مشاوره ازدواج بندرعباس

مشاوره ازدواج بندرعباس

از دیرباز تا کنون بحث چشم و هم چشمی بوده و هست . اما چشم و هم چشمی تا چه حد و تا به کجا؟

بسیاری از دختران و پسران جوان هستند که ممکن است از روی چشم و هم چشمی و صرفا به خاطر این که حسادت دوستان و یا آشنایان خود را بر انگیخته کنند با خواستگاری که شرایط عالی دارد بدون این که اخلاقیات او را مورد بررسی قرار داده و  با هم در مورد جزئیات زندگی آینده و اهدافی که دارند و میخواهند به آن برسند صحبت کنند او را انتخاب میکنند و بعد از شروع زندگی مشترک به اشتباه بزرگی که به آن مرتکب شده اند پی میبرند و متوجه میشوند که دیگر راه بازگشتی نیست.

اما بهتر نیست از همان ابتدا با مشورتی عاقلانه و با اشتراک تفکرات و معیار های خود بهترین انتخاب را بکنیم تا دچار اشتباه نشویم؟

مشاوره ازدواج بندرعباس به منظور کمک به هموطنان عزیز ساکن این شهر و با هدف کمتر کردن مشکلات جوانان و کمک به آنان برای انتخابی بهتر در کشور ایجاد شده است. مشاوران و روانشناسان ما در نمایندگی های مشاوره ازدواج بندرعباس در مشاوره ازدواج سورو ،مشاوره ازدواج امام خمینی ، مشاوره ازدواج پاسداران و مشاوره ازدواج صدر پذیرای مردم عزیز خواهند بود.

برای خواندن مقاله های بیشتر در رابطه با این موضوع به سایت ازدواج مراجعه کنید

 

منبع:مرکزمشاوره ستاره ایرانیان

97 پاسخ
  1. arash
    arash گفته:

    سلام من جدیدا با دختری آشنا شدم که میشه گفت تا حدی هم بهش علاقه مند شدم و تصمیم به دادن پیشنهاد ازدواج داشتم.منتها با تحقیقاتی که انجام دادم فهمیدن ایشون حدود ۳ سال به پسری دوست بودند که طی حادثه ای این پسر فوت می کنند و بعد از آن این خانم دچار افسردگی می شوند و هنوز با اینکه دو سال از این موضوع گذشته این روابط رو فراموش نکرده و در اون حال و هوا سیر می کنند.اختلاف طبقاتی این پسر و دختر هم بسیار زیاد بوده به طوری که پسر از خانواده بسیار مرفه بوده و اکنون هم ایشون در محیط کار تا حدی افسرده و پرخاشگر هستند.
    حالا با این شرایط می خواستم ببینم آیا این اصولا پیشنهاد دادن به دختری به این شرایط درست و منطقی هست یا خیر؟

    پاسخ
    • مشاور
      مشاور گفته:

      با سلام .طبیعتا با وجود شرایطی که می فرمایید خیر ؟چون ایشون عشقی رو داشتند که با فوتش هم فراموش نشده و لااقل فراموش شدن ان بسیار سخت است .و خب اگر پرخاشگری و هر رفتاری تحت تاثیر این مساله باشد شرایط سخت تر می شود به فرض اینکه ایشون با شما وارد زندگی شوند چون موضوع قبلی درست حل نشده وارد مقایسه هایی خ اهند شد و خب این شرایط برای خود شما ازاردهنده می شود البته که قرار نیست ایسون به خاطر شرایط قبلی محکوم به شکست باشند و دیگر نتوانند زندگی خوبی را اداره کنند ولی باید توجه داشته باشید که این مساله واقعا حائز اهمیت است که به شرایط طرف مقابل روحیات و گذشته جهت انتخاب برای یک عمر زندگی دقت داشته باشید .در هر حال امیدوارم خوشبخت باشید و در این مورد تصمیم درستی بگیرید .

