر می‌گذارد و باعث عملکرد ضعیف‌تر مدرسه می‌شود.

برخی از کودکان احساس انزوا می کنند و کودکان دیگر آنها را مسخره می کنند. برخی دیگر از شرم یا برای اجتناب از ناراحتی تمایل دارند خود را منزوی کنند. کودکان و نوجوانان بزرگتر ممکن است احساس مسخره یا عجیبی داشته باشند و به هر طریقی سعی کنند مشکل خود را پنهان کنند یا از همسالان خود فاصله بگیرند، که باعث می شود روابط اجتماعی و استقلال آنها آسیب ببیند.

برخی از انواع وسواس ها می توانند اثرات منفی بر سلامتی داشته باشند. به عنوان مثال، وسواس آلودگی باعث می شود که آنها از مراجعه به پزشک اجتناب کنند یا به دلیل شستشوی زیاد دچار مشکلات پوستی شوند. مناسک همچنین می تواند در ساعات خواب، استراحت و غذا خوردن اختلال ایجاد کند.

چه تاثیری بر خانواده ها می گذارد؟

زمانی که کودک یا نوجوانی دچار اختلال وسواس فکری می شود، زندگی کل خانواده تحت تاثیر قرار می گیرد. در ابتدا، این مراسم می تواند مورد توجه قرار نگیرد یا با “سرگرمی های کودکان” اشتباه گرفته شود. اما زمانی که والدین درک می کنند که کودک نیاز فوری به انجام این رفتارها دارد، این تغییر می کند و زمانی که نمی تواند مراسم خود را به پایان برساند، مضطرب یا ناامید به نظر می رسد.

علاوه بر این، معمول است که کودکان به نحوی اقوام خود را درگیر می‌کنند و آنها را بخشی از تشریفات خود می‌سازند، قوانین و ممنوعیت‌هایی را در همزیستی وضع می‌کنند یا به دنبال امنیت مستمر برای آنها هستند و خانواده را با مشکل خود سازگار می‌کنند و در نتیجه مزمن بودن را تشدید می‌کنند. این اختلال بر زندگی خانواده تأثیر منفی می گذارد.

مثال ها

نمونه‌هایی از این موقعیت‌ها: وقتی از بستگان خود می‌خواهند وقتی از خیابان به خانه می‌آیند یا وقتی به برخی غذاها دست می‌زنند، شستن خانه، لباس‌ها یا ملحفه‌ها را بیش از حد مکرر بشویید. تکالیف خود را مرور کنید؛ به آنها اطمینان دهید که هیچ کار اشتباهی انجام نداده اند، که هنگام رفتن به رختخواب، غذا خوردن، مطالعه به آنها در تشریفات خود کمک می کنند. که به وسایلشان دست نزنند و غیره.

همه اینها باعث ایجاد تنش و استرس در خانواده و حتی گاهی اوقات مشکلات روابط در والدین می شود. والدین و خواهران و برادران اغلب احساس می کنند که باید برنامه های روزمره خود را تغییر دهند تا با کودک سازگار شوند و از اضطراب یا عصبانیت او دوری کنند. آنها همچنین اغلب مشکلاتی را در روابط بین فردی، فعالیت های اوقات فراغت و مسائل اقتصادی بروز می دهند. طبیعی است که والدین در حالات عاطفی مختلف از ترس و اضطراب گرفته تا عصبانیت، گناه یا ناامیدی قرار بگیرند. آنها نمی دانند چگونه واکنش نشان دهند و آیا کاری که انجام می دهند خوب است یا خیر. به نوبه خود، خواهر و برادر ممکن است احساس سردرگمی، عصبانیت و خستگی کنند.

در واقع در کار روان درمانی با کودکان و نوجوانان، والدین و نزدیکان نقش اساسی دارند. باید به آنها کمک کرد تا رفتارهای معمولی این اختلال را بشناسند و الگوهای رفتاری علیه آنها را به آنها آموزش دهیم.

