از تنهاییِ تلخ تا تنهاییِ شیرین
از تنهاییِ تلخ تا تنهاییِ شیرین
در این سالها تعریف تنهایی تغییر کرده و این تغییر معنای تنهایی امری تدریجی بوده. از جایی که انسان خودش را به غلط محور کائنات و موجودات و جهان میپندارد و در مورد هر موضوعی خودش را محور تعبیر میکند، حتما حالا هم اگر حرفِ تنهایی است، منظور تنهایی انسان است. انسانِ غارنشین در ابتدا تنها بود، بعدتر انسان کشتگر و انسان شکارچی و انسانهای دیگر برای امرار معاش و احساس امنیت دور هم جمع شدند و دیگر انسان تنها نبود. این داستان تا ۲۰۰ سال پیش ادامه پیدا کرد. از ۲۰۰ سال پیش معنای تنهایی هم به خاطر پیدایش صنعت به کل عوض شد. معنای تنهایی عوض شد، چون انسان غارنشین، شبها که دور آتش جمع میشد یا روزها بالاخره گاهی با اطرافیانش حرفی میزد، اما انسانِ صنعتگر که با همکارانش در سالن صنعتی جمع میشد حتی اگر ۲۰۰ نفر هم کنارش بودند، به خاطر سر و صدای ناشی از فعالیت ماشینها نمیتوانست با آنها حرف بزند، چون صدایشان را نمیشنید و در واقع تمام مدت تنها بود. بعدا که سوت ناهار کشیده میشد و همه میرفتند تا مثلا ساندویچی را که آماده کردهاند بخورند، چون صنعت سرعت کارها را بالا برده بود، این زمان هم زمان کوتاهی برای گپ زدنش با سایرین بود. شب هم که به خانه میرفت، از فرط خستگی و سروصدا و فشاری که تحمل کرده بود، فرصت اندکی برای حرفزدن داشت.
همین طوری به تدریج با پیشرفت صنعت و بالارفتن سرعت تولیدات، معنای تنهایی روز به روز تغییر کرد تا زمانی که تلویزیون اختراع شد. از آن زمان تنهایی هم بیشتر از قبل شد. چون قبل از تلویزیون افراد یک خانواده دور هم مینشستند و چهرههای یکدیگر را میدیدند، اما با آمدن تلویزیون این خانوادهای که شبها دور هم حلقه میزدند و رو به هم بودند، حالا در یک صف رو به تلویزیون مینشستند و نهتنها نگاهشان به خاطر افقی نشستن به هم نمیافتاد، بلکه تلویزیون نگاهشان را خیره به خود کرده بود و دیگر احتمال این که حتی یکدیگر را ببینند خیلی کمتر شده بود. کسی اگر میخواست فوتبال ببیند، اجازه حرفزدن به دیگران را نمیداد و یا مثلا اگر کسی سریال دوست داشت، موقع پخش سریال، دائما به دیگران «هیس» گفت و در نتیجه این تنهایی باز بیشتر و بیشتر شد.
با پیشرفت تکنولوژی باز هم بشر تنهاتر شده و حتی زمانی هم که در جمع نشسته چیزی را در گوشش فرو کرده و چیزی را میشنود که دوست دارد، یا با وسیلهای بازی میکند و یا به یک صفحه خیره شده و دیگر با این که میلیونها آدم علیالظاهر با یکدیگر زندگی میکنند، اما همه بازیچهای دارند که به آن مشغولند و تنهاییشان باز هم عمیقتر شده.
این حتی به بچهها هم که باید در جمع باشند سرایت کرده و مثلا وقتی یک بچه از مدرسه میآید قبل از رسیدگی به درسش، کیف و کتابش را گوشهای پرت میکند و پشت میز کامپیوتر مینشیند و حرکاتی در حین بازی از خودش درمیآورد که اگر کسی نداند که او چه کاری انجام میدهد یقین میکند که حتما دیوانه شده. در تنهایی خودش با یک دشمن فرضی ساعتها میجنگد و نهایتا هم سرش در لاک خودش است و کمتر با اجتماع کاری دارد.
این نوعِ زندگی را دزموند موریس، زمانی که کتاب «باغ وحش انسانی» را مینوشت، پیشبینی کرده بود و گفته بود که علیالظاهر همه ما در کلانشهری مثل نیویورک یا تهران زندگی میکنیم، اما همه در قفس تنهایی خودمان زندانی هستیم.