      پاسخ
  2. نیما
    نیما گفته:

    با سلام.مدتی است که با دختری آشنا شده ام و به او علاقه مند هستم.این آشنایی به قصد شناخت بیشتر برای ازدواج ادامه دارد.خانواده من محیطی بسیار آرام دارد و پدر و مادرم رابطه بسیار خوب و محبت آمیزی با یکدیگر دارند.در حامای که خانواده ایشان نقطه مقابل بوده و پدر و مادرشان رابطه صمیمانه ای با یکدیگر نداشته و حتی چندین بار تا مرحله طلاق پیش رفته اند.سوال من این است که آیا این موضوع تفاوت خانوادگی شانس موفقیت زندگی آینده ما دو نفر را کاهش خواهد داد؟ آیا این موضوع اصلا قابل اهمیت بسیار زیادی است ؟ یعنی ایشان باید با کسی ازدواج کنن که خانواده مشابهی با خودشان داشته باشد؟

    پاسخ
    • مشاور
      مشاور گفته:

      با سلام
      اینکه منطقی بررسی کردید و به تفاوت ها اشاره کردید قابل ستایش است ببینید اگر در چهارچوب خانوادگی مدام بحث و ..باشد خب طبیعی است که حتما روی فرزندان و دیگاهشان به زندگی تاثیر دارد ولی فردیک ه خودش توانمند است و سعی کرده از دل این بحران ها از فرصت ها استفاده کند و موفق باشید قطعا زندگی اینده را هم می تواند خوب مدیریت کند و این نکته مهمی است که باید دقت داشته باشید .که خودگناه پدر و مادر به پای فرزند نوشته نمی شود و ممکنه این خانم اتفاقا چون این مباحث را دیده انده برای زندگی اینده تجربه دارند و برنامه ریزی درستی برای داشتن ارتباز مناسب دارند همه چیز بستگی به شخصیت و رفتار این دختر خانم دارد ضمن اینکه توجه داشته باشید .که خود شما چقدر نسبت به خانواده ایشون پذیرش دارید .و فکر می کنید می توانید با خانوادشون کنار بیایید .و بعدا به عنوان پدر زن و مادرزن مطرحشان کنید و رفت و امد داشته باشید به هر حال این مساله مهمی است ولی قرار نیست هر فردی در خانواده مشکل داشت دنبال خانواده با مشکلات مشابه بگردد .خود فرد خیلی مهم است هر چند در ان بافت بزرگ شده ولی نوع شخصیت و قدرت حل مساله و درک و شعور ان فرد مساله بسیار مهمی است .امیدوارم موفق و خوشبخت باشید .

      پاسخ
  3. mehditruk
    mehditruk گفته:

    سلام و خسته نباشید من یه دختری را دوست داشتم که به زور به یه تفر دادند ولی بعد از ۹ ماه که عقد کردند بهم زنگ زدند و گفتن از زندگیشون اصلا راضی نیستن بعد کمی صحبت گفتن اگر هنوز من با همون هدف دوست داریم ازش طلاق بگیرم و من هم گفتم یه فرصت بهش بده و بهش بگو اگه این اخلاقت رو ادامه بدی از تو طلاق خواهم گرفت آیا کار درستی انجام دادم خیلی دوسش دارم.

    پاسخ
    • مشاور
      مشاور گفته:

      با سلام
      اینکه ایشون دارن با فردی زندگی می کنند به نظر خودتون درسته بدون اینکه جدایی اتفاق بیفته با شما در ارتباط هستند اگر خودتون به جای همسر ایشون بودید این رفتار رو دال بر خیانت محسوب می کردید یا خیر ؟؟درسته شما به ایشون علاقه دارید ولی بهتره وقتی از مشکلات زندگی به شما پناه می اورند بفرمایید باید خودشون مشکل رو حل کنند و با شما در ارتباط نباشند حداقل تا وقتی با اون اقا شرعا زن و شوهر هستند .خب اگر ایشون به هر دلیلی طلاق گرفتند خوب شما می توانید اگر هنوز هم علاقه دارید پیشقدم شوید .ایشون چه به زور چه به هر نحوی به عقد اون اقا درامده باشد به هر حال همسر ایشونه این رفتارشون درست نیست و شما چقدر می توانید مطمئن باشید بعدا به فرض زندگی باشما این رفتار تکرار نشود .هر فردی نواقص رفتاری و اخلاقی دارد اگر قابل رفع باشد خب یک مساله است و اگر افراد نتوانند یکدیگر رو با این شرایط تحمل کنند خب راهکارهای دیگری وجود دارد .بهتره فعلا دخالتی در زندگی و ارتباطی وجود نداشه باشد چون ممکنه برای خود شما هم مشکل ساز شود تا ایشون خودش راجب زندگیش تصمیم درستی بگیرد.موفق باشید

      پاسخ
  4. رحمان
    رحمان گفته:

