بیماری خطرناک به نام کودک آزاری
آزار کودکان موضوع جدیدی نیست و از دیرباز تا به کنون قابل بحث بوده است.
کودکآزاری بیماری مردمان امروز و دیروز نیست… بیماریای است که از ابتدای تاریخ بشریت وجود داشته و از مهمترین معضلاتی است که جامعه همواره با آن دستوپنجه نرم میکند… کاش دقت میکردیم که حیات جامعه به کودکان امروز بستگی دارد کودکانی که سرنوشتساز آینده هستند… و اگر به شخصیتهای حساس آنها احترام نگذاریم فردای این کودکان جز تباهی و سیاهی راه به جای دیگری ندارد و در حقیقت فردای جامعه ما از بین میرود.
امروزه صفحات حوادث پرشده از اخبار کودکآزاری یا توسط پدر و مادر یا ناپدری و نامادری… توسط آنان که خود به این کودکان بیپناه جان دادهاند و از شیره وجودشان آنها را تغذیه کردهاند… اما تحتتاثیر عوامل مختلف زندگی خود دست به تخریب میزنند و ذرهذره جان این کودکان را میگیرند… و در نهایت تنها یک جسم خالی و تهی را تحویل جامعه میدهند…
کودکآزاری انواع گوناگون دارد: جسمی، جنسی، عاطفی یا روانی که هریک از آنها در نوع خود آسیبهای شدیدی را به روح و روان کودکان وارد میسازد. کودک تحقیر میشود. سرکوفت میشنود. سوزانده شده. احساس خجالت میکند. مورد سوءاستفاده جنسی قرار میگیرد. کتک میخورد. با دیگر همسالان مقایسه میشود و… موارد کودکآزاری بسیار است که تمامی آنها خطر بیماریهای عاطفی و روانی، اقدام به خودکشی، رفتارهای پرخطر جنسی، تغییر شیوه زندگی، بروز افسردگی و اختلالات گوناگون روانی را هرچه بیشتر در کودک آزاردیده تشدید میسازد… به نحوی که کودک در سنین بالاتر به فردی ترسو، منفعل، بزدل، انتقاجو و پرخاشگر تبدیل میشود و در بسیاری از موارد اینگونه کودکان خود بدل به کودکآزاری دیگر میشوند که تمامی عقدههای مانده در درونشان را بر سر کودکی دیگر خالی میکنند.
روزانه چند کودک مورد آزار قرار میگیرند؟ … کدام یک از آنها بر اثر شدت ضربات محکوم به مرگ میشود؟ … کدام نجات مییابد؟ و کدام سرنوشتی تباه شده دارد؟ … کودکآزاری فقط در قشر ضعیف اتفاق نمیافتد. درست است که فقر و بیکاری و اعتیاد از اصلیترین عوامل هستند و این معضل در اقشار ضعیفتر شیوع بیشتری دارد. اما امروزه چه فقیر و چه ثروتمند… چه دکتر و مهندس چه بیکار و معتاد با این بیماری عجین شدهاند… انگار دیگر بالا و پایین ندارد. بیسواد و باسواد فرقی با هم ندارند… فقر اقتصادی و فرهنگی دست به دست هم دادهاند تا هرچه بیشتر جامعه در منجلاب معضلی به نام کودکآزاری فروبرود… تا آنجاکه برای دستوپا زدن جایی باقی نماند…
کودکان بیپناه، کودکان تنها، آنها که مجبورند در سنین پایین به جای تفریح و بازی کار کنند. آنهایی که در حصاری به نام خانه با پدر و مادری معتاد روزگار میگذرانند و هر روز کتک میخورند و در تنهایی اشک میریزند… به مانند شمعی هستند که هر لحظه آب میشوند… کاش خانواده و جامعه به وجود و هستی کودکان احترام بیشتری میگذاشت… کاش گوش به تپشهای قلب کوچکشان میداد آن زمان که این کودکان از ترس آزار دیدن و ضربه خوردن مانند گنجشکی بیپناه در گوشهای میلرزند و تنها با چشمان معصومشان ما را سرزنش میکنند…
سایت مشاوره قبل ازدواج به شما در رابطه با این موضوع کمک خواهد کرد
منبع:مشاوره-ازواج.com
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.