این تنهایی، با تنهایی انسان اولیه چه فرقی دارد؟ این تنهایی را من تنهایی تلخ میدانم و تنهایی انسان اولیه را تنهایی ناگزیر نامگذاری میکنم. انسان اولیه ناچار به تنهایی بود؛ شاید شنیده باشید این مثل را که حوا میخواست خودش را برای آدم لوس کند و از او پرسید که آیا دوستش دارد یا نه؟ و آدم به طعنه گفت که مگر چاره دیگری هم هست؟
اما خلاصه حکایت انسان امروز همان است که حافظ گفت: «من در میان جمع و دلم جای دیگرست…»
به جز تنهاییِ تلخ و تنهاییِ ناگزیر تنهایی دیگری هم داریم به نام تنهاییِ شیرین. آن تنهایی، تنهاییِ کسی مثل من است که به طبیعت پناه برده و دیگران فکر میکنند که تنهاست، اما من در واقع تنها نیستم. برای آن که هر آنچه که در طبیعت میبینم با من حرف میزند. تمامی پرندهها با من حرف میزنند، درختها با من حرف میزنند، حتی آب و نسیم و باد هم با من حرف میزنند. و حالا اینجا دیگر تنهایی چه معنایی دارد؟
حالا هم جای شما خالی، در دشت قزوین در مزرعهام هستم و ویژگی اینجا این است که اگر نیم ساعت در این مزرعه رانندگی بکنید، به کویر میرسید. شاید هیچ کس باور نکند که در چنین فاصله کمی با تهران یک کویر وجود دارد. این کویر را خیلی دوست دارم و آدرسش را به کسی ندادم تا شلوغش نکنند و بطری پلاستیکی و پوست پفک درآن پرت نکنند. تمیزی و تنهایی اینجا را خیلی دوست دارم و برای چشیدن این تنهایی شیرین اکثرا به اینجا میآیم.
***
غربت و تنهایی انسان معاصر را به طور خلاصه میتوان در شیوع موارد زیر ریشهیابی کرد:
۱- نهضت فردگرایی معاصر: مکتب غرب و تمدن جدید غربی تاکید زیادی بر فردگرایی دارد، اما حکومتهای کمونیستی و سوسیالیستی تاکید فراوانی بر اجتماعگرایی داشتند و مکتب اسلام هم بر هر دو (فردیت و اجتماع) تاکید دارد. فردگرایی توجه به فرد و خواستههای فردی است. آنچه مورد اهمیت است این است که خواستههای فردی تا چه حد به جامعه ضرر میرساند. اینجا اگر خواستههای فردی پیرو منفعت جامعه باشد، این حس تنهایی حتما کمتر خواهد بود.
۲- لذتطلبی: لذتطلبی و دنیاخواهی و عدم توجه به خواستههای دیگران و رفتارکردن بر اساس شعار هدف وسیله را توجیه میکند، سبب از بین رفتن همدلی و همکاری و حمایت اجتماعی و در نهایت رسوخ حس تنهایی در انسان است.
۳- مکتب اصالت انسان: با توجه به همان لذتگرایی، این مکتب نیز با استناد به اصالت انسان معتقد است که نباید سختی کشید و به هر قیمت باید به حس لذت و راحتی رسید. نتیجه این طرز تفکر اولا احساس پوچی است (طرب افسرده کند، چون که ز حد بگذرد) بعد هم افسردگی و تنهایی است. چون وقتی صرفا دنبال لذت بردن باشی، برایت اذیت شدن و درد دیگران بیاهمیت است و به نوعی اینجا انسان با حیوان تفاوت چندانی ندارد. فروید مکتب روانکاوی را مطرح کرد و به او نیروی اول روانشناسی گفته شد. او به انسان بدبین بود و انسان را در دو غریزه پرخاشگری و جنسی خلاصه میکرد. مکتب رفتارگرایی واتسون که نیروی دوم روانشناسی نام گرفت، انسان را به مثابه یک جعبه سیاه میدانست که ما از درونش با خبر نیستیم و محرکی وارد میکنیم تا پاسخی بگیریم. اما افرادی مثل راجرز و مزلو با این دو مکتب مخالفت کردند و آنها را بسیار حیوانی خواندند. آنها این بار نیروی سوم روانشناسی را مطرح کردند که آن اصالت انسان یا انسانگرایی بود که به نوعی تحت تاثیر مکتب هستیگرایی قرار داشت. در این مکتب گفته میشود که هر کسی روش خودش را برای زندگی دارد و راه هر کسی محترم است. اینگونه مجددا شاید روش کسی به دیگران آسیب بزند، اینجا مجددا خودخواهی حرف اول را میزند و انسان را از دیگران جدا میکند.