    سلام . ۵ساله ازدواج کردم و ۲ تا بچه دارم . از اوایل کمتر و الان بیش از اندازه رفتار خانومم خوشم نمیاد . خانومم شاغله پولی که خونه مییاره پولم پولم میکنه . پیش اومده اقوام خانومم کمک مالی کردم بدون اینکه خانومم بگه و بعد که فهمیده خوشحال شده ولی یک بار برای اقوام خودم کمک کردم نا رازی و منت میزاره… از شرکتشون براش وام دادن از زمانی این پول وام داخل خونه اوردن انگار وزیراعظم شده به گفته خودش دوست دارم هرجوری بخام خرج کنم انگار ما جدا از این خانواده ایم که با ما مشورت کنه
    جایی که باب میلش نباشه با اخم یا کاملان سرد برخورد میکنه که همه متوجه میشن
    بعد ازم توقع داره همیشه براش شاد باشم کسی نیست بهش بگه با این رفتارت کی لبخند رو لبش میاد
    هنوز رفتاربا بچه بلد نیست که چجوری منعش کنه یا اینقد با تندی دعواشون میکنه با صدای بلند و کلمات نامناسب بعد که بهش میگی ارومتر با بچه برخورد کن . معمولان جوابش اینه : بچه خودمه . یا تو که بلدی آرومشون کن …. به حدی که بچهام اعدای هعصبانیتشو یاد گرفتن انجام میدن

    پاسخ
    • مشاور
      مشاور گفته:

      در این مورد در زماننی مناسب با ایشون بطور قاطع صحبت کنید و یک بار برای همیشه موضوع کار و پول ایشون رو حل کنید
      و قبل از صحبت حتما در این مورد با مشاوری مجرب تنهایی مشورت کنید
      در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
      ۰۲۱-۸۸۴۷۲۸۶۴

      پاسخ
  5. saman
    saman گفته:

    با سلام و عرض خسته نباشید.
    من یه مدته به خواستگاری رفتم ولی هنوز عقد نکردم.دو ماهی از این قضیه میگذره و با اینکه من طرفمو دوست دارم اون هنوز به من احساسی نداره.میگه توی رفتارت نشون نمیدی که منو دوست داری.میگه وقتی با هم هستیم ابراز علاقه نمیکنی یا با رفتارت نشون نمیدی که منم بهت علاقه پیدا کنم.میشه راهنماییم کنید بگید وقتی باهاش بیرونم باید چیکار کنم؟؟؟؟
    ممنون میشم آدرس مرکز مشاوره هم بهم بدین.

    پاسخ
  6. ناشناس
    ناشناس گفته:

    سلام خسته نباشیدمدتی هست ک برادرم درکنارمون زندگی میکنه دختر۴ساله ای دارم برای شوهرم کارمیکنه وضع زندگیم خوب هستش ب جزآرامش برادرم خیلی ازغذام رفتاریاازدخترم یاازشوهرم ایرادمیگیره یاهی میگ نمیزاره تلویزیون نگاه کنه کنه دخترت یاهی میگه دوست ندارم یاکلاباهاش لج میکنه منم چندوقتی میشه ازکوره درمیرم دخترمومیزنم درحدی که یه آدم وحشی اینکارومیکنه بعدش منم احساس گناه وبغضوگربه بهم دست میده اصلانمیتونم ب داداشم بگم اینکارونکن بگم ناراحت میشه درکل باهاش رودربایستی دارم فقط زورم ب دختر بیچارم میاد داداشمم مجبوره پیشمه هرچندافکارم وذهنموبهم میریزه حتی تصمیم گرفتم برای دخترم تلویزیون بخرم.دخترمم خیلی لج بازشده دقیقامیدونه ازچ کاری منعش میکنم میادهمونوانجام میده کنترل تلویزیونو میخوام بهم نمیده تاوقتی کتکش بزنم خسته شدم ازرفتارم خیلی ازخودم بدم میادمخصوصاازرفتاربرادرم هرچندازمن کوچیکه اماچون همین ی داداشودارم نمیخوام چیزی بگم برنجه باااینکه غیرمستقیم بازم بهش میفهمونم بدش میادوسرتکون میده کلامن دارم ب اوج افسردگی وخشونت پیش میرم کمکم کنید

    پاسخ
    • ►Responder◄
      ►Responder◄ گفته:

      در این مورد حتما ” با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
      ۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲

      پاسخ
  7. محسن
    محسن گفته:

    سلام علیکم .
    مدت ۶ ساله ازدواج کردم در این ۶ سال همسرم بخاطر هر موردی باهام صرصدا میکنه یا اعتراض میکنه . میفهمه هم هرچی در هر موردی اعتراض کنه من با خونسردی کارخودم انجام میدم ولی برای هر چیزی مخالفتشو میکنه. حتی قبل از نزدیکی تابهال پیش نیومده که اولش بهانه نیاره یا مثلا به هر چیزی ناامیده اگه بخاد بره سوپرمارکت قبلش میگه خدا کنه اسانسور خراب نباشه ّ بعد میگه خدا کنه سوپرمارکت فلان چیز داشته باشه…. من دوستش دارم ولی از صرصداهاش و ناامید بودنش در هرمورد خسته شدم . چکارکنم چکارکنم ؟؟؟؟

    پاسخ
    • ►Responder◄
      ►Responder◄ گفته:

      حتما شما هم این سوال معروف و به اصطلاح فلسفی را شنیده اید: اول مرغ به وجود آمد یا تخم مرغ؟! حالا به این سوال هم دقت کنید: اول افسردگی به وجود آمد یا افکار منفی؟ شاید ما نتوانیم به سوال اول جواب بدهیم اما پاسخ سوال دوم برای همه شما بسیار جالب خواهد بود.
      در بسیاری از موارد، حقیقتا افسردگی در نتیجه افکار منفی به وجود می آید.
      وقتی اتفاقات بدی رخ می دهد ما باران افکار منفی را بر سر خود می ریزیم: <من خوب نیستم. تقصیر من بود، من سراپا تقصیر و اشتباهم. هیچ راه حلی برای من وجود ندارد…> تمام این افکار ما را به سمت افسردگی عمیق حرکت می دهد چون این تفکر ماست که وجود و نحوه زندگی کردن ما را می سازد. دانشمندان ۱۰ نوع الگوی فکری غلط را شناسایی کرده اند که ما را به سمت افسردگی می برند.
      ۱) تفکر همه یا هیچ: او اخیرا در شرکت تقاضای ترفیع کرده بود اما آنها ترفیع را به کارمند دیگری دادند که تجربه اش بیشتر بود. حالا او به این نتیجه رسیده است که هیچ وقت ترفیع نمی گیرد. او احساس می کند کاملا در شغلش شکست خورده است.
      ۲) زیاده از حد عمومیت دادن: او خیلی تنهاست و بیشتر وقتش را در منزل می گذراند، بعضی اوقات مردم به او می گویند کمی بیرون برود و با آدم ها ارتباط داشته باشد اما او احساس می کند اینکار بی فایده است چون بر این باور است هیچ کس نمی تواند واقعا او را دوست داشته باشد.
      ۳) غربال کردن روانی: او روز بدی داشته است. حین رانندگی به سمت منزل، راننده ای مهربان به کمک او آمد تا از ترافیک سنگین نجات پیدا کند. درست بعد از آن راننده بی دقت دیگری با ماشین او تصادف کرد. او به این نتیجه رسیده است که در این شهر همه بی دقت، بی مسئولیت و خطاکارند.
      ۴) بی ارزش کردن موارد مثبت: اخیرا او در عکاسی عکس انداخته بود. دوستش با دیدن عکس به او گفت بسیار خوب افتاده است اما او با عصبانیت شاکی شد که اتفاقا اصلا عکس خوبی نیست. این درحالی است که همه می گفتند تا به حال چنین عکس خوبی از او گرفته نشده است.
      ۵) نتیجه گیری سریع و سطحی: منتظر دوستش در رستوران نشسته است. دوستش ۲۰ دقیقه دیر آمد. او بلافاصله به این نتیجه رسید که دوستش حتما سراغ چند تا کار دیگر رفته و برای این قرار ارزش قائل نیست. این در حالی است که دوستش در ترافیک گیر کرده بود.
      ۶) بزرگنمایی و کوچک نمایی: مشغول بازی فوتبال است. اما حین بازی دچار خطای بزرگی شد که هم بازی ها را کمی ناراحت کرد. اما بلافاصله بعد از آن گل زد. در آخر بازی دائم اشتباهش را به یاد می آورد و اصلا گلی را که زده فراموش کرده بود.
      ۷) استدلال عاطفی: او به خانه نگاهی انداخت. کاملا به هم ریخته بود. بلافاصله احساس بدی به او دست داد: به هم ریختن خانه یعنی اینکه من ناتوانم. اصلا امیدی به تمیزی نیست پس اصلا چرا باید سعی کنم که همه جا تمیز و مرتب باشد؟!
      ۸) بایدهای بی مورد: در مطب دکتر منتظر بود. دکتر تاخیرداشت. او دائم به خود می گفت: وقتی پول ویزیت می دهم او باید سر موقع به مطب بیاید. باید بیش از این توجه و دقت داشته باشد. اصلا باید قانونی باشد که این جور آدم ها را درست کند. که البته اکثرا نتیجه این باید و بایدها چیزی به جز تلخی و عصبانیت نیست.