از سوی دیگر، در مدرسه، ارائه اطلاعات به معلمان به آنها کمک می کند تا نیازهای شما را درک کنند و تنظیمات لازم را برای حمایت از شما انجام دهند، بنابراین به موفقیت تحصیلی و بهبود مهارت های اجتماعی و عزت نفس شما کمک می کند.

همبودی، وجود همزمان دو بیماری

در کودکان، اختلال وسواس فکری اجباری می تواند با اختلال کم توجهی بیش فعالی همراه باشد، برخی اختلالات که با تکانشگری مشخص می شوند، مانند اختلال نافرمانی مقابله ای و اختلال تیک (APA، ۲۰۱۳).

تشخیص رفتارهای وسواسی از تیک می تواند دشوار باشد. طبق DSM-V، سرنخ هایی که نشان دهنده رفتار وسواسی اجباری است، مبنای شناختی انگیزه (مثلاً ترس از آلودگی) و نیاز به انجام عمل به روشی خاص در تعداد دفعات معین، به طور مساوی در هر دو طرف است. از بدن، یا تا زمانی که احساس “صحت” به دست آید (DSM-V).

فرآیندهای روانشناختی که باعث ایجاد و حفظ اختلال وسواس فکری اجباری در کودکان و نوجوانان می شود

شرح آنچه برای کودکان اتفاق می افتد به دلایلی که باعث ایجاد و حفظ این اختلال می شود اشاره نمی کند. دو نظریه وجود دارد که سعی در توضیح آن دارد. نظریه زیست شناس که تأیید می کند که عملکرد نادرست مغز و رفتاری وجود دارد که مبتنی بر این واقعیت است که این اختلال ناشی از رفتارهای نامناسب است. هر دو رویکردهای متفاوتی برای درمان ایجاد می‌کنند و این نتایج است که برای صحت آنها توضیح می‌دهند.

بیولوژیست و بینش رفتاری

عدم تعادل در انتقال دهنده های عصبی در اختلال وسواس فکری-اجباری رخ می دهد ، به عنوان مثال، سروتونین کمتر در دسترس است. ممکن است فکر کنیم که علت اختلال وسواس فکری اجباری همین است و با ایجاد تعادل در آنها، بهبود لازم حاصل می شود و این اساس درمان دارویی است.

با این حال، ما باید تأثیری را که رفتار بر انتقال دهنده های عصبی دارد در نظر بگیریم. وقتی ما هر رفتاری را انجام می دهیم، مغز خود را در خدمت کاری قرار می دهد که انجام می دهیم و انتقال دهنده های عصبی را که برای انجام آن نیاز داریم تولید می کند . به همین دلیل، درمان روان‌شناختی، به‌ویژه مواجهه با پیشگیری از پاسخ، باعث ایجاد تغییراتی در انتقال‌دهنده‌های عصبی می‌شود و زمانی که بیمار با اضطراب خود مواجه می‌شود و انجام مراسم را متوقف می‌کند، آنها را عادی می‌کند. ممکن است منشأ اختلال وسواس فکری اجباری عدم تعادل در انتقال دهنده های عصبی باشد. اما نگهداری زمانی اتفاق می‌افتد که بیمار رفتارهایی را انجام ندهد که آنها را متعادل کند. این اختلال همچنین می تواند با شروع به انجام رفتارهای اجتنابی که باعث عدم تعادل در انتقال دهنده های عصبی می شود، ایجاد شود.

آنچه تا به حال گفتیم آنچه را که ما اختلال وسواس فکری می نامیم را آشکار می کند که ساختار ذهنی یا نقص مغزی نیست. اما یک سری رفتارها که مشکل را حفظ می کند . آنها همان مواردی هستند که در بزرگسالان رخ می دهند و در صفحات ما با این موضوع در معرض دید قرار می گیرند: اختلال وسواس فکری-اجباری .

فرآیندهای روانی در OCD

فرآیندهایی که اختلال وسواس فکری-اجباری را ایجاد و حفظ می کنند بر اساس قوانینی است که بر رفتار انسان، به ویژه افکار، احساسات و عواطف حاکم است و اینکه چگونه اجتناب و عزم آنها برای تجربه نکردن آنها (اجتناب تجربی) می تواند اختلال وسواس را ایجاد و حفظ کند . هیز، استروسال، ویلسون، ۲۰۱۲).