۴- استفاده نامناسب از فناوری: معمولا برای استفاده از رسانهها و فناوری هیچ برنامه خاصی نداریم و مردم معمولا اکثر وقتشان را پای رسانهها میگذرانند، در حالی که از نزدیکترین اعضای خانواده خودشان بیخبرند و چطور در چنین شرایطی نباید تنها باشند؟ فکرش را بکنید اگر یک ساعت در یک خانه برق قطع باشد، چقدر اعضای آن خانه از تنهایی در میآیند.
۵- بیتوجهی به آموزههای دینی: با توجه بیشتر به آموزههای دینی حتما حس تنهایی کمتر خواهد بود. چرا که دین دائما ما را به کمک به دیگری فرامیخواند و انجامِ همین مسئله تنهایی ما و اطرافیانمان را قطعا کمتر خواهد کرد.
۶- فلسفههای پوچگرایانه که اغلب پیرو اگزیستانسیالیست هستند: اگزیستانسیالیست به معنای هستیگرایی، معتقد است که وجود بر ماهیت مقدم است به این معنا که هر انسان به دنیا میآید و خودش ماهیتش را میسازد. اینجا با نادیدهگرفتن ذات الهی انسان، انسان را از اصل خودش جدا میداند و روحیه جمعی و وحدتگرایی را در انسان از بین میبرد.
چند شب پیش با دوستی صحبت میکردم حرفهای جالبی در رابطه با جامعه مدرن اروپا میزد؛ اینکه مدرنیته در غرب نه تنها موجب تنهایی انسانها شده، بلکه روابط عاطفی طبیعی را به سمت روابط مجازی و غیر طبیعی کشانده و بسیاری از افراد برای گفتگو با دوستان و سر زدن به آنها از رفت آمد و دیدن حضوری یکدیگر اجتناب کرده و صرفا با استفاده از فناوریهای نوین با یکدیگر احوالپرسی خوش و بش میکنند و این موجب دوری از محیطهای واقعی و جمعهای دوستانه مهمانیها و آنچه در کنار هم بودن مینامیم میشود و خود به تنهایی بیشتر انسانها میانجامد.
انسان مدرن ثروت دارد به حد کافی از قدرت بهره میبرد و تکنولوژی و مدرنیتهای که در اختیار اوست، باید موجب آسایش و آرامشش باشد و در همین راستا حرکت میکند، اما درست در همان نقطهای که به اهدافش رسید، احساس (تنهایی) میکند و برای تسکین روح خود به روابط عاطفی زودگذر پناه میبرد، به جستوجوی گمکرده خود به سرزمینهای دوردست پا میگذارد و درنهایت خسته از همه اینها به کنجی مینشیند و به تنهایی خود مینگرد.
نتیجه اخلاقی!
جهانِ تکنوالکترونیک، تنهایی را از انسان معاصر میگیرد و نه برعکس. و اما اصرار از شما و اقرار از من! تنهاییِ من نه از جنس سیزیف و مورسو و گرگوار است و نه بعضا از جنس تنهایی هیچ تنابنده و پناهندهای است. شاید هم معجونی باشد با چند گرم از این و چندین گرم از آن: بچش، چشیدنی است!
از راه تشبیه اگر وارد شوم، میتواند چند وجب از خاک خدا باشد، شاید هم نقطهای، خطی، مربعی، مستطیلی و یا چه میدانم؟ ولی میدانم این که گاه صدای عبور قطار یا قطارهایی مرتعش میکند، مرکز ثقل سکونت مرا. زمینلرزهای گاهی، پیشلرزهای و پسلرزهای! روی مین راه نرفتهای ورنه میدانستی میزان شکر عافیت مرا، وقتی از این همه آسیب، در امان میمانم. چقدر باج بدهم؟ چقدر؟ به ابر و باد و مه و خورشید و ناخورشیدیها؟
مقاله های بیشتر در رابطه با این موضوع را در سایت مشاوره قبل ازدواج ببینید
منبع:سامانه پرسش و پاسخ مشاور
مشاوره در برترین مراکز مشاوره مورد تایید کانون مشاوران ایران
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.