      ۹) انگ زدن اشتباه و بی مورد: او یک بار در طول رژیم لاغری خود بیسکوئیت خورد. هنوز که هنوز است می گوید من آدم چاق و بی عرضه ای هستم که یک بار رژیم خودم را به هم زدم.
      ۱۰) به خود نسبت دادن: فرزندش در درس ضعیف است. او دائم حس می کند که مادر خوبی نیست و همه این مشکلات به خاطر کوتاهی و قصور او به وجود آمده است.
      جلوی این فکر پلید را بگیرید
      اگر شما هم هریک از این انواع تفکر را در خود می بینید باید به فکر چاره باشید. البته وجود افکار منفی تا حدی طبیعی است اما اگر مستمر بوده و کل زندگی را تحت تاثیر قرار بدهد باید از شر آن خلاص شد. نکات کاربردی که به شما معرفی می کنیم اثرات قوی و جالبی بر روی حذف افکار منفی دارند. اما بهتر است قبل از آن به این مثال ها توجه کنید:
      اظهار مثبت:
      صبح که از خواب بلند می شوید در آینه نگاه کنید و بگویید: <امروز من چقدر سرحال هستم. چهره ام زیباتر از قبل شده است. من آنقدر باهوش و باکفایت هستم که مطمئنا بیشتر مردم مرا دوست دارند.> در طول روز هم افکار مثبت و حتی اعمال مثبتی را که انجام داده اید بنویسید. این کار اعتماد به نفس شما را تقویت می کند.
      از تصویر تا تصور:
      خودتان را درست آن طور که دوست دارید با شید، تصور کنید. هر روز تصوری مثبت از خود داشته باشید مثلا تصور کنید در برنامه ریزی که کرده اید به نتیجه خوبی رسیده اید و موفق شده اید. به موفقیت ها و شادی های گذشته فکر کرده و آنها را دقیقا در ذهنتان دوباره مجسم کنید. این کار روحیه شما را بهتر می کند.
      تنفس مثبت:
      در اکثر مواقع هجوم افکار منفی با استرس و تنش جسمی بسیار شدید شروع می شود. مثلا خیلی خسته اید یا به دلیل یک اتفاق ناگوار تمام انرژی شما تخیله شده است. اینجاست که افکار منفی هجوم می آورد. در این شرایط بهتر است چند نفس عمیق بکشید. حین دم به این فکر کنید که چرا دارم نفس عمیق می کشم؟
      چون می خواهم برای کار دوباره و به دست آوردن شادابی آماده شده، مهارت پیدا کرده و توانمند ی ام را به دست بیاورم. حین دم در ذهنتان بگویید: <من آماده ام، من مشکلی ندارم، من اینکار را دوست دارم> و بعد حین بازدم با خود بگویید: <من این کار را قبلا انجام داده ام پس می توانم دوباره با آن روبه رو شوم. من کاملا آماده ام.> این تمرین ها باعث می شود بیشتر بر روی افکار مثبت تمرکز کرده و بدنتان ریلکس شود.
      و اما توصیه آخر…
      چه بخواهید و چه نخواهید شرایط خارجی (خارج از ذهن و یا کنترل ما) و صحبت سایر آدم ها ما را ناراحت کرده و اینجاست که افکار منفی به مغز ما تشریف می آورند! بنابراین گاهی در ورود آنها به ذهنمان هیچ کاری نمی توانیم بکنیم اما اینکه چقدر این افکار را گسترش می دهیم و می پرورانیم کاملا دست خود ماست. بنابراین دائم مثبت فکر کنید، حرف های مثبت بزنید.
      سخنان مثبتی را که شخصیت های بزرگ گفته اند بخوانید و مرور کنید. اطرافتان را پر از صحبت های مثبتی کنید که از منابع مختلف به دست آورده اید. آنها را بنویسید و به در و دیوار اتاقتان بزنید. روی یخچال، روی آینه اتاق، روی داشبورد ماشین، زیر میز کار و خلاصه هر جا که ممکن است باید با حرف های مثبت پرشده باشد تا هر روز و هر لحظه آنها را ببینید. اینکار خیلی مهم و حیاتی است و تنها اثر آنها وقتی دیده می شود که طولانی مدت از آنها استفاده کنید.
      نگذارید آثار افکار مثبت در ذهنتان ضعیف تر شود. وقتی دور هم جمع می شوید این قدر از خاطرات یا وقایع بد و ناخوشایند صحبت نکنید. حرف های خوب بزنید. خورشیدی را که گفتیم یادتان هست؟ پس به محض اینکه به ذهنتان رسید: <من هرگز موفق نمی شوم> فورا بگویید:<خورشید ذهنم چقدر پر نور است. بله من حتما می توانم موفق شوم.>
      در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
      ۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲

      پاسخ
    • نویسنده سایت
      نویسنده سایت گفته:

      با سلام خدمت شما
      امکان مشاوره تلفنی از هر نقطه ای از کشور با روانشناسان کانون مشاوران ایران وجود دارد ۸۸۴۲۲۴۹۵

      پاسخ
    • ►Responder◄
      ►Responder◄ گفته:

      در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
      دفتر قیطریه:
      ۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸ خط ویژه

      پاسخ
  8. نيما اسماعيلي
    نيما اسماعيلي گفته:

    سلام ۴ هفته پیش دختر همسایمون بهم زنگ زد اولش میگفت شمارتو اشتباه گرفته اما الان ازش خواستم راستشو بگه گفت شمارتو از گوشیه مامانت برداشتم تویه این مدت داخل واتس آپ ابراض علاقه میکرد میگفت من دوستت دارم منم بهش حس مثبتی دارم توی این مدت همش هر روز میگفت که من فقط به خاطر ازدواج باهات در تماس هستم و با همه چیت میسازم . من دسته راستم یه ۴ سانت کوتاه تر هست مقدار کمی هم ستون فقرات انحراف داره حالا علتش بماند اینارو بهش گفتم ولی بازم میگه دوستت دارم درمورد ازدواج بهش فکر میکنم به نظرم که یکم زود عصبانی میشه و هرچی فکر میکنم میبینم گزینه بعدی برای ازدواج نیست توی این شرایط.ولی یکم ترس دارم که بعد از ازدواج بهش بد بدین باشم که دختری که خودش زنگ زده معلوم نیست فردا چه کاره دیگه ای هم کنه و از این حرفها
    راستی من ۲۶ سالمه و ترفم ۲۴ ساله

    پاسخ
    • نویسنده سایت
      نویسنده سایت گفته:

      با سلام خدمت شما
      اینکه ایشان خود پیش قدم برای ابراز علاقه شده اند نمی تواند دلیل بر بی اعتمادی ایشان باشد اما در هر حال قابل بررسی است چون ایشان جسور هستند . بهتر است از جلسات مشاوره پیش از ازدواج کمک بگیرید و حتما تست شخصیت بدهید . روانشناسان کانون مشاوران ایران در این زمینه می توانند کمکتان کنند ۲۲۳۵۴۲۸۲

      پاسخ
  9. سعید
    سعید گفته:

    سلام خسته نباشید بنده ۲۰ ساله سن دارم و در دانشگاه با همکلاسی خودم که ۲۰ سال سن دارد کم کم بهش علاقه پیدا کردم تا بالاخره بهش گفتم و همو خیلی دوست داریم ولی ترسدیم ترسیدم از اینده حدوده ۱ سال با هم بودیم ترس داشتم که اینده هنه چی درست نشه و بهم نرسیم ولی خیلی خیلی دوش دارم و اونم همینطور بالاخره ازش دور شدم ولی الان دوماه شده هم من هم اون همو دوست داریم ولی مترسیم من ک اینده یعنی کار اینا درست نشه بنظرتون چیکار کنم ؟ برم جلو؟

    پاسخ
    • ►Responder◄
      ►Responder◄ گفته:

      تا شرایط ازدواج از جمله استقلال مالی رو نداشته باشید چنین روابطی فقط وابستگی و مشکلات عاطفی به بار خواهد اورد
      امیدوارم بدونید در سن بیست سالگی چطور قراره با احساسات و وابستگی که به وجود میاد کنار بیایت ؟