هنگامی که یک فکر ناخوشایند به وجود می آید، احساسی در بدن ما ظاهر می شود که ما را وادار می کند از آن اجتناب کنیم یا آن را رد کنیم. اما کنترل فکر و اجتناب فقط فراوانی وقوع آن را افزایش می دهد وگنر (۱۹۹۴) (نگاه کنید به Wenzlaff & Wegner 2000). به طور مشابه، اجتناب از یک احساس ناخوشایند تنها باعث حضور بیشتر آن می شود. علاوه بر این، مبارزه با آنها باعث نمی شود که آنها از آگاهی ما محو شوند و اگر این کار را انجام دهند فقط برای مدت کوتاهی است، تا زمانی که فکر کنیم مبارزه ما موفقیت آمیز بوده است. زیرا در آن لحظه ما آنها را در آگاهی خود داریم. وگنر این فرآیند را “کنترل کنایه آمیز” می نامد.

اجتناب تجربی در OCD

اختلال وسواس اجباری یک اختلال اجتنابی تجربی است که در آن بیمار سعی می کند از تجربیات خصوصی ناخوشایند (افکار و احساسات) اجتناب کند.تلاش بیهوده برای سرکوب افکاری که با ماندن در ذهن ما بر خلاف خواسته ها و تلاش هایمان به وسواس تبدیل می شوند و با احساسات ترسناکی همراه می شوند که با انجام برخی مراسم تا حدودی از بین می روند. رفتارهای اجتنابی می تواند مستقیماً با ترس اساسی فرد مرتبط باشد، مانند شستن دست ها هنگام ترس از آلودگی و سرایت. اما در موارد دیگر آنها هیچ ارتباطی با افکار یا احساسات درگیر ندارند. به عنوان مثال، مرتب کردن برخی از اشیا برای بسیاری از انسان ها خوشایند است و به طور کلی به ما اطمینان می دهد که نظم و هماهنگی را ببینیم. این رفتار حتی اگر ربطی به منشأ اضطراب نداشته باشد می تواند به یک آیین تبدیل شود.

این دیدگاه از اختلال وسواس فکری-اجباری برخی از پدیده های مرتبط با آن را توضیح می دهد، مانند مشکلی که بیماران اغلب در تصمیم گیری دارند.بیماران مبتلا به این مشکل زمانی تأیید می کنند که یک تصمیم “درست” است که احساس آرامش ناشی از کار خوب انجام شده را احساس کنند. اگر چیزی که احساس می‌کنید یک احساس شک است، می‌توانید آن رفتار را تکرار کنید تا زمانی که احساس آرامش ظاهر شود، مثلاً هنگام بستن در، بدانند که تازه آن را بسته‌اند. اما تصور این احتمال که او آن را به خوبی انجام نداده است، باعث ایجاد احساس اضطراب خاصی در او می شود که سعی می کند با تکرار رفتار بسته شدن به تعداد دفعات مشخص، آن را کاهش دهد. با گذشت زمان، تشریفات می تواند افزایش یابد و بخش زیادی از وقت شما را بگیرد.

کمال گرایی در OCD در دوران کودکی و نوجوانی

همچنین کمال گرایی مرتبط با اختلال وسواس اجباری را توضیح می دهد. این همان چیزی است که اغلب زمانی اتفاق می افتد که آنها باید کار آکادمیک انجام دهند. بیمار می تواند آن را در زمان معینی تمام کند. اما این تصور که می توان آن را منفی ارزیابی کرد یا اشتباهی در نوشته پیدا شد با احساس اضطراب همراه خواهد بود که با مرور اجباری اثر سعی در رفع آن تا رسیدن به احساس آرامش یا تا زمانی که زمانی که او اختصاص می دهد آنقدر عالی است که ادامه بازنگری ها بسیار بد است.

درمان اختلال وسواس فکری اجباری در کودکان و نوجوانان

خط اول درمان اختلال وسواس فکری اجباری کودکان و نوجوانان معمولا روانپزشکی است و داروهای مورد استفاده داروهای ضد افسردگی مهارکننده بازجذب سروتونین است. اما بسیاری از والدین به دلیل عوارض جانبی داروها و به دلیل اینکه دارو مادام العمر است، درمان های روانی را ترجیح می دهند، زیرا ۹۰٪ با قطع مصرف آن عود می کنند. در درمان‌های روان‌شناختی، درمان شناختی-رفتاری (درمان رفتاری شناختی) که شامل مواجهه با پیشگیری از پاسخ (ERP) است به دلیل اثربخشی خود برجسته است. به تنهایی یا همراه با درمان با داروهای ضد افسردگی.

بیشترین تحقیقات انجام شده برای درمان اختلال وسواس فکری اجباری در کودکان و نوجوانان، مواجهه با پیشگیری از پاسخ، درمان شناختی، درمان شناختی رفتاری و دارودرمانی بوده است. متاآنالیزهای آبراموویتز، وایتساید و دیکن (۲۰۰۵)، اوکرنی (۲۰۰۷)، واتسون و ریس (۲۰۰۸)، سانچز-مکا و همکاران. (۲۰۱۴)، روزا آلکازار و همکاران. (۲۰۱۵)، آل و همکاران. (۲۰۱۵) و اسکاپیناکیس و همکاران. (۲۰۱۶b).

درمان شناختی رفتاری و مواجهه با پیشگیری از پاسخ

آنها اثربخشی بیشتری نشان داده اند، چه زمانی که به صورت فردی و چه به صورت خانوادگی استفاده شوند (Thompson-Hollands et al., 2014).

مواجهه با پیشگیری از پاسخ (ERP) در کودکان و نوجوانان

این روشی است که نشان داده شده است که مؤثرترین است (اولینو و همکاران، ۲۰۱۱؛ ​​تورپ، دال، اسکارفدینسون، تامسن و همکاران، ۲۰۱۵). این دارو هم در صورت استفاده به تنهایی و هم در ترکیب با تکنیک های دیگر یا با دارو فواید دارد (مطالعه درمان OCD کودکان، ۲۰۰۴؛ روزا-آلکاسار، سانچز-مکا، گومز-کونسا، و مارین-مارتینز، ۲۰۰۸).

این شامل قرار دادن کودک یا نوجوان، به شیوه ای تدریجی و کنترل شده، در معرض موقعیت ها، افکار یا تصاویر ترسناک است و به آنها آموزش می دهد که داوطلبانه از رفتارها یا تشریفات اجباری که برای تسکین اضطراب مرتبط استفاده می کنند یا برای جلوگیری از اتفاق وحشتناک استفاده می کنند، جلوگیری کنند. این به آنها اجازه می دهد تا بررسی کنند که آسیب یا خطر مورد انتظار رخ نمی دهد و تغییری در انتظارات ایجاد می کند که منجر به کاهش تشریفات و تحمل بیشتر در برابر ناراحتی مرتبط می شود که منجر به کاهش یا انقراض آنها می شود.

درمان در تخیل

EPR هم در تخیل و هم در داخل بدن اعمال می شود. در تخیل، کودک محتوایی را تصور می کند که باعث ایجاد وسواس و ناراحتی می شود، بدون اینکه تلاشی برای کاهش یا حذف آن با کناره گیری از موقعیت (مثلاً توقف تخیل یا جایگزینی محتوا به جای دیگری) یا استفاده از رفتارها یا تشریفات خنثی کننده داشته باشد. شما فقط آن را رها کنید و تحمل کنید تا کم کم فروکش کند. باید به آنها اشاره کرد که تلاش برای سرکوب وسواس به حفظ آنها کمک می کند. دشواری همکاری کودک یا نوجوان در این کار آشکار است.

در مورد کودکان خردسال، درمان تحت یک سری اصلاحات قرار می گیرد  (Bados A., 2017):

  • EPR به شدت انجام نمی‌شود: زمان‌های نوردهی کوتاه‌تر و رویکردها تدریجی‌تر هستند.
  • یک برنامه تقویت در ارتباط با قرار گرفتن در معرض و وظایف پیشگیری از پاسخ استفاده می شود.
  • درجه بندی اضطراب یا ناراحتی ناشی از موقعیت ها بر اساس مقیاس ۰ تا ۱۰۰ انجام نمی شود، بلکه با استفاده از یک ابزار گرافیکی تر انجام می شود: دماسنج ترس.
  • هرچه کودک کوچکتر باشد، والدین بیشتری باید در جلسات درمانی شرکت کنند. از سوی دیگر، در مورد نوجوانان این امر گاهی اوقات می تواند معکوس باشد.

EPR نیاز به تلاش و فداکاری زیادی دارد، چه در عمل و چه در خارج از آن. در کوتاه مدت، در طول مواجهه با موقعیت ترسناک، سطح اضطراب به طور موقت افزایش می یابد. اما کودک می‌آموزد که با رویارویی مکرر و طولانی، بهتر است اضطراب و ناراحتی را تحمل کند. که کم کم به شرایطی عادت می کند که باعث ناراحتی می شود. این در مورد ایجاد فرصت هایی برای تغییر نحوه واکنش شما به این موقعیت ها است به طوری که روزی نیازی به انجام مناسک نیست.

نیاز به یک متخصص متخصص در درمان کودکان و نوجوانان

مهم است که این کار توسط متخصصی انجام شود که ارزیابی می‌کند کدام موقعیت‌ها معیارهای لازم برای شروع مواجهه را دارند و به کودک یا نوجوان و خانواده‌هایشان می‌آموزد تا با موانعی که ظاهر می‌شوند کنار بیایند.

اثربخشی درمان ها

موفقیت درمان ها محدود است. در بزرگسالان، بهبود در ۷۰% موارد برای درمان شناختی رفتاری، ۶۶% برای درمان شناختی رفتاری به همراه SSRIها و ۴۹% برای SSRI ها به تنهایی حاصل می شود. اما نرخ بهبودی کامل با ۵۳ درصد برای درمان شناختی رفتاری، ۴۹ درصد برای درمان شناختی رفتاری به اضافه SSRIها، و ۲۴ درصد برای SSRI ها به تنهایی کمتر بود (Öst, Riise, Wergeland, Hansen, & Kvale, 2016).

همین نویسندگان نشان می‌دهند که به‌علاوه، نرخ ترک تحصیل از درمان قابل توجه است و از ۷/۱۲ درصد در درمان شناختی رفتاری تا ۲۴ درصد در درمان دارویی متغیر است. به دلیل عوارض جانبی دارو و بد بودن مواجهه موجود در درمان شناختی رفتاری. علاوه بر این، زمانی که مصرف دارو در ۹۰ درصد بیماران قطع می شود، علائم دوباره ظاهر می شوند (کاتاپانو و همکاران، ۲۰۰۶؛ بارلو، ۲۰۱۸، صفحه ۳۱۱).

نتایج به‌دست‌آمده با درمان‌های مختلف منجر به در نظر گرفتن جایگزین‌های جدیدی شده است که به آنها امکان بهبود، افزایش اثربخشی، کاهش ترک درمان‌ها و عود بیماری‌ها را می‌دهد. درمان پذیرش و تعهد به عنوان یک عنصر امیدوارکننده ظاهر می شود که بر این دو عامل تأثیر می گذارد.

درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد در درمان اختلال وسواس اجباری

همانطور که گفته شد، کودکان و نوجوانان در درمان مواجهه با پیشگیری از پاسخ همکاری کمتری نسبت به بزرگسالان نشان می دهند. درمان پذیرش و تعهد مجموعه‌ای از فرآیندها را معرفی می‌کند که برای دستیابی به انعطاف‌پذیری روان‌شناختی ضروری است و همکاری این بیماران را بهبود می‌بخشد.

جهت گیری به ارزش های بیمار.

مهم ترین عنصری که درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد در قرار گرفتن در معرض قرار می گیرد، تنوع هدف شما است. این در مورد دستیابی به عادت کردن و خاموش شدن اضطراب نیست، بلکه در مورد دستیابی به انعطاف روانی است.که شامل این می شود که بیمار بتواند رفتاری را که منجر به دستیابی به اهداف و اهداف خود مطابق با ارزش های خود می شود، انجام دهد، حتی در موقعیت هایی که در آن احساس اضطراب یا ترس می کند، بنابراین به سمت یک زندگی کامل پیش می رود. هدف این است که آنها بتوانند روی پرورش آنچه در زندگی برایشان ارزشمند است (دوستان، بازی ها، مدرسه، همراهان و غیره) تمرکز کنند و سبک زندگی کامل تری را بازیابی کنند. هنگامی که درمان از این منظر مورد بررسی قرار می گیرد، قرار گرفتن در معرض کمتر بدخواهانه است زیرا مقادیری وجود دارند که اضطراب را کاهش می دهند زیرا ذاتاً تقویت کننده هستند و بنابراین همکاری این بیماران راحت تر به دست می آید (García Fig tree, 2006).

نگاه کردن به افکار ،

درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد، تکنیک‌های «دفیوژن» را ارائه می‌کند تا به کودک یا نوجوان کمک کند دیدگاهی نسبت به افکار پیدا کند و آنها را بازتابی از واقعیت و در نتیجه اجتناب‌ناپذیر نبیند. با کار دفعی، کودکان و نوجوانان از ترس‌های خود فاصله می‌گیرند و ظرفیت بیشتری برای عمل بر اساس ارزش‌ها دارند و به ناچار مجبور به انجام اجبار نمی‌شوند و احساس می‌کنند قدرتی که این ترس‌ها بر آنها اعمال می‌کنند کاهش می‌یابد.

پذیرش .

به طور مشابه، پذیرش به بیمار کمک می کند تا بر کنترل ناراحتی خود تمرکز نکند، بلکه آن را بپذیرد تا زندگی مورد علاقه خود را داشته باشد. با ترک مبارزه با اضطراب، ناراحتی آنها کاهش می یابد و بیمار تمایل بیشتری برای قرار گرفتن در معرض هم در داخل بدن و هم در تخیل خواهد داشت.

آموزش زندگی در زمان حال

این به بیمار این امکان را می‌دهد که بین ناراحتی که فکر پیش‌بینی می‌کند که رنج خواهد برد و ناراحتی که در زمان حال از آن رنج می‌برد، زمانی که به ناراحتی آینده فکر می‌کند، تمایز قائل شود. معمولاً بیماران می‌خواهند به احساس اضطرابی که فکر به آنها می‌گوید در آینده رخ خواهد داد، واکنش نشان دهند. این یک ناراحتی فوق‌العاده است که محدودیتی ندارد زیرا همیشه می‌توانستیم آن را شدیدتر تصور کنیم. به همین دلیل، بیمار آموزش می بیند تا آنچه را که تصور می کند در آینده احساس کند و احساسی که این فکر در لحظه حال ایجاد می کند، تشخیص دهد.

آگاهی از خود به عنوان عامل رفتارش.

به این ترتیب آنها یاد خواهند گرفت که کنترل کننده آنها هستند و نه وسواس فکری. آنها به تدریج احساس امنیت و اعتماد به نفس پیدا می کنند و احساس ارزشمندی و عزت نفس در آنها افزایش می یابد و می توانند به اختلال وسواس فکری بگویند “تو دیگر رئیس من نیستی”

باید در نظر داشت که یک رفتار با نتایجی که از آن انتظار می رود تعریف می شود که به عنوان عملکرد آن شناخته می شود. زمانی که مواجهه با پیشگیری از پاسخ با موفقیت انجام شود و انقراض اضطراب حاصل شود، گاهی اوقات پیش می‌آید که مواجهه با پیشگیری از پاسخ، خود می‌تواند به رفتار اجتنابی افکار و احساسات تبدیل شود که باعث عود می‌شود که اگر از آن اجتناب شود. عملکرد مواجهه با پیشگیری از پاسخ، عادت کردن نیست، بلکه دستیابی به انعطاف روانی است.

خانواده در درمان اختلال وسواس فکری جبری

دیده‌ایم که چگونه کودک می‌تواند خانواده را به مشارکت در تشریفاتشان بر اساس اجتناب از رنج مهمی که بیمار می‌کشد، هدایت کند. اما همانطور که می بینیم، رفتارهای اجتناب از رنج منشأ و حفظ مشکل است. به همین دلیل، اگرچه قرار است EPR با مشورت متخصص انجام شود، اما زمانی موثرتر است که در محیط طبیعی کودک نیز انجام شود. والدین که فرآیندهای ایجاد و حفظ این اختلال را می شناسند، با جلوگیری از اجرای مراسم همکاری می کنند. قطع مشارکت در آنها (انقراض) و تقویت پاسخ های انطباقی و هر گونه رفتار بهبودی زندگی عادی بیمار. نشان داده شده است که EPR مبتنی بر خانواده در کودکان ۳-۸ ساله مؤثرتر از درمان معمول است (لوین و همکاران، ۲۰۱۴).

قبل از اجرای EPR، هم کودکان و نوجوانان و هم اعضای خانواده درگیر اطلاعاتی در مورد این اختلال و راهکارهای موثر برای پذیرش اضطراب و ناراحتی دریافت می کنند. همیشه درک این موضوع که پذیرش با هدف اطمینان از زندگی کامل بیمار انجام می شود. به آنها آموزش داده می شود که چرخه اختلال و راهبردهایی را برای کمک به کودک در شکستن آن شناسایی کنند.

درمانی برای اختلال وسواس فکری-اجباری وجود دارد که از نقطه نظر درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد، برای این مداخله با خانواده توضیح داده شده است (لبوویتز، اومر، هرمس، و اسکاهیل، ۲۰۱۴) که شامل مواجهه با پیشگیری از پاسخ نیز می شود.

عود می کند

همانطور که در بخشی که در آن اثربخشی درمان ها مورد بحث قرار گرفته است، اشاره کردیم. یکی از مهم ترین مشکلاتی که ظاهر می شود عود است که با قطع دارو می تواند به ۹۰ درصد برسد.

یکی از پدیده هایی که این عودها را توضیح می دهد، زمانی است که قرار گرفتن در معرض با پیشگیری از پاسخ به یک مراسم دیگر تبدیل می شود. یعنی زمانی که قرار گرفتن در معرض به عنوان وسیله ای برای به دست آوردن آرامشی که مناسک فراهم می کند استفاده می شود. این فرآیندی است که اغلب با رویکردهایی اتفاق می‌افتد که هدف آنها از بین بردن پاسخ اضطراب یا عادت است (Buchholz, & Abramowitz, 2019).

باید در نظر داشت که یک رفتار با نتایجی که از آن انتظار می رود تعریف می شود که به عنوان عملکرد آن شناخته می شود. به عنوان مثال، خرید یک کنسول برای یک کودک می توانست به هزار روش انجام شود. یا با خرید آنلاین، یا در سوپرمارکت یا در فروشگاه گوشه ای؛ اما این جزئیات بی ربط است، اگر مشکل استفاده از کودک باشد. و این همان چیزی است که ما باید تصمیم بگیریم که آیا خرید انجام شده است یا خیر.

تله مرگ

وقتی مواجهه با پیشگیری از پاسخ موفقیت آمیز باشد، ممکن است تله مرگ ظاهر شود که آن را به یک آیین تبدیل کند. بیمار مدتهاست که به دنبال رفتارهایی بوده که به او آرامش و سکون بدهد و دیده است که با مواجهه با پیشگیری از پاسخ به آن می رسد و سپس از مواجهه برای رسیدن به آرامش استفاده می کند و در نتیجه کارکردی را به عهده می گیرد. یک آیین و یک مداخله موفقیت آمیز تبدیل به یک عود می شود که با استفاده از درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد که عملکرد مواجهه را با پیشگیری از پاسخ تغییر می دهد که عادت کردن یا انقراض نیست، بلکه برای دستیابی به انعطاف روانشناختی است، از آن اجتناب می شود (گارسیا هیگوئرا، ۲۰۰۶).