      پاسخ
  10. نازلی
    نازلی گفته:

    من خیلی با شوهرم بداخلاقی میکنم دلیلشم رو نمیدونم یدفعه رفتارم عوض میشه با می ام این چیزا باهاش خوبم ولی وقتی کنارمه انگار اصلا دلتنگش نشدم نمیدونم چمه اخه

    پاسخ
  11. ناشناس
    ناشناس گفته:

    سلام
    دختری ۲۶ ساله هستم خواستگاری دارم که ۱۷ سال از من بزرگتر ولی موقعیتش از هر نظر عالیه.به نظر شما من چکار کنم؟

    پاسخ
  12. مریم
    مریم گفته:

    باسلام. خانم همت وخانم سبک رو مشاورحقوقی. به دلیل آشنایی با همسرنامردم حقموناحق کردن ومیسپرمشون به خدا.وهرروزوشب نفرینشون میکنم. پاکی منو زیرسوال برد.خداازشون نگذره.کاری کردن من ازحقم بگذرم تا بتونم طلاقموبگیرم.درحالی که خودمم روانشناسم وتشخیص مشکل رفتاری واخلاقی همسرم درست بود نامه مراجعه به روانپزشک روباپارتی بازی ننوشتن .خدایا الهی خودشونم همین مصیبتوبکشن.کسی به حق من رسیدگی نمیکنه جزخدا.

    پاسخ
  13. hossen63
    hossen63 گفته:

    بسمی تعالی
    با عرض سلام وخسته نیاشید خدمت شما مشاوران عزیز امیدوارم کمکم کنید
    نمیخوا زیاد تفره برم یا داستان سرایی کنم مشکل من از وقتی شروع شد که با دختری آشنا شدم با یک دوستی ساده که کم کم تبدیل به علاقه شد اول نمیخواستم اینجوری بشه مطمئنااز اول هیچکس نمیخواد این دوستی تبدیل به ازدواج بشه ازونجایی که از خودم مطمئن بودم در مورد من اتفاق افتاد حالا درگیر احساسات وعشق بی هد اندازه نسبت به هم شدیم هربار خواستم از پا پس بکشم نشد به خدا نشد مقصر بودم خیلی دوسم داره که حاضره به خاطر من هرکاری بکنه بهم ثابت شده دوسش دارم منو میفهمه درکم میکنه اختلاف سنی زیادی داریمم هن ۲۷ سالمه اون ۱۷ سال تنها این نیس مشکل تازه خانواده من خیلی مذهبی هستن ولی از طرف دختره زیاد نه پشت سر خواهراش زیاد حرف میزنن ولی از طرف خانواده دختر خیلی منو قبول دارن من موقعیت ازدواج خیلی بهتری دارم ولی اهمیت نمیدم نمیتونم به کسی غیر از اون فکر کنم بد جور سر دوراهی موندم دارم داغون میشم به قران حاظرم بمیرم همه چی تمو بشه…خدامنو ببخشه میدونم ازدواج از سر دل سیوزی احساسات درس نی من نمی خوام ادعای لوتی گری داشته باشم هر چی نباشه اونم یک انسانه جدا از دوس داشتن بیش از اندازه اون مطمئنم داغون میشه چن بار بهم گفته میخواد از محیط خونوادش دور بشه زیاد حرف زدم ..خیلی حرفا رو نمیشه به هرکسی گفت شمارو به مولی علی کمکم کنید…یا حق

    پاسخ
    • دکتر مهرآرا بهرامی
      دکتر مهرآرا بهرامی گفته:

      سلام اول از همه چیز باید در نظر داشته باشید که ازدواج از سر دلسوزی و ازدواج با شک و تردید اصلا درست نیست
      شما باید از احساس فرد مقابل هم مطمئن باشید و ازدواج این خانم نباید فقط به خاطر دور شدن از محیط خونش باشه چون بعد ها قطعا دچار مشکلات جدی خواهید شد.
      مساله دیگه اینه که شما بهش علاقه دارین اما باز هم از ازدواج از سر دلسوزی حرف زدین
      شما باید حتما با یک مشاور مشورت کنید و جزئیات رو در اختیارش قرار بدید تا تصمیم اشتباه نگیرید و با آینده خودتون و دیگران بازی نکنید.

      پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *